مقاومت از درون: بازخواني يك راهبرد
قادر باستاني تبريزي
تاريخ نشان ميدهد، نقطه اشتراك بسياري از جنگها نه در مرزها، كه در شكاف ميان ملتها و دولتها شكل گرفته است. هر قدر كه فاصله يك حكومت با مردم خود بيشتر باشد، احتمال كشيده شدن آن به ورطه جنگ يا شكست در برابر تهاجم، بيشتر ميشود. مردمي بودن نه شعار كه يك راهبرد دفاعي موثر در برابر تهديدات نوين است؛ راهبردي كه بايد بازخواني و بازسازي شود. پيشينه مداخلات نظامي در عراق، افغانستان، ليبي، يوگسلاوي و ديگر نقاط جهان نشان ميدهد كه تحقق سه عنصر كليدي شامل بهانه نقض گسترده حقوق بشر، حمايت يا اتهام تروريسم و نيز تلاش براي دستيابي يا استفاده از سلاحهاي كشتار جمعي، بسترهاي مشروعسازي يك حمله نظامي را فراهم ميكند. هنگامي كه اين سه اتهام بهنحوي باورپذير به يك حكومت نسبت داده شود، قبح و هزينه بينالمللي مداخله نظامي كاهش مييابد و حتي افكار عمومي جهاني آن را توجيهپذير تلقي ميكند. از سوي ديگر، تجربه مقاومت ايران در برابر حمله ارتش عراق، يا پايداري مردم اوكراين در برابر تجاوز روسيه، مويد يك اصل بنيادين است كه حمايت مردمي، موثرترين سپر در برابر هجمه خارجي است. همانگونه كه دولتهاي استبدادي در برابر فشار خارجي زودتر از هم ميپاشند، آندسته از حكومتها كه پيوند عميقتري با افكار عمومي و نهادهاي مدني خود دارند، در برابر تهديدات، مقاومتر ظاهر ميشوند. مردمي بودن، صرفا به معناي پيروي از مدلهاي دموكراسي غربي نيست، بلكه مفهومي منعطف است كه بسته به زمينههاي فرهنگي، تاريخي و سياسي هر جامعه، تعريف متفاوتي مييابد. آنچه تعيينكننده است، داوري مردم همان كشور است، نه برچسبها و تبليغات رسمي. در اين ميان، نبايد فراموش كرد كه بزرگترين پشتوانه امنيت ملي، اعتماد عمومي است. فاصله گرفتن از مردم، به اسم حفظ اقتدار، چيزي جز تضعيف اقتدار نيست. اقدامات نمايشي، ابزارهاي رسانهاي دولتي، يا نصيحتگويي از بالا به پايين، در جهاني كه افكار عمومي هوشمندتر از هر زمان ديگر است، نهتنها كارآمد نيست، بلكه آسيبزا نيز هست. در مقابل، شفافيت، صداقت و ارتباط مستقيم با مردم، ميتواند بيشترين بازدهي امنيتي را در بلندمدت داشته باشد. از اينرو، تلاش براي پيوند واقعي ميان حكومت و جامعه، نه فقط يك انتخاب سياسي، بلكه يك ضرورت استراتژيك براي صيانت از تماميت سرزميني و ثبات كشور است. كساني كه خواسته يا ناخواسته با دامنزدن به شكافهاي اجتماعي و مشروعيتزدايي از نهادهاي حكمراني، زمينه انزوا و بياعتمادي را فراهم ميكنند، ناآگاهانه يا آگاهانه، بر طبل توسعه شكاف ميكوبند.
براي كمك به ايران عزيز، براي حفظ آيندهاي باثبات، مقاوم و درخور شأن اين سرزمين كهن و براي دورماندن از سناريوهاي تلخ و ويرانگري كه كشورهاي ديگر را در كام نابودي فرو بردهاند، تنها يك مسير روشن و عقلاني پيش روي ماست؛ فاصله گرفتن آگاهانه و قاطعانه از بهانههايي چون نقض حقوق بشر، حمايت از تروريسم و دستيابي يا تمايل به سلاحهاي كشتار جمعي؛ نه فقط در گفتار رسمي و ادبيات ديپلماتيك، بلكه در واقعيتهاي عيني، سياستگذاريهاي داخلي و تصوير بينالمللي جمهوري اسلامي ايران. هر اقدامي كه عملا يا ظاهرا ما را به اين سهگانه خطرناك نزديك كند، همان اندازه كه امنيت ملي را تضعيف ميكند، به مخالفان ايران در سطح جهاني مجوز اخلاقي، رسانهاي و سياسي براي اعمال فشار بيشتر يا حتي مداخله ميدهد. و برعكس، هر تلاشي كه اين تصوير را اصلاح كند، هر گامي كه در جهت شفافيت، پاسخگويي، پرهيز از خشونت و گفتوگوي منطقي با جهان برداشته شود، بهطور مستقيم سپري در برابر تهديدات بيروني خواهد بود. اين راهبرد نه نشانه ضعف است، نه عقبنشيني؛ بلكه نوعي بلوغ و پختگي سياسي است كه در جهان پُرآشوب امروز، خود يك عنصر قدرت به شمار ميرود؛ زيرا قدرت واقعي، در ايجاد مشروعيت و همبستگي درونزا و مقبوليت برونزا نهفته است، نه صرفا در ابزارهاي نظامي و لفاظيهاي تقابلي. پس اگر به ايران ميانديشيم، اگر آيندهاي باثبات ميخواهيم، بايد با چشماني باز، اين مسير را انتخاب كنيم؛ مسير دوري از هرآنچه دشمنان ميخواهند بهانهاش را داشته باشند و نزديكي به مردم، عدالت، شفافيت، و عقلانيت سياسي. اين وظيفه تنها بر دوش دولت نيست. رسانهها، نخبگان، روحانيون، دانشگاهيان و جامعه مدني نيز نقش ايفا ميكنند. اما پيش از همه، حاكميت بايد پيشگام باشد. زيرا تا زماني كه اعتماد داخلي ترميم نشده، هيچ استراتژي خارجي به نتيجه نخواهد رسيد.
در جهان پُر مخاطره امروز، هيچ ديوار بلندي براي مصون ماندن وجود ندارد. آنچه كشورها را از سقوط باز ميدارد، نه زرادخانهها كه حضور مردم پشت سر حكومتهاست و اين حضور، نه با اجبار كه تنها با اعتماد شكل ميگيرد.
اگر به دنبال امنيت پايدار، قدرت واقعي و مقاومت ملي هستيم، راه از دل مردم ميگذرد، نه از راهروهاي بسته و محصور قدرت. اين نه شعار كه تجربه تاريخي ملتهاست. واقعيت اين است كه ديگر دوره «زور بزن تا مردم دوستت داشته باشند» گذشته است! مردم امروز نه با بلندگو قانع ميشوند، نه با نصيحت دلسوزانه از بالاي تريبون. آنها با يك سرچ ساده، صد من حرف پيدا ميكنند، پس اگر قرار باشد دلشان قرص شود، بايد اول دلشان گرم شود. تاريخ هم ثابت كرده است كه هيچ ديواري بلندتر از بياعتمادي نيست و هيچ سلاحي قويتر از «مردمي بودن» نيست. چكيده كلام اينكه اگر ميخواهيم كشتيمان در درياي پُرتلاطم جهاني سوراخ نشود، لابد بهتر است اول اطمينان حاصل كنيم كه ملوانها هنوز در كشتياند... نه در قايقهاي نجات! مردم را دريابيم، چون بيآنها، حتي قويترين سلاحها هم كارساز نيست.