سيمين سليماني
مخاطبانش اغلب او را با «بهشت از آن تو» به ياد ميآورند، بعد آرامآرام نام آثار ديگرش را ميگويند، هنوز سرشان را به نشان تاسف تكان ميدهند و سوگوارند.
خبر درگذشت شهريار مسرور خيليها را شوكه كرد. كسي كه سالها پيش براي نسلي خاطرهسازي كرد و البته اغلبشان گمان ميكردند كه اين مسير پايدار باشد. حالا اسمش را بگذاريم تقدير، شرايط روزگار يا بداقبالي به ناكارآمدي مسوولان مربوطش بدانيم و... چه فرقي ميكند براي هنرمندي كه در ارايه آثارش محدود شد و شكست؟ هنر و جايگاه مسرور آن طور كه شايسته است شناخته نشد. اين اعتقاد تقریبا همه دوستان او و كساني است كه همكار يا مخاطبش بودند.
اين هنرمند عرصه موسيقي نيمه بهمنماه درگذشت. ايسنا هم متني را از عليرضا داودنژاد كارگردان سينما در پي درگذشت شهريار مسرور كه با او در بعضي از فيلمهايش همچون «هوو»، «بهشت از آن تو» و... همكاري داشت، منتشر كرد كه در بخشي از آن آمده: «بالا ميپريدي... غرق موسيقي بودي... سرانگشتانت با مهارت مينواخت... لبانت به مهرباني ميخواند... آهنگ ميساختي... ترانه ميسرودي... بلوز... راك...كانتري... همنوايي با نغمههاي تار... ترانههاي خودماني... صداي آشنا... در سينما راوي شدي... «بهشت از آن تو»... چه بسيار دلباخته به ترانههاي غربي كه با تو به زبان مادري بازنگشتند... چه ساختههاي وطني كه ميان جوانان رايج نشد... بالا ميپريدي... بالا».
درباره شهريار مسرور و هنرش با رامين بهنا، آهنگساز و پيانيست گفتوگو كرديم تا درباره جايگاه اين هنرمند فقيد در موسيقي بگويد و از تجربه همكاريهايي كه با مسرور داشته. گفتوگوي روزنامه اعتماد را با رامين بهنا بخوانيد.
در ابتداي اين گفتوگو بفرماييد كه چطور با زندهياد شهريار مسرور آشنا شديد؟
آشنايي من با شهريار مسرور برميگردد به سالها قبل، زماني كه ما گروه «راز شب» را داشتيم. اگر اشتباه نكنم، اين گروه را حدود سال ۱۳۷9 با آرش سبحاني، شهروز مولايي و خوانندهاي كه با ما بود، فرزام رحيمي، تشكيل داديم. در آن دوره، من با هومن جاويد هم كار ميكردم و يك آلبوم مشترك هم داشتيم. با پيشنهاد من، هومن هم به گروه «راز شب» پيوست و در اجراها، برخي از قطعات را فرزام و برخي را هومن ميخواند. بعد از انتشار آلبوم، كنسرتهاي ما شروع شد و چند اجرا داشتيم، از جمله در «ايوان شمس» كه آن زمان اسمش «حركت» بود. يادم هست كه براي شب سال نو ميلادي كه اگر اشتباه نكنم ۲۰۰۱ بود، مدير برنامه ما يك كنسرت در سالن ميلاد نمايشگاه بينالمللي گرفته بود. در آن زمان، فرزام رحيمي ديگر با ما نبود. فرزام صدايي متفاوت و كمي بمتر از هومن داشت و محدوده صوتياش براي برخي قطعات مناسبتر بود؛ از آنجا كه ميخواستيم دو خواننده روي صحنه داشته باشيم، به فكر پيدا كردن گزينه جايگزين براي فرزام افتاديم. همان زمان، موسيقي فيلم «بهشت از آن تو» با صداي شهريار بسيار مورد توجه قرار گرفته بود. مدير برنامه ما پيشنهاد داد كه شهريار مسرور را به گروه بياوريم. از قبل، كارهايش را شنيده بودم. اولين ديدارمان هم با شهريار فوقالعاده بود. انسان بسيار خوش برخوردي بود و حال و هواي خاص خود را داشت كه همه ما شيفته اخلاق و رفتار او هم شديم.
گفتيد موسيقي فيلم «بهشت از آن تو» با صداي آقاي مسرور مورد توجه قرار گرفته بود؛ خيلي از كارهاي امروزي ممكن است مورد توجه مخاطبان عام قرار گيرد اما بسياري از حرفهايها به آن نقد جدي داشته باشند؛ درباره اثر آقاي مسرور اين اتفاق چطور افتاد؟ آيا علاوه بر توجه مخاطب عام، حرفهايها هم كار ايشان را دوست داشتند؟ نظر شخص خودتان چيست؟
من خيلي كار ايشان را دوست داشتم، بقيه اعضاي گروه هم همين حس را داشتند. كار آقاي مسرور توجه ما را كه در حوزه موسيقي راك فعاليت ميكرديم هم جلب كرده بود. موسيقي اين فيلم، هم ايدههاي جالبي داشت و هم اينكه شعر و موسيقياش به خوبي با هم چفت شده بودند. بهشت از آن تو توسط شهريار و مهرداد نوذري ساخته شده بود، اما تا جايي كه ميدانم، شهريار در اين كار نقش پررنگتري داشت.
با اين اوصاف همكاري شما از ابتدا با يك ديد مثبت آغاز شد، درست است؟
دقيقا و با اشتياق از اين همكاري استقبال كرديم.
و بفرماييد كه تجربه همكاري با آقاي مسرور را چگونه ديديد؟
شهريار در تمرينات ما شركت ميكرد و كار كردن با او هميشه لذتبخش بود. نه تنها خواننده فوقالعادهاي بود، بلكه رفتار بسيار خوبي هم داشت. در دنياي موسيقي، گاهي برخوردهايي از سر غرور و اختلافات خاصي پيش ميآيد، اما شهريار كاملا متواضع و خوشاخلاق بود و از گفتوگو و نقد و نظر به خوبي استقبال ميكرد. در آن دوره، اگر اشتباه نكنم، يكي- دو ترك از خودش را هم در اجراهاي ما خواند؛ خب آن موقع استيج براي گروه «راز شب» بود كه يك شب اجراي مهمي در سالن ميلاد نمايشگاه بينالمللي داشت و از اجراهاي بزرگ ما محسوب ميشد. تركيب گروه شامل من به عنوان نوازنده كيبورد و پيانو؛ آرش سبحاني، هومن جاويد، شهروز مولايي نوازندگان درامز و اردوان انزابيپور نوازنده گيتار بيس بود. اردوان كه موزيسين برجستهاي است بعدها گروه تندر را راهاندازي كرد و در گروه «كهتميان» هم حضور داشت. همچنين، در آن اجرا بكووكال هم داشتيم كه چند خانم از جمله خانم كيانا كيارس هم با ما همكاري داشتند.آن سالها واقعا سالهاي خوبي بود. من شهريار را دوست داشتم نه فقط به خاطر همكاري در حوزه موسيقي، بلكه به خاطر اخلاق و شخصيت شهريار. او فردي نجيب بود و موسيقي و كلامش از دل بر ميآمد و پيچيدگي ايجاد نميكرد به همين دليل هم به دل مينشست. موسيقي كانتري و راك را به خوبي ميشناخت و حتي وقتي كارهاي ما را ميخواند شخصيت خاص خودش را داشت. اين خيلي براي من جذاب بود كه به عنوان يك خواننده و موزيسين، شاخصه و ويژگي خودش را داشت.
از شاخصها صحبت كرديد؛ هنر شهريار مسرور چه ويژگياي داشت؟
يكي از نكاتي كه هميشه درباره شهريار مسرور ميگويم، اين است كه او تلفيق فوقالعادهاي بين كلام و موسيقي ايجاد ميكرد. شعر و موسيقي در آثارش كاملا هماهنگ بودند كه اين ويژگي در موسيقي راك و كانتري فارسي، شاخص برجستهاي محسوب ميشود؛ گيتار زدنش هم حال خوبي داشت. شيطنت خاصي هم در اجراهايش داشت. يك نكته ديگر هم اينكه من معتقدم اخلاق موزيسينها در حس كار و نوازندگيشان ديده ميشود و قابل كتمان نيست. حال خوب و منش شهريار روي اثرش واقعا پديدار بود. به نظر من، شهريار در شمار افرادي بود كه در رده آوانگارد قرار ميگيرند؛ هم از نظر موسيقي، هم از نظر كلامي كه روي موسيقياش ميگذاشت از زمان خودش به واقع جلوتر بود و به نظرم بسيار هم موفق عمل كرد. ما كمتر كسي را داشتيم كه به اين ميزان موفق باشد، ضمن اينكه زبان شعرش كاملا براي همه ملموس و قابل درك بود. سوژههايش هم زيبا و مرتبط بودند، اينها همه نشان از شناخت عميق او از موسيقي دارد. من اين شناخت را از منظر آكادميك بررسي نميكنم و نميگويم كه او الزاما سواد آكادميك داشت، هرچند تا حدي در اين زمينه هم تسلط داشت اما در اينجا مهمتر از آن، عشق او به موسيقي بود؛ واقعا عاشق موسيقي بود و از نظر شنيداري و تجربي، درك و تسلط بالايي داشت و در كار خودش استاد شده بود و من خيلي تأسف ميخورم كه چرا فعاليتش ادامه پيدا نكرد! متاسفانه به او بها داده نشد و آنطور كه شايسته او و هنرش باشد، به موسيقي او توجه كافي نشد.
طبعا تبعات اين موضوع صرفا به خود هنرمند محدود نميماند و دامنه گستردهتري پيدا ميكند. اينكه وقتي به كسي كه لياقتش را دارد، بها داده نميشود، خود موسيقي هم لطمه ميبيند و اين يعني علاوه بر شخص هنرمند، به حوزه عمومي هم خسارت وارد كردن.
اگر قرار بود اين سبك موسيقي شناخته شود، بايد آلبومهاي بيشتري از شهريار منتشر ميشد يا شرايط به گونهاي پيش ميرفت كه اجراهاي بيشتري برگزار ميكرد، اما متأسفانه اجازه اين كار را به او نميدادند و كنسرتهايش مدام لغو ميشد. در نتيجه، آنطور كه بايد، شناخته نشد. از طرفي، شهريار يك هنرمند بود و به طور طبيعي روحيه خيلي حساسي هم داشت. اين موضوع باعث شد كه به مرور درونگراتر شود و حتي كمي به سمت افسردگي برود. وقتي يك هنرمند فضاي كافي براي ارايه كارهايش را نداشته باشد، اين اتفاق كاملا طبيعي است و به تدريج، شكوفايي او هم كمرنگتر ميشود. هنرمند اگر فرصت ارايه آثارش را داشته باشد، بيشتر فكر ميكند، انگيزه بيشتري دارد و در نتيجه آثار بهتري هم خلق ميكند. شهريار استعداد فوقالعادهاي داشت، شايد حتي بيشتر از آنچه كه تصور ميكنيم.
زندهياد شهريار مسرور در زمره كساني قرار گرفت كه اين تبعات علاوه بر اينكه دامن هنرش را گرفت، به نوعي زندگي او را هم تحت تاثير قرار داد، چون بسياري از هنرمندان زندگي و كار هنريشان به هم آميخته است و آنطور كه شما توصيف كرديد، آقاي مسرور با منشي كه داشت در اين دسته قرار ميگرفت.
بله. در حق شهريار و هنرش بيمهري شد و مورد ظلم قرار گرفت. اينجا بد نيست كه يك توضيح مختصر هم بدهم؛ متأسفانه، يكي از ضعفها و بديهاي جامعه ما اين است كه وقتي يك چيزي مد ميشود كه در اينجا از موسيقي صحبت ميكنيم، بازار انواع ديگر آن كاملا كساد ميشود. بهطور اخص درباره موسيقي بگويم، وقتي سبكي از موسيقي پررنگ ميشود، عملا ساير سبكها و جريانها كنار گذاشته ميشوند چه از سوي مخاطب چه از سوي نهادها و ارگانهاي مربوطه. اين مساله بهطور طبيعياش در همه جاي دنيا ديده ميشود اما در ايران اين معضل است و افراطي با آن مواجه ميشويم؛ در جوامع خارج از ايران، حتي اگر محبوبيت يك سبك كم شود، باز هم بهطور كامل آن سبك و سياق تعطيل نميشود، مخاطب و حمايت خودش را دارد، اما اينجا و در ايران شرايط متفاوت است و كارها تكبعدي ميشوند. يكباره همه به سمت رپ ميروند، يا ناگهان همه پاپها شبيه به هم ميشوند. چرا؟ چون مخاطب اين را ميپسندد. اين مدل موسيقي باعث شده كه كسي به گذشته و به سبكهاي ديگر توجه نكند. در حالي كه شايد اگر آن سبكها بهروز و با تنظيمهاي جديد ارايه شوند، مخاطبان زيادي پيدا كنند. چون امروز جوانها ميتوانند از طريق پلتفرمهاي مختلف، طيف گستردهاي از موسيقيهاي متفاوت را گوش بدهند واقعا لازم نيست همهچيز شبيه هم باشد. شهريار هم تا حدي قرباني اين شرايط شد و حتي مورد مظلوميت هم قرار گرفت چندين بار ميخواست كنسرت بدهد كه متاسفانه لغو شدند. اين مساله قطعا از نظر روحي او را تحت فشار قرار داد. متأسفانه در سالهاي اخير خيلي در جريان وضعيت او نبودم، دوستاني كه نزديكترش بودند، اطلاعات بيشتري دارند. حيف شد و تأسف ميخورم كه اين هنرمند خوب و بزرگ از ميان ما پر كشيد و رفت.
متشكرم آقاي بهنا، اگر در پايان نكتهاي درباره هنرمند فقيد شهريار مسرور كه روزگاري همگروه شما بود داريد، بفرماييد.
بيتعارف بگويم كه شهريار ميتوانست تأثير بزرگي بر موسيقي امروز ما و جواناني كه در اين سبكها فعاليت ميكنند بگذارد؛ البته كه همچنان هم الگوي مناسبي است. اينجا دوست دارم توصيه كنم كه مخاطبان و هنرمندان جوانتر حتما هنرش را بشنوند. آثار شهريار بايد منتشر شوند و در پلتفرمهاي مختلف خيلي بيشتر شنيده شوند. من اميدوار هستم كه موزيسينهاي جوان هنر او را دنبال كنند و راهش را ادامه دهند.