چرخاندن كليد ارتباطات در قفل سياست
مجيد رضاييان
يكم) گسترش علوم«ميان رشته» در ميان علوم پايه به ويژه علوم انساني، چه درسهايي به ما ميدهد كه بتوانيم شرايط امروز ايران را بهتر از پيش، درك كنيم بدون نگاه جناحي و سطحي؟
در اين ميان ارتباطات در مسير توسعه علمي خويش چرا بسياري از عرصههاي علمي و عملي يا كاربردي را تحت تاثير قرار داده است و نسبت ميان آنها چه چشماندازي را در برابر، ميگشايد؟
دوم) پاسخ به اين دو پرسش بنيادين، زماني روشنتر ميشود كه «نسبت رشته پايه» با «رشته ديگر »- با نگاه به آميخته تازهاي كه از آن به ميانرشته تعبير ميشود- مورد كنكاش و بررسي قرار دهيم.
كوتاه سخن اينكه برهمين سياق، ضرورت دارد تا نسبت ارتباطات با سياست بازخواني شود، آنگاه درمييابيم كه شرايط امروز ايران چگونه قابل تحليل است؟ نيك، بلافاصله نتيجه خواهيم گرفت كه اين نسبت، پيش از آن كه«طولي» باشد، از يك نسبت«موازي» برخوردار است. شايد به همين دليل سياست در ايران امروز را چندان نميتوان «انتزاعي و تك ساحتي» در نظر گرفت و بر اساس آن، دست به تحليل و نتيجهگيري و سپس تصميمگيري زد.
سوم) يك نمونه عيني: براي گشودن قفل سياست خارجي ايران و به تبع آن، بحرانهاي منطقهاي و جهاني، بايد نيمنگاهي جدي به عرصه اقتصاد داشت با نگاه توسعه محور البته. درس ارتباطات به ما ميگويد كه گشودن هر قفلي در عرصه سياست، به تنهايي از طريق ابزار اين عرصه مانند «مذاكره» قابل گشايش نخواهد بود. عرصه موازي ديگري مثل اقتصاد و توسعه، تنها با تمركز بر ابزارها و محورهاي ارتباطي متناسب با آن، راه را براي سياستمداران و ديپلماتها ميگشايد.
چهارم) بيترديد نميتوان انتظار داشت كه ما در عرصه سياست منطقهاي، موضعي مستقل از «عرصه ارتباطات اقتصادي» اتخاذ كنيم؛ در همين چارچوب، انتظار معقولي نخواهد بود كه هدف دستيابي به يك بازيگر فعال در عرصه بينالمللي را يكسويه دنبال كنيم و امريكا را از اروپا، چين و روسيه تفكيك كنيم.
چه بخواهيم چه نخواهيم «واقعيت» براساس همان تئوري مورگنتا شكل ميگيرد. اينكه ارتباطات، ساخت نفوذ را ميسازد، نفوذ ساخت قدرت و قدرت ساخت سياست را شكل ميدهد. بنابراين، ديدگاه ما واقعيت را تغيير نميدهد؛ بلكه تنها ميتواند ما را براساس درك اين نسبت و تاثير مولفههاي موازي بر يكديگر، ما را به بازيگري منفعل و منزوي يا بازيگري فعال و مبتكر بدل کند؛ ما كدام راه را انتخاب ميكنيم؟ اين به تحليل و سپس تصميم ما برميگردد و تمام.
آخر) همين نوع نگاه، درس ديگري هم به ما گوشزد ميكند: « ريلگذاري درست و ميانمدت و نه كوتاهمدت، در عرصههاي مختلف موازي، دست ما را در عرصه مورد مذاكره باز خواهد كرد.»
آخر اينكه براي رفتن پاي ميز مذاكره با امريكاي ترامپ، بايد قبل از بيستم ژانويه، تصميمهاي اقتصادي ديگر مثل تصويب FATF را بگيريم و زمينه همكاري اقتصادي را فراهم كنيم.اتفاقي كه از قضا بر چين و روسيه از يك سو و كشورهاي رقيب منطقهاي از ديگر سوي برجاي خواهد گذاشت و دست ما را در مذاكره باز ميكند.
درس ارتباطات، در يك كلام«چندسويه نگري»است و از نسبت موازي عرصه بسيار مهم ارتباطات با سياست و اقتصاد غفلت نورزيم. ارتباطات، كليد عرصه نفوذ و سپس قدرت و سياست به شمار ميآيد؛ بيترديد. اين كليد را در قفل سياست بچرخانيم تا شرايط به نفع ما تغيير كند. فراموش نكنيم كه تا سال ۲۰۳۰ تنها ۵ سال مانده است؛ فاصله خود را با ديگران كم كنيم. ۵ سال مانده فقط.