سيمين سليماني
كتاب «همنواز» تاليف حميد قنبري شامل قطعاتي است براي همنوازي تنبك و سنتور كه نشر ناي و ني آن را منتشر كرده است. در بخشي از معرفي كتاب كه مراسم رونمايي از آن اخيرا برگزار شد، آمده است: «كتاب حاضر با رويكرد تقويت مهارت همنوازي در هنرجويان تنبك نگاشته شده است كه تمامي قطعات از كتابهاي «شيوه سنتورنوازي» و «گلنار» نوشته استاد ارجمند «پشنگ كامكار» انتخاب شدهاند، چرا كه اين قطعات نامآشنا كه همگي ريشه در فرهنگ بومي سرزمين ما دارند و گوش تمامي ما با آنها آشناست از محبوبيت خاصي برخوردارند.»
پشنگ كامكار نيز درباره اين اثر نوشته است: «همنوازي قسمتي بسيار مهم و لازم در مسير آموزش هنرجويان همه سازهاست. كتابي كه به اين امر بپردازد جايش در كارگاه آموزشي سازهاي تنبك و سنتور خالي بود. از اينكه هنرجويان سنتور همراه هنرجويان تنبك ميتوانند دروس منتخب كتاب شيوه سنتورنوازي و گلنار را همنوازي كنند، خرسندم. از زحمات هنرمند گرامي حميد قنبري، نوازنده و مدرس تواناي ساز تنبك كه با ابتكار و خلاقيت خود اين كتاب ارزنده را نگاشتهاند، قدرداني ميكنم و برايشان آرزوي موفقيت روز افزون دارم.» درباره اين كتاب با حميد قنبري گفتوگو كرديم.
قطعات كتاب «همنواز» از آثار آقاي كامكار انتخاب شدند. گفتوگو را از همين جا آغاز كنيم. دليل اين انتخاب چه بود؟
كتاب همنواز كتابي است شامل سه بخش كه بخش سنتور آن را از كتابهاي استاد كامكار، «دستور سنتور» و «گلنار» استفاده كرديم. انتخاب اين قطعات و تاكيد روي كتابهاي آقاي كامكار به اين جهت است كه ساليان سال تدريس شده، مورد استقبال قرار گرفته و به چاپهاي متعدد رسيده و خب كتابي كه چنين سرنوشتي دارد يعني درست طراحي شده، بنابراين مورد تاكيد در كتاب همنواز نيز بوده است.
اين تاكيد البته دلايل ديگري هم دارد ازجمله اينكه در اين كتاب از ملوديهاي محلي بسيار استفاده شده است. ملوديهاي محلي ملوديهايي هستند كه شايد آهنگسازان مشخصي نداشته باشند ولي چون از بطن جامعه سرچشمه گرفتهاند، ميتوانند به جامعه بازگردند به همين دليل هنرجويان و مردم عادي هم به شنيدن آنها علاقه نشان ميدهند؛ همچنين اين ملوديها ريشه در موسيقي نواحي دارند و همين مساله هم باعث بالا رفتن اهميت و ارزش آن ميشود به همين دليل من سعي كردم هنرجويان تنبكم را كه ساز ملوديك نميزنند، بهواسطه آشنايي با اين كتاب، به شنيدن ملوديها و آشنايي با آنها ترغيب كنم. در كتاب همنواز تمام مايهها و ريشهها با ذكر مبدا، نام و شعر آمدهاند و اين در آشنايي هنرجو با قطعات كمك شاياني ميكند.
اين كتاب با يك نسخه صوتي همراه شده، درست است؟
بله، البته الان ديگر سيدي در كنار كتاب خيلي رايج نيست و ناشر، لينكي براي دانلود كامل بخش صوتي كتاب به خريدار ارائه ميكند. در اثر همنواز، هنرجو ميتواند قطعات را به سه حالت در اختيار داشته باشد، حالت اول صداي سنتور تنهاست به جهت همراهي هنگام تمرين، حالت دوم تنبك تنهاست كه مربوط ميشود به هنرجويان سنتوري كه كتاب آقاي كامكار را كار كردهاند تا بتوانند براي تقويت ريتم خود صداي تنبك را پخش كرده و با آن تمرين كنند. حالت سوم هم تنبك و سنتور با هم است براي اينكه بتوانند در نهايت، اجراي خود را با آن مقايسه كرده و به اشكالاتشان پي ببرند.
با توجه به آنچه فرموديد در اين كتاب تاكيد روي همراهي ساز تنبك به عنوان يك ساز ريتميك است...
بله، بيشترين تاكيد و دغدغه من در اين كتاب ماهيت ريتميك و همراهي تنبك با سازهاي ديگر است.
شما مدرس موسيقي در دانشگاه هستيد و سالها در اين حوزه تدريس كردهايد. پرسشي كه در اينجا شايد براي برخي مخاطبان پيش آيد، اين است كه آيا اين كتاب يك خودآموز است يا هدف ديگري در اين كتاب دنبال ميشود؟
در ابتدا بگويم كه براي من خيلي مهم است كه كار تكراري انجام ندهم. اگر الان به بازار نشر نگاهي بيندازيم، تعداد بيشماري كتاب خودآموز در زمينه تنبك ميبينيم. هنرجويان به اندازهاي در اين حوزه، خوراك براي تمرين دارند در نتيجه دستور تنبك نوشتن، به نظر من كاري تكراري است. هدف من مسالهاي بود كه در آن خلأ حس ميشد و آن بخش همنوازي بود. پس از سالها تدريس و همچنين در صحبت با همكارانم به اين نتيجه رسيدم كه هنرجويان پس از گذراندن دوران آموزشي و كار با كتابهاي تنبك، وارد عرصهاي از موسيقي ميشوند كه تكنوازي تنها بخش كوچكي از آن است. درواقع بخش اعظم آن شامل همنوازي است، در صورتي كه عموما بيشترين تاكيد كلاسهاي تنبك روي تكنوازي آن است. بايد بدانيم كه موسيقي دو بخش عمده دارد: ريتم و ملودي؛ در بخش ملودي، هنرجوياني كه فقط پركاشن كار ميكنند خيلي ضعيف هستند و حتي درك درستي از جملهبنديهاي ملوديك ندارند. بنابراين من سعي كردم اين خلأ را پر كنم برای دوستاني كه تنبكنواز ميشوند، خوراكي هم براي تمرين درس همنوازي داشته باشند تا بدانند چگونه با ملودي همراهي كنند كه ملودي هم معناي خود را حفظ كند.
پس شما به دنبال پر كردن يك خلأ بوديد؛ يعني نمونه مشابهي مانند كتاب شما در بازار نشر وجود ندارد؟
در صحبتي كه با آقاي كامكار و ناشران داشتيم، همه به اتفاق تاكيد داشتند كه اين نمونه از اولين نمونهها به شمار ميرود و تا جايي كه خودم هم تحقيق كردهام، اين كتاب نمونه مشابهي ندارد. اين كتاب تمرين همنوازي در حالتهاي مختلف است؛ هم براي نوازندگان سنتور و هم تنبك.
در بخش بعدي سوالات، درباره گروه كلون و فعاليتهايش كمي صحبت كنيم. اخيرا اجراهايي هم داشتهايد؛ ردپاي تاكيدتان بر ريتم در آلبومي با عنوان «در دام ريتم» هم ديده ميشود و همچنين دغدغه شما در انجام ندادن كارهاي تكراري. بيشتر در اين رابطه توضيح بدهيد.
همين طور است، ببينيد من هميشه سعي داشتم كه هم كار تكراري انجام ندهم و هم نگاه جديدي به چيزي كه از گذشته به ما رسيده، اضافه كنم. در گروه كلون قبلترها يعني نيمه اول دهه 90 آلبومي به نام «در دام ريتم» منتشر كرديم كه ناشر آن حوزه هنري بود. روال معمول ضبط موسيقي به اين شكل است كه آهنگساز ايدهاش را با يك ساز ملوديك مطرح ميكند و نوازنده ساز كوبهاي براي همراهي، به اجراي اين ايده دعوت ميشود. بنابراين خلاقيت نوازنده ساز كوبهاي به آن بستر و قالب محدود ميشود و هر چه هم بخواهد به شكل ديگري به اين موضوع نگاه كند باز در بستري قرار دارد كه ايده آهنگساز ميگويد. من در اين آلبوم به صورت عكس، عمل كرده بودم و گفتم كه ما يك پترن و كمپوزيسيون ريتم ميسازيم و سپس از يك نوازنده ملودي دعوت ميكنيم تا ما را همراهي كند؛ در واقع مسيري برعكس روال معمول اتفاق افتاد. اين سيكل عكس، نتايج عجيب و غريب و جالبي در پي داشت حتي گاهي با موزيسينهاي بزرگي برخورد ميكرديم كه سالها تجربه داشتند ولي سيكل عكس براي آنها به حدي عجيب بود و خودشان ابراز ميكردند كه اين كار، كار من نيست. خلاصه ما قطعاتي را ساختيم و به نوازندگان سازهاي ملوديك داديم و گفتيم كه بر اساس ريتمي كه ميشنويد، ملودي بسازيد يعني قالب و محدوده آن را برعكس كرديم و چون ريتمها، ريتمهاي پيچيدهاي بودند، ملوديسازها را به چالش ميكشيدند در حدي كه بسياري از آنها از كار انصراف ميدادند و ميگفتند كه نميتوانيم اين كار را انجام بدهيم.
چه دلايلي براي همراه نشدن در اين چالش داشتند؟
غالبا دلايلي ميآوردند ولي به نظر من حوصله ورود به اين چالش را نداشتند و دوست داشتند كار معمول خود را انجام بدهند. ذهنشان براي پيروي از سيكل جديد نياز به تمرين داشت. بنابراين من مجبور شدم طرحهاي خاصي كه در ذهنم بود را به دوستاني كه قابليت همكاري داشتند، ارائه كنم و آنها را راهنمايي كنم كه اگر ميخواهند اين كار را انجام بدهند، از اين مسير حركت كنند و جالب است كه بيشتر نسل جديد از اين مساله استقبال كرد. دوستاني كه با سابقه و استاد بودند، اغلبشان دوست نداشتند وارد اين پروژه شوند ولي اين چالش براي نسل جديد جذاب بود و وارد شدند و در نهايت آلبوم «در دام ريتم» بر اساس اين نگاه اتفاق افتاد و به بازار ارائه شد.
گروه «كلون زمان» هم اين مسير را طي كرده است. از 10 سال پيش كه كار را شروع كرديم كساني به گروه دعوت ميشوند كه به صورت تخصصي كار ريتم انجام ميدهند، هر چند كه ممكن است از دانشجويان موسيقي و مسلط به سازهاي ملوديك هم باشند ولي تاكيد و پايه گروه، همچنان روي اين بستر است؛ بستر ريتميكي كه ملودي به آن اضافه شده و نقش تعيين كننده يا تزئين كننده خواهد داشت يعني دقيقا سيكل معمول را به صورت برعكس انجام ميدهيم.
به نظر ميرسد شما علاوه بر اينكه به همراهي اين ساز با سازهاي ملوديك تاكيد داريد ولي هميشه تلاش داشتهايد ساز ريتميك تنبك، محور قرار بگيرد؛ كاري كه پيشتر و در زمانهاي سختتر برخي اساتيد براي اين ساز انجام دادند تا به اين نقطه رسيديم. شما هم در اين مسير پيش ميرويد، درست است؟
استاداني همچون استاد اسماعيلي و استاد رجبي در اين زمينه بسيار كار كردند؛ هر دو استاد در موارد مشابهي نگاه اينچنيني داشتهاند. اساتيد قبلي به خاطر سنتيتر بودنشان يا فرصتي براي سركشي نداشتند يا لزوم آن را حس نميكردند شايد هم شرايط اجتماعي و زماني، باعث ميشده كه حتي اگر انديشه آن را داشتند هم به اين موضوع نپردازند يا كمتر بپردازند. اين دو يعني آقايان محمد اسماعيلي و بهمن رجبي تلاش كردند كه اين مسير را طي كنند ولي با اين روش از آنها به صورت رسمي اثري در دست نداريم جز تنها يك نمونه كه از استاد دهلوي است كه بر اساس نواختههاي استاد تهراني يك ملودي نوشتهاند ولي آلبوم، تفكر يا گروهي كه بخواهد انديشهاي را به صورت ادامهدار دنبال كند، نداريم. ما در گروه «كلون زمان» اين كار را ادامه ميدهيم، براي اين انديشه اتود ميزنيم و كار كارگاهي انجام ميدهيم؛ آزمون و خطا ميكنيم، چون اين انديشه جديد است و صدايش شبيه موسيقيهاي ديگر نيست. براي من خيلي جالب است كه صدايي كه مخاطب ميشنود، صداي متفاوتي باشد. كار ديگري كه انجام ميدهيم دعوت از موزيسينها به كارگاه براي شنيدن كارها از نزديك است. فيدبكهايي كه از آنها ميگيريم برايمان جالب توجه است؛ موزيسينهاي مطرحي كه در كارگاه حاضر شده و كارها را شنيدند، همه به اين موضوع اعتراف كردند كه چيزي ميشنوند كه تاكنون نشنيدهاند و راستش شنيدن اين جمله براي من كافي است.
بيشتر درباره واكنشها نسبت به اين كارهاي جديد بگوييد؛ چه نقاط مثبت و چه منفي؟
بايد پذيرفت كه زمان ميبرد تا يك كار با رويكرد جديد جا بيفتد. ابتدا بايد تلاش كنيم نمونهاي را كه بحث فرهنگي و ريشهاي دارد، شرح بدهيم و سپس از مخاطب دعوت كنيم كه آن را بشنود. قطعا مشكلاتي هست، مثلا تعداد مخاطب آشنا به شنيدن اين موسيقي، كم است. مهم اين است كه علاوه بر اينكه يك اثر خوب ساخته ميشود، افراد هم از آن لذت ببرند، حالا چه او يك هنرمند موسيقي باشد، چه مخاطب موسيقي. كساني كه گوششان به ملوديهاي سنتي يا ساختاري كه سالها به آن پرداخته شده عادت دارد، شايد كمي برايشان اين شكل كار عجيب باشد و بگويند كه بايد راجع به آن فكر كنيم يا چند بار بشنويم كه بتوانيم درباره آن نظر بدهيم.
وقتي ميشنوند، چه ميگويند؟
ببينيد ما سراغ افرادي كه موسيقي دستگاهي و اصيل ايراني هم كار ميكنند و تاكيدشان اين شيوه است هم رفتهايم، مثلا استاد مجيد كياني كه آلبوم ما را شنيده و نظرشان مثبت و البته برايم بسيار جالب بود. من از ملودي به گونهاي استفاده كردم كه ريشه در رديف داشته باشد. كساني كه كارهاي ما را ميشنوند قطعا موسيقي ايراني ميشنوند نه موسيقي غربي ما در اين زمينه ساختاري را نشكستيم؛ اتفاقا كار ما موسيقي ايراني است. من اعتقاد دارم كاري كه قرار است ارائه و جهاني شود، بايد ريشه در سنتهاي منطقه داشته باشد، اما شكل و رويكرد جديدي ارايه كند. ورود به فرهنگ ديگر نياز به شناخت بسيار عميقي نسبت به آن فرهنگ دارد كه شخصا اعتراف ميكنم چنين آشنايي عميقي را نسبت به فرهنگ ديگر ندارم.
متشكرم در پايان اين گفتوگو ميخواهم از شما بپرسم كه يك جمعبندي داشته باشيد و بگوييد كه اساسا از ابتدا تاكنون دغدغه شما همين بوده يا تكميل و تغييري هم داشته است؟
خب ببينيد من كارم را با ويرايش كتاب استاد افتتاح شروع كردم كه از نوازندگان سرشناس بودند ولي آثارشان مورد كم لطفي واقع شده، چاپ نشده يا كمتر ديده شده بود. با دوست عزيزم پدرام خاورزميني، ويرايش كتاب را انجام داديم و دو بار آن را بازنويسي كرديم. كار ديگري كه انجام دادم، تاليف كتاب «ضربآوا» بود كه آن هم زماني بود كه در گروه شهناز سعادت حضور و همكاري در كنار استاد شجريان را داشتم. در آنجا هم كمبودي كه پيشتر از آن صحبت كردم، وجود داشت؛ استاد در مستركلاس آوازي كه داشتند، با هدف تقويت ريتم هنرجوها، تصنيف هم كار ميكردند و نوازنده تنبكي ريتم را نگه ميداشت و هنرجوها تصنيف ميخواندند. يكي از چالشهاي دوستان آوازخوان، سختي درك ريتم در برخي قسمتها بود كه منجر به نوشتن كتاب «ضربآوا» شد. استاد شجريان براي اين كتاب كه با نظارت مستقيم خودشان تاليف شده بود، مقدمه هم نوشتند. در اين كتاب كه توسط انتشارات ماهور چاپ شد هم به نوع ديگري به ريتم پرداخته شده است. من روي اين موضوع از ابتدا به اشكال مختلف كار كردم. ريتم، محور است ولي در كتاب ضربآوا تاكيد ما بر تصنيفخواني و خوانندهها بود و در واقع هنر ضربيخواني كه خيلي قبلها از بين رفته است. در گذشته هنرمنداني داشتيم مثل استاد تهراني كه هنگام تنبك زدن، تصنيف هم ميخواندند. درواقع حفظ اين هنر، انجام دو كار است؛ نوازنده همزمان، هم ساز ميزند و هم تصنيف ميخواند كه براي احياي آن، كتاب ضربآوا ميتواند مفيد باشد. زماني كه من آن را تدريس ميكنم، هنرجويان را مجاب ميكنم كه همزمان با خواندن تصنيف، تنبك هم بزنند البته اين هم يكي از مهارتهاي پرچالشي است كه با آن درگير هستيم و روي آن همچنان كار ميكنيم.