ديدار با آقاي زبانشناس*
زبان فارسي بيدي نيست كه با اين بادها بلرزد
يك: به طور قطع من مانند گذشته هنوز بر آن باور و عقيده هستم زبان فارسي راه خودش را ميرود، كلمههايي به آن وارد و كلمهها و عباراتي از آن خارج ميشود مانند «عملي كردن» كه امروزه ميگويند «عملياتي كردن» يا «رسانهاي كردن» و امثال اينها. بايد اين را هم بگويم كه زبان بر دو اساس فونولوژي و دستور زبان استوار است. يك روز خواهد رسيد كه براي حافظ و شاهنامه زيرنويس خواهند نوشت، البته برخي مدعي هستند كه زبان شاهنامه را ميفهمند اولا اين موضوع چندان صادق نيست و دوم اينكه نشان ميدهد جامعه ما متحول نشده است. همچنين درباره ارتباط اصالت زبان فارسي و ظهور ادبا و فرهيختگان بايد بگويم هر موضوعي با دقت و عمق درباره آنها معنا پيدا ميكند، برايتان مثالي ميزنم، ما كه نجار نيستيم و ارهها و تفاوت آنها هم براي مان چندان فرقي نميكند اما براي يك نجار ارهها متفاوت است از اره مويي تا اره خشك بُر. دقت و عمق در زبان فارسي نيز بحث واژگان را روشن ميسازد به عبارتي حجم واژگان با غناي فرهنگي در ارتباط است.
دو: من در سال 1313 در اصفهان متولد شدم و تحصيلات ابتدايي را در سال 1326 در همين شهر تمام كردم اما به دليل بيماري پدرم و مشكلات مالي كه داشتيم هرگز به دبيرستان نرفتم و مجبور شدم از همان 13 سالگي در بازار اصفهان پادويي كنم تا آنكه توانستم به آموزشگاه شبانه بروم و در 1331 مدرك سيكل بگيرم و با مدرك سيكل به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمدم و پنج سال در دهات اصفهان معلمي كردم و باز هم به آموزشگاه شبانه رفتم تا سرانجام موفق شدم كه در خرداد 1336 ديپلم ادبي بگيرم و راهي تهران شدم و به دانشسراي عالي رفتم تا زبان انگليسي بخوانم و چون شاگرد اول شده بودم با استفاده از بورسيه شاگرد اوليها در مهر 1340 راهي انگلستان شدم. اين راه ادامه داشت تا آنكه در خرداد 1346 موفق به دريافت درجه دكترا در زبانشناسي همگاني و زبانهاي باستاني از دانشگاه تهران شدم و در مهر ماه همان سال با عنوان استاديار زبانشناسي در گروه زبانشناسي مشغول به كار شدم و در دي ماه 1360 با تقاضاي خودم از دانشگاه تهران با رتبه دانشياري بازنشسته شدم و بعد از بازنشستگي به ترجمه روي آوردم و بعد هم از 1364 در موسسه فرهنگ معاصر مشغول تدوين فرهنگ دوزبانه انگليسي ـ فارسي شدم و اين همكاري كماكان ادامه دارد.
مساله ديگر درباره زندگيام هم اين بود كه مادرم اول كسي بود كه بر من تاثيرگذاشت. اين زن بيسواد در عمل به من آموخت كه چشم به مال دنيا ندوزم، به من آموخت كه عزت نفس خود را با هيچ چيز معامله نكنم. از ديگر كساني كه بر من تاثير عميق داشتهاند دكتر محمد مقدم، پايهگذار و نخستين مدير گروه زبانشناسي است. بسياري از خلقيات مثبت او در من سخت موثر بودهاند. من از كودكي منطقي بودم. در دوران مدرسه هم پول توجيبيهايم را جمع ميكردم و كتابهايي با موضوع زندگي گاندي و مسائل علمي كرايه ميكردم، قطعا اگر كتابي علمي يا شعر را به من پيشنهاد كنند، كتاب علمي را انتخاب ميكنم.
٭زبانشناس و فرهنگنويس
٭اين متن بخشي از اظهارات محمدرضا باطني با مخاطبانش در كتابفروشي آينده است. اين ديدارها به همت علي دهباشي برگزار ميشود.