سخنان مولوي و سياست اصلاحطلبي
روزنامهاعتماد
شوراي نويسندگان
بازنگري به مفهوم سياست، در برخي شرايط و احوال سادهتر و حتي ضروريتر است. انتخابات رياستجمهوري 1396 و نتايج برآمده از آن يكي از مقاطعي است كه ميتوان حدي از بازنگري را درباره نگرشهاي پيشين به سياست انجام داد. در هفته گذشته مولوي عبدالحميد از روحانيون اهل سنت ايران ابتدا نامهاي خطاب به رهبري نظام نوشت، سپس پاسخي محترمانه و تامينكننده رضايت وي دريافت كرد. به دنبال آن اظهاراتي كرد كه ميان برخي از اصلاحطلبان بازتاب مثبتي نداشت. وي گفت كه «اگر دولت حسن روحاني انتظارات براي رفع تبعيض عليه اين اقليت ديني را برآورده نكند، ممكن است در انتخابات آينده از اصولگرايان حمايت كنيم... قبل از انتخابات از طرف اصولگرايان مراجعه شد كه شما اين چند دوره اصلاحطلبان را تجربه كرديد و براي شما كاري نكردند، اينبار اصولگرايان را تجربه كنيد و ببينيد آنها براي شما چه كاري انجام ميدهند. ما هم گفتيم كه اهل سنت وابسته به هيچ جرياني در كشور نيستند... اگر بدانيم اصولگرايان برنامهشان خوب است، در انتخابات آينده اين امكان وجود دارد كه از آنها حمايت كنيم.» نحوه مواجهه با اين سخنان نشان ميدهد كه ما چه دركي از سياست داريم. آيا اين درك از مفهوم سياست درست است يا خير؟ نگاه انتقادي به اين سخنان و كاسبكارانه دانستن آن همان برداشت نادرستي است كه طي دو دهه اخير بر سياست اصلاحطلبانه سايه انداخته است. برخي از اصلاحطلبان نگاهي فرقهگرايانه به اصلاحات پيدا كردهاند. تمايزي ميان اصلاحطلبي و اصلاحطلبان قايل نميشوند. گمان دارند كه اصلاحطلبي فقط و فقط از مجراي اصلاحطلبان ميگذرد. در حالي كه اين ذهنيت به كلي نادرست است. برنامه اصلاحطلبي لزوما فرآيندي كاملا آگاهانه و از پيش برنامهريزي شده نيست. اصلاحطلبي به اين معنا نيست كه گروهي تحت نام اصلاحطلب بنشينند و يك ايدههايي را تحت همين عنوان تعريف و برنامههاي اجرايي آن را ارايه كرده و در نهايت به اجرا در آورند. اصلاحطلبي محصول اراده افراد نيست. بلكه يك نياز ضروري براي همسو شدن پايدار با رشد و توسعه و پيشرفت است و اگر چنين باشد، چه بسا نيروهايي كه در جبهه مقابل اصلاحطلبي باشند نيز در مقاطعي براي بقاي خود، با اين جريان همسو همنوايي كنند.
اصلاحطلبي بايد بتواند موازنه قواي اجتماعي را برقرار كند. اين موازنه چه بسا از نحوه رفتار نيروهاي اصولگرا و به صورت ناآگاهانه انجام شود. در اين صورت چرا نبايد از اين اقدامات دفاع كرد؟ در سياست اصلاحطلبي تامين منافع اقشار و گروههاي اجتماعي يك اصل اساسي است. نميتوان اصلاحطلبي را فراتر از اين منافع تعريف و با انگ كاسبكاري آن را نفي كرد. فرآيند اصلاحات از خلال تجزيه و تركيب همه نيروهاي سياسي و اتحاد و تفرقههاي جديد ميان آنان شكل ميگيرد. بنابراين اگر بخش موثري از اصولگرايان حاضر هستند كه براي كسب راي بيشتر و انتخاب شدن، منافع گروههاي اجتماعي محذوف را تامين كنند و اين كار را بهتر از اصلاحطلبان بتوانند انجام دهند، در اين صورت حتما بايد به سمت اتحاد با آنان رفت و اين عين اصلاحطلبي است. اصلاحطلبي مثل جاي مُهري نيست كه بر پيشاني عدهاي حك شده باشد و علامت تدين دايمي آنان باشد!
اگر قرار باشد يك نيروي اجتماعي از اصلاحطلبان دفاع كند ولي هيچگاه به اهداف گروهي خود نرسد، آن نيروي اجتماعي عمل بخردانهاي انجام نداده است. همين نگاه فراواقعي سياست است كه اصلاحطلبان را از جاده اصلاحات خارج و آنان را اسير رفتارهاي قطبي ميكند و حتي اجازه نقد و ارزيابي را از خود سلب ميكند، زيرا در عمل به واقعيتي به نام اصلاحطلبي فراتر از اصلاحطلبان اذعان نميكند و هرگونه نقدي عليه اصلاحطلبان را نقد و رد عليه اصلاحطلبي تلقي ميكند. بنابراين حمايت از اين ايده يك سياست اصلاحطلبانه است كه نه تنها مولوي عبدالحميد، بلكه هر گروه اجتماعي و سياسي ديگر كه گمان ميكند منافعش از طريق حمايت از اصولگرايان بيشتر و بهتر تامين ميشود، از آن گروه حمايت كند. اين شيوه جامعه را از دوقطبي بودن خارج ميكند. امكان انعطاف و تحول در ميان جناحهاي سياسي را فراهم ميكند و بزرگترين خدمت به سياست اصلاحطلبانه است و عكس آن ضد اصلاحطلبي است. آنچه گفته شد به معناي حمايت يا درست بودن سخنان مولوي نيست. بلكه اين منطق و زاويه نگاه درست است. تطبيق مصداق اين رفتار با گزارههاي ديگر را بايد جداگانه تحليل كرد. از جمله اينكه هر نوع اتحادي بايد همراه با تضمين كافي باشد كه اگر طرف مقابل تمكين نكرد، بتوان حمايت خود را قطع كرد. يا تامين منافع در بلندمدت نيز رعايت شود. اظهارنظر اخير مولوي حتي ميتواند سبب فشار بيشتر به روحاني براي عدم توجه او به وعدههايش شود. به معناي ديگر بيان آن را به اين شكل مفيد نميدانم و حتي به ضرر مطالبات اهل سنت ميدانم، ولي بحث اين يادداشت نكته ديگري بود كه اشاره شد.