ویلسون و جنگ بزرگ
مرتضی میرحسینی
مصمم بود کشورش را از جنگی که آن سوی اقیانوس اطلس، میان دولتهای اروپایی درگرفته بود، دور نگه دارد. البته جنگ که شروع شد کسی فکرش را هم نمیکرد که روزی پای امریکا هم به آن باز شود و به قول فرانک شويل وقتی خبر ترور ولیعهد اتریش به ایالاتمتحده رسید «هرگز از مغز کسی خطور نمیکرد که این قتل، در این نقطه دوردست ممکن است ایالاتمتحده را به جنگی خونین و مرگبار بکشاند.» وودرو ویلسون بیطرفی دولتش را اعلام کرد و بعد در نطقی عمومی گفت: «ایالاتمتحده باید -چه در گفتار و چه در کردار- بیطرف بماند. ما باید هم از نظر اندیشه و هم از نظر اعمالمان بیطرف بمانیم.» بعد که جنگ، متفاوت با پیشبینیهای اولیه به درازا کشید و در میان طرفهای درگیر، کسی زورش به دیگری نرسید، اندک تغییری در افکار عمومی امریکاییها رخنه کرد. بیشترشان از انگلیسیها و فرانسویها طرفداری میکردند و دل به پیروزی آنان بسته بودند. خود ویلسون هم به مرور در آن بیطرفی آرمانی که شعارش را میداد، تردید کرد. «از یک طرف احساس میکرد که هم متفقین و هم قدرتهای مرکزی در خطاکاری با هم سهیماند و صلح پایدار، بدون تردید صلحی بدون پیروزی است و ایالاتمتحده باید به نقش میانجیگری بیطرفانه اکتفا کند. از سوی دیگر علاقهای درونی او را به سوی متفقین گرایش میداد و بیآنکه این طرز فکر را بر زبان آورد، در ته دل متحدین را ذیحق و آلمانیها را مقصر میپنداشت.» بعدتر در تصمیمهایی که میگرفت و سیاستهایی که اعمال میکرد، بیطرفی را زیر پا گذاشت و عملا با فشار و محاصره آلمان به کمک متفقین رفت. از تمایلش به پیروزی متفقین نمیگفت، اما معلوم بود که میکوشد مانع پیروزی آلمانیها شود. مسیر تجارت با فرانسه و انگلیس را باز گذاشت و نیازهای آنان را با تولیدات امریکایی تامین کرد. امریکاییها هم که با این سیاست ثروتمندتر شده و رونق اقتصادی و افزایش فرصتهای شغلی را به چشم میدیدند، پشت ريیسجمهورشان ایستادند. در انتخابات 1916 نیز دوباره به او رای دادند و به قولها و وعدههایی که -درباره تداوم بیطرفی و دوری از جنگ- میداد، اعتماد کردند. ویلسون هم در دوره دوم ریاستجمهوریاش، در ایفای هر چه بهتر نقشی که احساس میکرد به عهده دارد از همه طرفهای درگیر در جنگ بزرگ خواست که فکر رسیدن به پیروزی قطعی را از سرشان بیرون کنند و حقوق یکدیگر را به رسمیت بشناسند و غائله را هر چه زودتر ختم کنند، اما آنهایی که در متن نبردها گرفتار بودند صدای ویلسون را نشنیدند و به پیشنهادهایی که داده بود اعتنا نکردند، حتی آلمانیها که تصمیم به شکستن کمر اقتصاد انگلیس داشتند، جبهه تازهای در اقیانوس اطلس باز کردند و با زیردریاییهایشان دست به چند عملیات گسترده دریایی زدند. شماری از کشتیهای امریکا را که راهی بنادر انگلیس بودند هدف گرفتند و غرق کردند و عدهای از اتباع ایالاتمتحده را کشتند. خبرش موجی از خشم در امریکا ایجاد کرد. ویلسون نیز تصمیمی را که از مدتی پیش در ذهن داشت به اجرا گذاشت و دوم آوریل به کنگره پیام داد که ایالاتمتحده دیگر انتخابی جز جنگ با امپراتوری آلمان ندارد و تحقق صلح جهانی بدون مداخله امریکا در جنگ ناممکن است. اکثریت اعضای کنگره با او موافق بودند و ششم آوریل 1917 به «جهاد برای صلح و آزادی» رای مثبت دادند. اینچنین بود که امریکا رسما قدم به جنگ بزرگی گذاشت که بعدتر جنگ اول جهانی نام گرفت. آلن تیلور مینویسد: «زیردریاییهای آلمانی جنگ را به ایالاتمتحده تحمیل کردند، اما سادهاندیشانه است اگر گفته شود که ایالاتمتحده صرفا در راه آزادی کشتیرانی در دریاها وارد جنگ شد... این کشور پیش از این در کنار متفقین بود. در ابتدا، دولت امریکا کوشید که دقیقا بیطرف بماند. به بانکها دستور داده شد که به کشورهای درگیر در جنگ اعتبار ندهند. دیری نگذشت که بازرگانان زبان به شکایت گشودند که فرصت به دست آوردن سودهای کلان از دست میرود. کمکهای مالی بزرگ دراختیار متفقین گذاشته شد. مس، پنبه، گندم از اقیانوس اطلس گذشته به اروپا سرازیر میشد. کارخانهها به سفارش انگلستان و فرانسه در ساعات اضافی نیز به کار میپرداختند. اقتصاد ناگهان رونق گرفت. اگر زیردریاییهای آلمانی این تجارت را متوقف میساختند، در پی آن رکود و بحران ایجاد میشد. اگر متفقین جنگ را میباختند، وامهای امریکاییها به کشورهای درگیر نیز بر باد میرفت. در آخرین لحظه، ایالاتمتحده وارد جنگ شد تا شکوفا بماند و امریکاییهای ثروتمند، ثروتمندتر شوند.»