تاثیر تجربه جنگ با عراق در مواجهه نظامی با اسرايیل
محمد درودیان
1) رویارویی نظامی با اسرايیل پس از حمله به کنسولگری ایران در دمشق، به دلیل بازتاب گستردهای که داشته و آشکار شدن نتایج آن در آینده، به اعتبار نسبت آن با تجربه جنگ با عراق، در این جستار بررسی خواهد شد. چنانکه تصریح میشود، فرض بر این است که «استراتژی معطوف به شئی زنده است.» زیرا جنگ یک امر انسانی است که با استفاده از ابزار نظامی، برای تامین اهداف سیاسی صورت میگیرد. عدم قطعیت جنگ که مورد تاکید قرار میگیرد، تا اندازهای متاثر از همین ملاحظه است.
2) تجربه فضای درگیریهای اخیر، از نظر تاریخی- راهبردی، همانند وضعیت بحرانی در زمان آغاز و پایان جنگ ایران و عراق است. در عین حال از نظر روششناختی برای فهم مسائل و واقعیتها؛ به معنای آنچه در زمان و مکان تعیّن پیدا کرده و منطق رویاروییها را شکل داده، از یکسو با «باورهای ذهنی» در هدفگذاری و محاسبه از شرایط، توسط تصمیمگیرندگان نسبت دارد و از دیگر سو؛ بر «تفسیر» رخدادها در افکار عمومی و در نتیجه، شکلگیری منطق «واکنشها» در یک چرخه تصاعدی، تاثیرگذار خواهد بود.
3) مواجهه با تجربه جنگ با عراق پس از پایان آن، با تاکید بر مفهوم عملیاتی- فرهنگی به جای «نظامی- استراتژیک»، هم اکنون مانع از فهم ماهیت و مساله جنگ، در پیوستگی با اهداف سیاسی، در چارچوب مفهوم «بازدارندگی» شده است. پیدایش این وضعیت در مواجهه با واقعیات، بر تفسیر آن برای تعریف از اهداف و روش دستیابی به آن برای اقدام، تاثیر گذاشته است. چنانکه در این مواجهات، بیشتر روی «روایت اول» تاکید میشود، در حالی که در «جنگ روایتها»، تاثیرگذاری و ماندگاری روایتها مشروط به برخورداری از قدرت اقناعی در تفسیر واقعیات عینی است که بر مبانی نظری استوار و با استفاده از مفاهیم قابل دستیابی است.
4) رخدادهای کنونی هرچند از ریشههای سیاسی- تاریخی برخوردار شده، اما ماهیت نظامی- استراتژیک دارد که ناظر بر آینده است.
با این وجود، نظام رسانهای و تبلیغاتی، همانند تجربه جنگ با عراق، بیشتر بر مفهوم «تحقیر دشمن» به جای تاثیر درگیریها بر «معادلات استراتژیک» برای آینده، تمرکز میکند، به همین دلیل شناخت موقعیتها و تحلیل شرایط، با ابهام همراه شده و از قابلیت ترسیم چشمانداز آینده و گفتمانسازی برای افزایش تحملپذیری جنگ، برخوردار نیست.
5) در تعریف کلاسیک از مفهوم جنگ با استفاده از قدرت نظامی؛ تهدید به حمله به نقطه ثقل دشمن با هدف بازدارندگی و یا تسلیم دشمن، مورد تاکید قرار میگیرد. در حالی که در تجربه جنگ با عراق، به دلیل اشغال بخشهایی از سرزمین ایران و ضرورت آزادسازی آن و سپس ادامه جنگ در خاک عراق با تاکید بر تصرف یک منطقه استراتژیک برای پایان دادن به جنگ، بیشتر بر مفهوم سقوط صدام به عنوان هدف سیاسی با انجام عملیات نظامی و تصرف زمین، تاکید شده است. با این توضیح، بر اساس مفاهیم تجربه جنگ با عراق، برای ترسیم موقعیتها و گفتمانسازی درباره پیروزی و شکست، نمیتوان ماهیت و دامنه مواجهه نظامی با اسرايیل و چگونگی تداوم درگیریها را به دلیل نداشتن مرز مشترک، صورتبندی کرد.
6) ارزیابی نتیجه موقعیتها و پیشبینی وضعیت آینده برای خاتمه درگیریها از طریق بررسی وقایع و نتایج، کافی نیست، بلکه باید با نظر به اهداف و توان نظامی، موقعیتها را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد. هم اکنون در محافل آکادمیک و متاثر از آن، در رسانهها، از مفهوم بازدارندگی استفاده میشود، در حالی که استفاده از این مفهوم براساس تجربه جنگ با عراق، هیچگونه پیشینه روشنی برای بازبینی و بهره برداری ندارد.
7) هر چند روش به کارگیری قدرت نظامی با اهداف نسبت دارد، ولی برای صورتبندی و پیشبینی نمیتوان از مفهوم جنگ «محدود یا گسترده» استفاده کرد، زیرا دامنه اقدام نظامی، تابع مفهوم اقدام «قوی و یا ضعیف» است که در نسبت با حمله به نقاط ثقل و استراتژیک تعریف میشود. به همین دلیل اظهارات یکی از اعضای کابینه جنگی اسرايیل با اطلاق کلمه «ضعیف» که به «بیخاصیت» هم ترجمه شده، بازتاب گستردهای برای ارزیابی حمله نظامی اسرايیل به پایگاه ارتش در اصفهان، در محیط داخلی اسرايیل داشته است.
با این توضیح، رویکرد و روش مواجهه با تجربه جنگ ایران و عراق برای استفاده در تبیین چگونگی مواجهه نظامی با اسرايیل و صورتبندی تحولات آن، از مشخصههای لازم برای فهم از ماهیت جنگ، به عنوان یک امر استراتژیک، همچنین ارزیابی الزامات و پیشبینی روندها و نتایج آن، برخوردار نیست. ملاحظه یاد شده ناظر بر این مساله است که اگر این موضوع مورد بازبینی قرار نگیرد، تجربه جنگ با عراق، به عملکرد تاریخی و مناقشهآمیز در گذشته محدود شده و برای مواجهه با تهدیدات و جنگ آینده، قابل بهرهبرداری نخواهد بود. در حالی که تجربه جنگ، مهمترین میراث ملی و راهبردی برای تامین امنیت ملی در آینده است.