يادنامه شهيد سيد محمد صنيعخاني
سيدمحمد از مردم و براي مردم
همراه با يادداشت هايي از عباس عبدي - حسين علايي - عماد باقي
ناصر ايماني - سعيده سرهنگي
تفاوتي ندارد كه شرق به غرب يا از غرب به شرق در حركت هستيد و فرقي نميكند كه مسير آزادگان با مسير بسيج را انتخاب كرده باشيد در هر صورت وقتي بهشت زهرا يا تندگويان مقصد تو باشد بايد حواست باشد كه از شرق شهيد رجايي و از غرب شهيد كاظمي شما را به نامي ميرساند كه ميتواني به سوي مقصد مورد نظر هدايت شوي. فرقي ندارد كه چه مرام و مسلكي داري، اگر درد و بيماري تو را رنج ميدهد و در مناطق جنوبي تهران به دنبال درمانگاهي هستي كه تو را پذيرا باشد در حوالي همان تقاطع و با همان نامي كه بر پل پيوند آزادگان و بسيج نقش بسته است، پذيراي توست و نه تنها پذيراي تو بلكه حالا با 150 درمانگاه تخصصي روزانه پذيراي حدود 3 هزار نفر امثال توست و اين آرزوي موسس آن بوده كه اين درمانگاه درمانگر محرومان و مستعضعفاني باشد كه انقلاب براي و به نام آنها بوده است و متن حاشيهنشيناني باشد كه قرار نبوده براي هميشه در حاشيه باشند.
البته فقط نام او در تقاطع بزرگراه آزادگان و شهيد تندگويان و بر سردر درمانگاه تخصصي راهنماي ما نيست بلكه نام برادرش كه در نوجواني شهادت را فهيمده بود نيز مزينكننده يك كوچه باريكي در محله نازيآباد تهران است كه هنوز پدر و مادر سالخورده شهيدان صنيعخاني ساكن آن كوچه هستند.
ساكن در منزلي كه رد موشكهاي صدام را بر خود دارد و همان بناي موشكخورده، ميعادگاه دوستداران راه ايثار و شهادت و نگهبانان فرهنگ صداقت و مقاومت است و به هر بهانهاي پير و جوان و زن و مرد و آشنا و غريبه بر آن در وارد ميشوند كه اغلب باز است و پذيراي مهمانان.
البته مناسبتها بيشتر اين بهانه را فراهم ميآورد تا دوستداران و علاقهمندان به راه شهيدان به اين بهانه سري به پدر و مادر پير و سالخورده شهيدان سيد محمد و سيدحسن صنيعخاني بزنند.
آري اين روزها نامها برايمان در شهر و روستا آنقدر تكراري و عادي شده است كه شايد هر روز از بزرگراهها و خيابانها و كوچهها و مراكز مختلف عبور ميكنيم يا بلند ميگوييم آزادگان و بعد سوار تاكسي ميشويم سپس به راننده ميگوييم، ببخشيد پل صنيعخاني پياده ميشوم بعد از رهگذري ميپرسيم ببخشيد تندگويان از كجا بروم؟ وقتي او به بالاي پل اشاره ميكند و ميرويم تندگويان را به مقصد شمال شهر پي ميگيريم، توجه نداريم كه نامهاي صنيعخاني و تندگويان را بدون پيشوند شهيد ادا كرديم.
گويا مراد از نامگذاري كه حفظ مرام بوده، محقق نشده و گويا لازم است هر چند وقت براي نسل ديروز و امروز يادآوري شود كه در اين نامها قدري تامل كنند و از خود بپرسند چرا مثلا بايد نام شهيد سيدمحمد صنيعخاني بر سردر درمانگاهي باشد يا به بهانه يك پل در يك تقاطع نام او يادآوردي شود. آيا فقط براي اين است كه ما در شهر راه خود را پيدا كنيم يا در زندگي؟!
شهيد سيدمحمد صنيعخاني مثل خيلي از شهدا يك انسان زميني بود و يك انسان عادي اما آزاده و بامرام و مخلص و استوار. نام او را پست و مقامش و درجه و جايگاهش ماندگار نكرده بلكه نام او در دلها و ذهنها با اثرات ماندگاري كه روي تكتك اطرافيانش گذاشت ماندگار شده است.
از هر كس ميپرسي از مردم كوچه بازار گرفته تا فرماندهان و نويسندگان و از دوست و آشنا و فاميل تا غريبه و نا آشنا از او به خوبي و به نيكي ياد ميكنند نه اينكه بگويند سيد محمد يك فرشته و آسماني بود بلكه ميگويند چقدر سيدمحمد زميني بود و چقدر خوب ميديد و خوب ميشنيد و خوب زيستن را نه در گفتار بلكه در اعمال ميآموخت.
سيد محمد فرمانده بود اما بر دلها فرمان ميراند. نيروهاي تحت فرمان او با جان و دل گوش به فرمان او بودند و اين بود رمز موفقيت او كه حالا در تمام خاطرات تكرار ميشود.
اين روزها كه يادآور شهادت اوست، بهانهاي شد تا يادنامهاي را تهيه كنيم و از زبان آنان كه با سردارشهيد سيدمحمد صنيعخاني زيستن را تجربه كردند، بشنويم تا فراموش نكنيم آنچه را براي زيستن ما حياتبخش و معناآفرين است و ياد آوريم رمز و راز ماندگار شدن را.
سيد محمد از زبان سيدعلي
سيد علي صنيعخاني
شهيد سيدمحمد صنيعخاني در سال ۱۳۳۲ در قم به دنيا آمد. در سال ۱۳۳۸ با مهاجرت خانواده به تهران سال اول ابتدايي را در دبستان پورجوادي در ميدان غار و از كلاس دوم دبستان تا مقطع ديپلم را در مدارس نازيآباد طي كرد.
خدمت سربازي را به عنوان سپاهي دانش گذراند سپس در شركتي خصوصي مشغول به كار شد. چند ماه قبل از انقلاب دستگير و با آزادي زندانيان سياسي در سال 1357 آزاد شد. از جمله افراد فعال در كميته استقبال از امام و از جمله فعالان تشكيل كميته انقلاب اسلامي منطقه 1۳ بوده و مسوول مالي كميته شد. او مسووليت مبارزه با موادمخدر كميته سپس سپاه را عهدهدار شد و اقدامات شايستهاي در دستگيري سران قاچاقچيان حرفهاي موادمخدر
به عمل آورد. پس از مدتي مسووليت اعزام نيروي سپاه را برعهده گرفت و در سال ۱۳۶۲ ترابري سنگين سپاه را بنياد نهاد كه منشا خدمات
به يادماندني آن شهيد شد.
در آخرين سال حيات پربركتش، مسووليت جانشيني بنياد تعاون سپاه را عهدهدار شد. همزمان با مسووليتش در بنياد، عوارض بيماري در او آشكار شد. جهت درمان در بيمارستانهاي تهران و ساسان بستري و علت بيماري تشخيص داده شد.
پزشكان معالج، درمان در لندن را پيشنهاد كردند. به اصرار مسوولان سپاه به خصوص فرماندهي كل سپاه، سرلشكر رضايي به رغم ميل باطني مجبور به پذيرفتن اعزام به خارج شد(زمستان 73) و درنهايت، اواخر مرداد ماه 74 پس از نااميدي پزشكان معالج در لندن به ايران بازگشت و مجددا در بيمارستان ساسان بستري و در شب چهاردهم شهريور ماه ۷۴ به شهادت رسيد.
پيكر پاكش روز پانزدهم شهريور ماه در محلي كه خود در زمان حياتش قول آن را از مرحوم حاج احمدآقا خميني گرفته بود در درگاه ورودي حرم حضرت امام خميني(ره) در صحن شهدا به خاك سپرده شد.
ويژگيهاي سيد محمد
1- داشتن ارتباط، سعه صدر، جاذبه حداكثري و رفتار خوش با افراد مختلف با ديدگاههاي متفاوت از ويژگيهاي اخلاقي او بود.
اين ارتباطات در زماني كه در بيمارستان ساسان بستري بود به نمايش گذاشته شد. هنگام معالجه و بستري بودن در لندن در دو مرحله درمان جمعا 1352 تماس تلفني توسط بيش از 234 نفر از ايران و ساير كشورها با ايشان برقرار شد و تعداد ۵۹۱ ملاقات حضوري در بيمارستان توسط حدود ۶۰ نفر از ايرانيان كه براي عيادت او رهسپار شده يا در ساير كشورها خصوصا انگلستان ساكن بودند، صورت پذيرفت.
همه اين تماسها و ملاقاتها توسط شخص سيدمحمد ثبت شده بود(به جز اواخر بستري بودنشان به لحاظ عدم توانايي در به دست گرفتن قلم).
او با ارتباطاتش بيشترين بهرهبرداري را براي توسعه خدمات خود معمول ميداشت.
2- سيدمحمد با بيشترين حضور در عرصه كار و كوشش در هر مسووليتي كه داشت و خطرپذيري و حضور در عرصههاي خون و شهادت، فرماندهياش را تبديل به رهبري كرده بود.
3- رفاقت با كاركنان و توجه ويژه به معيشت آنها از خصوصيات ممتاز او محسوب ميشد به گونهاي كه كمتر كسي از افراد تحت امرش فاقد مسكن شخصي بود.
اتفاق نادري محسوب ميشد اگر شخصي از عوامل او دچار مشكلي شده و سيدمحمد از آن بياطلاع مانده و به آن توجهي نكرده باشد. تا رفع مشكل و رسيدن به نتيجه مطلوب از هر طريق ممكن كار را پيگيري ميكرد.
به عنوان يكي از هزاران نمونه، آمادگي و پيگيري او براي اهداي كليه خود به يكي از كاركنان ترابري(مرحوم حسن لطفي) بدون اطلاع اوليه آن فرد بود(نقل قول از مرحوم لطفي پس از شهادت سيدمحمد به من).
4- سيدمحمد عوامل و زيردستانش را نردبان ترقي براي خود قرار نداده و اين مهم را همه كاركنان باور داشتند. او حتي حاضر نشده بود، درجه نظامي دريافت كند تا زماني كه مجبور به اين كار شد. يكي از همكارانش ميگفت:«سيدمحمد يكي نبود، او ۴۰۰ نفر بود. همه شده بودند سيدمحمد. هر قولي كه او ميداد، قول همه ما بود و ما با جان و دل درصدد بوديم او رو سفيد شود.»
5- خدمت خالصانه و بيريا به محرومان و خانوادههاي شهدا و جانبازان يكي از برگهاي زرين زندگي سيدمحمد بود.
6- بهرهگيري حداكثري از توانمنديهاي مجموعه ترابري كه عمده آن را با قدرت ارتباطات خويش ايجاد كرده بود در جهت مساعدت و كمك به دستگاههاي اجرايي و سازمانهاي نظامي و خدماتي كشور ازجمله ياريرساني به زلزلهزدگان رودبار، سيلزدگان سيستانوبلوچستان (ايجاد سيلبند)، حمل واگنهاي قطار باري به دو طرف پل قطور از طريق احداث جاده خاكي تا زمان ترميم پل كه توسط دشمن بعثي بمباران شده بود، مساعدت در ايجاد راه ريلي مشهد-سرخس، ايفاي نقش اساسي در ساخت حرم مطهر امام خميني(ره) و... .
7- حفظ عزت نفس در طول حيات كارياش در سرلوحه اعمالش بود. در طول حيات كارياش هيچ درخواست شخصي از كسي جز خداوند و اهل بيت نداشت ولي براي رسيدگي به كاركنان و رفع مشكل آنها از هيچ كوششي فروگذار نميكرد و از هر فردي كه توان تامين حاجات افراد را داشت، مساعدت ميگرفت.
انشاءالله ويژگيهاي اين شهيد بزرگوار و ساير شهداي گرانقدر نصبالعين كارگزاران نظام قرار گيرد.
روحش شاد.