به معلولان كشور توجه كنيد
جعفر گلابي
اكنون كه تقريبا همه اعضاي كابينه انتخاب شده و هنگام تعيين مديران مياني رسيده است، ميتوان اوضاع حوزههاي مختلف را مورد رصد قرار داد و امتداد تغييرات مثبت را در آنها جستوجو كرد. يكي از پرآسيبترين و رنجورترين بخشهاي اجتماع در افراد داراي معلوليت خلاصه ميشود و اتفاقا اوج ناكارآمديها خصوصا در سالهاي اخير در همينجا خودنمايي كرده است! بخشي كه معمولا در حاشيه سياست و اقتصاد عمومي قرار ميگيرد و اگر فراموش شده بخوانيمش اغراق نكردهايم. حدود 10 سال پيش پس از نوشتن بيش از 200 يادداشت طي سالهاي متمادي در روزنامههاي مختلف احساس كردم افزون بر ضعف شناختي جامعه، نخبگان و سياسيون و خصوصا مسوولان مختلف نسبت به ماهيت و عوارض موضوع بيخبرند و مطالعه يادداشت و به تعبير يكي از مسوولان روضهخواني از حوصلهها خارج است، لذا تلاش كردم كه با ديدارهاي مختلف قدري بر آگاهي صاحب منصبان و ذينفوذان بيفزايم. در اين ميان ديدار با مرحوم آيتالله هاشميرفسنجاني و همچنين سيدمحمد خاتمي جالب توجه و پراهميت بود. گلايه اصليام اين بود كه چرا آقايان در اين امر مهم از مديران زبده و دانشمند استفاده نكردند و در اين زمينه اگر پس نرفتهايم، پيشرفتي حاصل نشده است. آقاي هاشمي از من راهكار خواستند كه عرض كردم اگر فرض را بر عدم شناخت جامعه بگذاريم يك روزنامه ميتواند تا حدودي اين خلأ را پر كند، خصوصا اينكه در آن زمان هنوز شبكههاي اجتماعي همهگير نشده بود. وي مسوولانه استقبال كرد و فرمود كه در اين زمينه با وزير كار و تعاون مكاتبه خواهم كرد و اين كار را هم كرد و نسخهاي از مكاتبهاش را برايم فرستاد كه البته ظاهرا مقبول وزير مربوطه قرار نگرفت! جناب آقاي خاتمي هم ضمن اظهار تاثر فرمود كه كاش در زمان تصديام در رياستجمهوري چنين ديداري صورت ميگرفت و قبول داشتند كه از ژنرالهاي كاربلدش در اين زمينه استفاده نكرده است. وي با وزير وقت كار و تعاون تماس گرفته، خواسته بود كه با من ديدار كند و اين كار در حضور آقاي ميدري كه هماكنون يكي از مسووليتهاي مهمش حوزه معلولان است، صورت گرفت ولي اوضاع پرالتهاب جامعه ازجمله بحران صندوقهاي بازنشستگي كجا و شنيدن درددل بيصداترين قشر جامعه كجا!
در حال حاضر كه رييسجمهور يك پزشك است و وزير تعاون به دانش اجتماعي و حوزههاي آسيبپذيري اشتهار دارد، انتظار ميرود كه اين حوزه و آسيبهاي دردناكش را بشناسند و تحولي در آن ايجاد كنند.
موضوع معلوليت و دردآفريني و محروميتزايياش ظاهرا ازجمله مواردي است كه تصورش مورد تصديق است ولي در عمل معمولا برقي از احساس دلسوزانه در ذهنها پديد ميآورد و به سرعت ناپديد ميشود. وقتي در جامعهاي حساسترين مشاغل مثل پرستاران و معلمان و كارگران كارشان به تجمع و اعتصاب ميكشد و با زحمت شنيده ميشوند، صداي افراد داراي معلوليت به كجا خواهد رسيد؟
واقعا نميدانم از كجا و چگونه بنويسم كه اوضاع افراد داراي معلوليت وخيم است؟ حالا كه همه شهروندان نابساماني اوضاع خصوصا از نظر اقتصادي را لمس ميكنند و همه مسوولان ريز و درشت در هر جناح و دسته سياسي به آن معترفند حتما با كمي تصور تصديق خواهند كرد كه در حال حاضر بخشي از جامعه زندگيشان توام با زجر روزانه است و صدايي براي فرياد يا ابزاري براي باز كردن گوش مخاطبان ندارند. در همان روستايي كه آب و برق نيست و رفت و آمد مردم به سختي صورت ميگيرد و انواع ويديوها در شبكههاي اجتماعي دل هر انساني را به لرزه واميدارد يك فرد داراي معلوليت كه اغلب داشتن يك ويلچر برايش آرزوست از همان محرومان روستا محرومتر است. او چگونه ميتواند درس بخواند، تفريح كند، به امورات شخصياش بپردازد و احساس زندگي را درك كند؟
هنوز آمار دقيقي از تعداد افراد داراي معلوليت در كشور وجود ندارد و فقط يك ميليون و 600 هزار نفر در سازمان بهزيستي ثبت شدهاند. بر اثر تصادفات سالانه بين 40 تا 60 هزار نفر به اين جمع اضافه ميشود كه حدود 2500 نفر از آنها ضايعه نخاعي ميشوند. برخي از خانوادهها 2، 3 فرد معلول يا بيشتر دارند كه زندگيشان واقعا در اوج سختي قرار دارد و بعضا تصور اوضاعشان براي يك فرد معمولي امكانپذير نيست. گاهي نگهداري از يك معلول حتي براي نزديكان چنان سخت ميشود كه فضاي خانه پر از پرخاش ميشود و كمي بعد آتش وجدانشان شعلهور شده و زار ميگريند.
امكاناتي كه سازمان بهزيستي دراختيار اين افراد قرار ميدهد به معناي كامل كلمه ناچيز است. اگر فردي هيچ درآمدي نداشته باشد ماهيانه 900 هزار تومان دريافت ميكند، پولي كه كفاف دو يا سه وعده غذايي را نميدهد. براي دريافت عصا، سمعك، ويلچر و انواع وسايل توانبخشي گاهي بايد سالها در انتظار ماند.