• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲ دي
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5831 -
  • ۱۴۰۳ شنبه ۲۰ مرداد

كيمياي سينماي ايران

اميد جوانبخت

مسعود كيميايي اين پيرِ دِير سينما در آستانه هشتاد و سه سالگي كه با آثار ناگزير سن‌وسال همچون درد كمر و پا و... دست به گريبان است ودرسال‌هاي اخير باشرايط نامساعد سينما براي ساخت فيلم‌هاي مستقل ازسويي و ازدست رفتن دوستاني همچون احمدرضا احمدي، ابراهيم گلستان، داريوش مهرجويي و سعيد راد (كه باهريك در دوره‌اي ايام خوشي را داشته) از سويي ديگر برايش دل و دماغي براي كار كردن باقي نگذاشته است.آخرين فيلمش «خائن كشي » نيز با توزيع نسخه سريالي آن بعيد به نظر مي‌رسد شانسي براي اكران داشته باشد.
اوكه سال‌ها همچون نهنگي دراقيانوس ناملايمات و بي‌مهري‌هاي اين ديار دايما پيش رفته و با تلاش و بهره از استعداد غريبش هراز گاهي سر از آب برآورده و آرامش ظاهري جاري در سطح آب را بهم زده و چشم‌ها را به خود خيره كرده.او كه خود يكي ازمهم‌ترين بانيان سينماي‌نوين و متفاوت اين ديار بوده همواره در دوره‌هاي مختلف آماج حملات افرادي (ازمسوول و منتقد گرفته تاهمكاران ومردم عادي) بوده كه تلاش مي‌كنند قد‌بلندها را هم قد بقيه كنند.آنقدر طي اين بيش از 5‌دهه فعاليت كمابيش مستمر، نظرات و موضع‌گيري‌هاي توام با افراط و تفريط در خصوص او و سينمايش بوده است كه او همواره در كانون سوءتفاهمات قرار داشته و ارزش‌هاي بسيارفيلم‌هايش در نگاه منتقدين ناهمسو و نقطه ضعف‌هاي آثارش در ديد طرفداران دوآتشه كمتر به شكلي طبيعي مورد بررسي قرار گرفته.

درابتداي راه و پس از درخشش دومين فيلمش قيصر و بازتاب‌هاي جنجالي‌اش، رضا موتوري و بلوچ آنچنان توقعات را برآورده نكرده بود؛ عده‌اي داشتند ساز اتفاقي بودن ارزش‌هاي قيصر را مي‌زدند كه او با خاك و سپس گوزنها دوباره چشم‌ها را خيره كرد.سفرسنگش در كوران انقلاب تعبير خوبي پيدا كرد و داشت زمينه‌ساز ورودش به دوران جديد مي‌شد كه او با چرخشي عجيب به جاي ادامه موضوعات باب طبع روز خط قرمز را ساخت كه اين‌بار تحولات انقلاب را از ديدگاه يك مامور امنيتي چنان با ظرافتي روان‌شناسانه مورد بررسي قرار داد كه هنوز هم در نگاهي از پس چهاردهه عمق نگاه كيميايي قابل تامل و ستايش بوده و با سايرفيلم‌هاي با اين مضمون در آن مقطع زماني قابل مقايسه نيست.همين نگاه چند وجهي وخاكستري زمينه‌ساز توقيف و ديده نشدن آن شد و در دوران پس از انقلاب كه با سياست‌هاي بازدارنده‌اي كه براي فيلمسازاني از جنس كيميايي وجود داشت (تا مثلا راه براي ورود نسل جديد مهيا شود) تيغ و ابريشم اش چنان سرانجامي يافت كه دوباره گروهي را واداشت خواسته يا ناخواسته ساز دلخواه مسوولان را بزنند كه قديمي‌ها ديگر نمي‌توانند در شرايط جديد توفيقي داشته باشند.
اما او اين‌بار با فيلمنامه‌اي مصوب چنان فيلمي ساخت كه رشته‌ها را پنبه كرد و سرب فيلمي خوش‌ساخت و موثر ومتفاوت شد كه نگاه‌ها را متوجه خود ساخت و نگاه و موضعي دقيق و درست به مساله مهاجرت و يهوديان داشت و هنوز هم.او در ادامه با دندان مار به چنان اوجي رسيد كه قابل كتمان نبود و اين روند چشمگير با دو فيلم درخشان ديگر يعني گروهبان و ردپاي گرگ ادامه يافت.براي نگارنده اين چهار فيلم پياپي جايي بسيار مهم و عزيز در كارنامه كيميايي دارد كه در آن مقطع تاريخي بسيار تعيين‌كننده بود.  در نيمه اول دهه هفتاد تنگناها بيشتر شد و براي او شرايطي ايجاد شد كه مجبور بود در زمان‌هايي كوتاه فيلم‌هاي كم هزينه‌اي با عوامل عمدتا جوان بسازد و به سرعت به جشنواره برساند تا اكران سال آينده را از دست ندهد.تازه در اين شرايط بِپّاهايي هم برايش مي‌گذاشتند تا همان سناريوي قلع و قمع شده را نيزدرحين فيلمبرداري تغيير ندهد. ضيافت و سلطان و مرسدس و فرياد حاصل اين دوران بودند. كيميايي كه همواره كاركردن را به ايده‌آليست بودن و گوشه‌نشيني ترجيح داده با اكسير عشق به سينما از اين شرايط نيز گذر كرد و با اعتراض در دوراني جديد دوباره آن استعداد غريبش را به رخ كشيد.در دهه هشتاد نيزآسِ حكم‌اش را رو كرد كه نشان از آن داشت كه هر زمان كه شرايط دروني و بيروني‌اش مساعد باشد فيلم‌هايش همان تاثيرگذاري و ماندگاري مثال زدني را خواهد داشت.در نگاهي واقع بينانه داده‌هاي او به سينما كم نيستند و از اين نظر با كمتر فيلمساز ديگري قابل قياس است و آثارش با همه ضعف و قوت‌ها (كه طبيعي است) همواره در مرز بين فيلم‌هاي اصطلاحا هنري و تجاري قرار دارد، از يكسو افرادي كه در آثارش از آنها بهره برده (خصوصا در بازيگري) عمدتا در بخش بدنه سينما فعال بوده و هستند (برخلاف مثلا بيضايي يا كيارستمي كه از افراد خاصي استفاده مي‌كردند) ولي از سويي ديگر فيلم‌هايش لايه‌هايي زيرين دارند كه عمدتا آنها را از فيلم‌هاي تجاري جدا مي‌كند.او آنقدر در ارتباط برقرار كردن با عوامل استاد است كه مي‌تواند از نهايت استعداد و داشته‌هاي آنها بهره بگيرد.

وثوقي و منفرد‌زاده و نعمت حقيقي عمدتا درآثار كيميايي در اوج هستند، نقشي متفاوت‌تر از غزل از فردين سراغ داريد؟ظرافت‌هاي بازيگري قريبيان در ردپاي گرگ، سعيد راد در خط قرمز، احمدنجفي در گروهبان، فرامرز صديقي در دندان مار و هادي اسلامي در سرب و فريماه فرجامي در سرب و تيغ وابريشم و گلچهره سجاديه در دندان مار را در چند كار ديگر آنها مي‌توان سراغ گرفت؟موسيقي فريبرز لاچيني براي دندان مار وردپاي گرگ وگيتي پاشايي براي سرب و گروهبان چنان موثرند كه هنوز از پس چند دهه در ذهنم مي‌پيچند.فيلمبرداري‌هاي زرين‌دست در ضيافت وحكم، كلاري در سرب و ردپاي گرگ و صادقپور در دندان مار و همه صداهاي خانزادي در اغلب آثار اخير كيميايي و طراحي‌هاي رامين‌فر براي صحنه‌هاي سرب جاي مهمي در كارنامه آنها دارند.اين سياهه به درازا مي‌كشد اگر بخواهيم به كار مهم اغلب هنرمندان در آثار كيميايي بپردازيم.ديالوگ‌ها اغلب چنان خوش‌آهنگ و پرمغزند كه در ذهن جاخوش مي‌كنند .
ساخته‌هاي او بخش‌هايي دارد كه از زندگي پرفراز و نشيب و ذوق كم‌نظيرسينمايي‌اش مي‌آيد و بازتاب هراتفاق و شخصيتي درآينه ذهنش رنگ و بوي جديد، خاص و درعين حال آشنايي مي‌يابد.باز شدن مرزهاي شوروي سابق را در سال 68 به ياد بياوريم كه چه هنرمندانه در داستان گروهبان جاي گرفته و حتي صحنه‌هايي از آن مستند فيلمبرداري شده است يا شلوغي‌هاي انقلاب كه با دوربين كيميايي مستند گرفته شده است چه هنرمندانه در بافت داستاني خط قرمز جاي گرفته.در فيلم‌هايي از او كه كمتر دوست‌شان دارم بازهم چيزهايي براي يادآوري هست... تيتراژ مرسدس را به ياد داريد با آن چرخش دوربين درميان پاركينگ ماشين‌هاي قديمي؟ صحنه‌هاي تعريف و ضجه مريلا زارعي در سربازهاي جمعه يا سكانس سينما ركس و روبه‌رويي دو دوست قديمي در فيلم رييس... نگاه و ذوق كيميايي اكسيري است كه حتي در چند سكانس هم كه شده خود را نشان داده و در ذهن‌تان حك مي‌شود.واقعا دوست‌داشتني‌هاي سينمايش بسيارند در برابر در نيامده‌ها و گيرم كه برخي فيلم‌هاي اخيرش با معيارهايي كه خودش براي‌مان به وجود آورده توقع‌مان را تامين نكند...كدام هنرمند مهمي در به‌هم ريختگي‌هايي كه ذهن و پيرامون را احاطه كرده آن هم در اين سنين توانسته آسي رو كند كه از كيميايي توقع داشته باشيم؟پس از ديدن خائن‌كشي ناخودآگاه سرب‌اش به يادم آمد و در يك بازيگوشي ذهني با خودم گفتم هر چند همه، همه تلاش‌شان را كرده‌اند اما كاش پيرامون كيميايي آدم‌هاي قدبلندتري بودند...اما نفس حضور كيميايي با آن‌همه خاطره‌هايي كه براي‌مان آفريده در اين آشفتگي دور‌وبرمان چه فيلم بسازد چه نقاشي بكشد و چه رمان بنويسد مغتنم است، كيميايي به قول ديالوگي در فيلم سلطان: هم قدش بلندست و هم خيلي‌ها زير سايه‌اش خنك ميشن.. الهي به سلامت باشد و به سنت هميشگي‌اش فعال و خلاق ادامه بدهد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون