ضلع سوم سياست: بدلكاران
علي صارميان
من نميدانم از نظر ناظرين سكوت مردم خطرناكتر است يا غوغايشان. اما ميدانم در سكوت معمولا تصميمات كلي گرفته ميشود. ما ميتوانيم مجمع تشخيص مصلحت نظام را محلي كنيم كه تمام اميال داخل ذهنمان را ولو خلاف قانون باشد، تبديل به مصلحت كند. مثلا در جريان انتخاب رييس ديوان محاسبات كه با كوهي از امارات و دلايل فقدان شرايط قانوني مواجه شديم، م يتوانستيم ميلمان را تبديل به مصلحت كنيم. ما ميتوانيم از مرجع تاثيرگذار اين انتخابها بخواهيم كه هزينه- فايده بياعتمادي و بدبيني مردم را در گزينشها حسابداري كند. وقتي مردم از وضعيت ناراضي هستند بايد نظام انتظارات و پاسخها را مشخص كرد و از نگاه جنبشيگونه در دل يك نظام حقوقي مستقر جلوگيري كرد. جنبشهاي فراقانوني و دور زدن قانونهاي فعلي، وضعيت هركي به هركي را به وجود خواهد آورد به ويژه در وضعيتي كه ممكن است، اعتراضات در بههمرساني علايمي نداشته باشند و يك روزه در سراسر كشور گسترده شوند. يك تبعيض شاخص، يك ظلم تيز، يك خلاف آشكار همراه با سكوت ميتواند آن سكوت را به اعتراضي گسترده تبديل كند. چرا مجلس اصولگراي وقت مرحوم كردان كه منشأ خدمات بسياري بود را بركنار كرد؟ چون ميخواست بيطرفي قانوني و تقدس قانون را به رخ بكشد. در وضعيت فعلي اين حساسيت به چشم نميخورد و احساس مردم اين است كه دستگاه تصميمگير نظام، قانون را ذيل ميل تعريف كرده است. امروز عدم مخالفت ظاهري بيش از 80 ميليون ايراني يك سرمايه عظيم براي نظام است كه اين تركهاي ريز بياعتمادي به همراه ناسازگاري چرخ گردن با معاش و زندگي روزمره آنها حفرههاي سكوتي خواهد ساخت كه اصلاحپذيري خطاها را از نظر تئوريك غيرممكن ميكند. هر حكومتي مثل دو ستون بدن انسان دو پا براي حركت دارد.
اصلاحات به معناي تغييراتي كه لازم است و اصول براي ثباتي كه نيازمند آن است. افراط در تغييرات موجب آنارشيسم و افراط در اصولگرايي موجب تصلب و جمود در جامعه است. اين دو پاي حركت بايد حين دويدن يكي گام حركت و ديگري گام تحكيم باشد.
ما با وضعيت عجيب سوم در حركت مواجه هستيم. مشخصات وضعيت سوم اين است كه ضلع اول حركت يعني اصلاحطلبي تحركي ندارد. بله ميتوان سالها جامعه را به هزينه گزاف ساكن نگه داشت. اما ضلع دوم حركت كه تثبيت اصول است را هم از دست دادهايم. اصولگرايي مگر معناي جز بايستههاست؟ آيا بايستهاي در يك نظام بالاتر از قانون اساسي و قوانين موضوعه داريم؟
اگر مجلس اصولگراي وقت، علي كردان را بركنار ميكرد و افتخار اصولي ماندن را براي خود ميخريد اينك حتي آن مقدار پايبندي هم مشاهده نميشود. مصوبه قير سياه، آنچه زير زراندود اصولگريان بود را برملا كرد.
مساله ضلع سومي است كه در حركت نظام ايجاد گسل ميكند. ما داريم با دور زدن قانون، با توسل به تفسير شاذ از قانون، چشمپوشي از اصلاحات لازم و پايبندي به اصول محكم قانوني، ضلع سوم كاهش ارتفاع را اجرا ميكنيم. كاهش ارتفاع(استانداردهاي افراد در كسب مديريتهاي كلان) در واقع بياحتياطي براي افتادن دو ضلع حركت است. كاهش ارتفاع يك هواپيما به سقوط منجر ميشود، كاهش ارتفاع يك خانه به معناي نشست خانه است و كاهش ارتفاع مديريتها به معناي فرونشست زمين بازي است. اصولا معناي اصولگرا و اصلاحطلب را فراموش كنيد. نظام سياسي در ديالكتيك تغيير- تثبيت يك جريان زنده با قواعد مشخص بازي را به عنوان توانايي خويش در معرض ديد مردم و جهان قرار ميدهد. نمايندگان اصلاحطلب اگر نتوانستند، نمايندگان اصولگرا جايشان ميآيند. چه مجلس و چه رييس جمهوري و قواي ديگر. مشكل آنجا پيدا ميشود كه بدلكاران كه توانايي بازي در زمين اصلاح يا اصول ندارند با هيجان بدلكاري سناريوي فيلم را مينويسند. امور خطرناك، وعدههاي غلو، تحركات شبه انقلاب در دل يك نظام مستقر، تروتسكيسم در دل جماهير. اين ضلع سوم متاسفانه مورد اقبال دستگاه سفارشكننده قرار گرفته است. علتش البته ناكارآمدي اصولگرا و اصلاحطلب است. آنها نخبهكشي كردند و با احزاب شبه پاكستاني از دل خود نسلي تازه و برازنده برنياوردند و بازار سياست را به بازار سياه بدلكاران واگذار كردند. اما چه سود كه جامعه به التيام نخواهد رسيد بلكه دردها تجديد و توسعه خواهد يافت. اين بدلكاران را كافي است در منظر گردش نخبگان نگاهي بيندازيد. يك كشور ميتواند در دشمني با غرب از شرق كالاي درجه دوم وارد كند، ميتواند در فقدان پزشك ايراني، دكتر هندي وارد كند اما ميتواند مديريت عمل جراحي را به يك راننده كاميون بدهد. بله ميتواند ولي ونزوئلا ميشود. متاسفانه ما جنس بدلي ساختهايم و به جاي گردش نخبگان با زير پا گذاشتن اصول گردش و نخبه به نا اصول(معدلهاي فاقد كارنامه مثبت، فاقد شرايط قانوني، بعضا متقلب يا شعارهاي فاقد برنامه) روي آوردهايم. مرجع اين سخنان اصولگراياناند. گردش پخمگان و بدلكاران را ذيل ميلي كه دورانديش نيست بر سر جامعه نشاندهايم و فكر ميكنيم، نتايج عمل جراحي موفقيتآميز است. كاش بر اصول ميايستاديد ولو اصلاحطلبي را تعطيل كنيد. اين ضلع سوم براي وضعيت فعلي و آينده نظام مستقر خطرناك است چون نتايج كار بدلكاران از دل راهكارهاي بدلكاري و جايگزيني بازيگران مستعد فعلي و آينده بيرون خواهد زد و اين همه در كريدور تحولات و خطرات و حذرات ميگذرد. اصول را فدا نكنيد.