• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۲۸ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5525 -
  • ۱۴۰۲ پنج شنبه ۱۵ تير

دختري 14 ساله با همدستي پسر مورد علاقه‌اش خانواده خود را به قتل رساند

جنايتي كه شيراز را در شوك فرو برد

شنيده‌هاي «اعتماد» حاكي از آن است كه پدر و مادر دختر اعتياد داشتند و در ازاي موافقت ازدواج دخترشان با پسری از اتباع بيگانه تقاضاي ملك كرده بودند

بهاره‌شبانكارئيان

آن دوشنبه، ۵ تير ماه ۱۴۰۲ در روستاي «تفيهان» شهرستان شيراز در استان فارس جنايتي تكان‌دهنده رخ داد. يك خانه به‌طور تعمدي آتش گرفت و چهار نفر از اعضاي يك خانواده جان‌شان را از دست دادند. پدر، مادر و دو فرزندشان در اين حادثه كشته شدند، اما دختر ۱۴ ساله آنها آن شب در خانه حضور نداشت...


پنج روز بعد از اين اتفاق، دهم تير ماه «كاووس حبيبي»، رييس پليس آگاهي استان فارس در مورد اين حادثه گفت: «وقتي اين موضوع به پليس اعلام شد، كارآگاهان در محل حاضر و در بررسي اوليه مطلع شدند اين خانه بنا به دلايلي نامعلوم دچار آتش‌سوزي شده و چهار نفر از اعضاي خانواده (پدر، مادر و ۲ فرزند) درون خانه بر اثر شدت جراحات وارده ناشي از آتش‌سوزي فوت كردند. در ادامه تحقيقات، كارآگاهان متوجه شدند كه اين خانواده داراي ۲ فرزند ديگر (دختر ۱۴ و پسر 5 ساله) نيز هستند، اما در زمان بروز آتش‌سوزي در خانه حضور نداشتند. بنابراين فرضيه‌ ارتكاب جرم توسط دختر فقداني به دلايل اختلافات قبلي با خانواده شكل گرفت. ماموران سريع تحقيقات فني و اطلاعاتي خود را آغاز و مطلع شدند كه دختر فقداني خانواده ارتباط تلفني با فردي از اتباع بيگانه دارد و در يك باغ مخفي است. وقتي ماموران به باغ مورد نظر اعزام شدند، دختر ۱۴ ساله خانواده را به همراه اتباع بيگانه ۱۵ ساله شناسايي و دستگير كردند.»
پيگيري‌هاي «اعتماد» از منابع محلي در مورد اين حادثه نشان مي‌دهد كه «تانيا.ا» دختر ۱۴ساله، سه سال پيش قبل از اينكه به همراه خانواده براي زندگي به تفيهان بيايند در محله «باغ نشاط» با پسري از اتباع بيگانه آشنا مي‌شود و به هم علاقه پيدا مي‌كنند.

يك منبع نزديك به اين خانواده در مورد اين حادثه به «اعتماد» مي‌گويد: «مادر و پدر تانيا قبلا به مواد مخدر اعتياد داشتند. خودشان ادعا مي‌كردند كه ترك كردند، اما وقتي مادر اين دختر نوجوان براي كار در يك قنادي در روستاي تفيهان مشغول به كار مي‌شود بعد از يك ماه به خاطر مشكلات اخلاقي كه داشته او را اخراج مي‌كنند.»

 

يكي از اهالي تفيهان در مورد اين حادثه كه گوش به گوش در اين روستا پيچيده به «اعتماد» مي‌گويد: «وضع مالي اين خانواده اصلا مناسب نبود. مادر و پدر اين دختر اعتياد داشتند. اين خانواده نزديك سه سال بود كه به تفيهان آمده بودند. قبلا ساكن «خرامه» بودند. خرامه اطراف شيراز است. چند ساعت قبل از حادثه پسر مورد علاقه اين دختر نوجوان با پدر او درگير مي‌شود. بعد هم حدود ساعت 2 الي 3 بامداد اين پسر با همدستي دختر مورد علاقه‌اش خانه و خانواده او را آتش مي‌زند. ولي در مورد اين اتفاق دو روايت متفاوت شنيده شده است. يكي مي‌گويد؛ خانواده اين دختر، او را به خواستگارش فروخته بودند. ديگري مي‌گويد؛ اين دو نوجوان عاشق هم بودند و چون خانواده مخالفت كرده، دختر و پسر تصميم گرفتند خانواده را از بين ببرند. روز يكشنبه، پليس اين دختر و پسر نوجوان را براي بازسازي صحنه جرم به خانه‌اي كه آتش زده بودند، آورده بود.»

يك منبع نزديك به خانواده كه نخواست نامش فاش شود در مورد اين خبر به «اعتماد» مي‌گويد: «خبري كه شنيديد درست است، اما بحث فروختن اين دختر در كار نبوده.»

 

جزييات ماجرا چيست؟

اين خانواده چهار فرزند داشتند. متين و تارا در اين حادثه به همراه پدر و مادرشان فوت كردند. تارا خواهر دوقلوي تانيا بود. ما نمي‌دانيم تانيا چطور توانسته خواهر دوقلوي خودش را آتش بزند! پدر و مادر او مخالف ازدواج او با پسر مورد علاقه‌اش بودند. خواهر و برادر ديگرش چه گناهي داشتند!

 

پدر و مادر اين دختر شغل‌شان چه بود؟

پدرش كارگر بود. مادرش هم حدود يكي، دو ماه در يك قنادي مشغول به كار بود، اما چون رفتارهاي مناسبي نداشت، اخراجش كردند. پدر و مادر اين دختر نوجوان قبلا اعتياد داشتند و پدر او در محله باغ نشاط سرايدار يك باغ بود و خانواده‌اش هم در همان باغ زندگي مي‌كردند.

 

اين دختر نوجوان با اين پسر

چگونه آشنا شده بود؟

دو، سه سال پيش تانيا با اين پسر آشنا مي‌شود. خانواده تانيا هم در جريان رابطه دخترشان با اين پسر بودند. قصدشان ازدواج بود، اما خانواده دختر به اين پسر گفته بودند كه اگر دختر ما را مي‌خواهي بايد يك ملك به نامش بزني. بعد از اينكه خواستگار او ملك را به نام تانيا مي‌زند، خانواده دختر به قولي كه داده بودند، عمل نمي‌كنند و دخترشان را به اين پسر نمي‌دهند.

 

نبود حس حمايت و وجود حس تنهايي نوجوان موجب بزهكاري مي‌شود

«محمدجعفر ساعد»، حقوقدان و جرم‌شناس در مورد علت رخداد چنين حوادثي به «اعتماد» مي‌گويد: «دوران نوجواني گذرگاه ميان كودكي و جواني است و مرحله ورود به دنياي عواطف و احساسات؛ چنانكه اين مرحله مديريت نشود، نوجوان به سادگي هر چه تمام‌تر وارد منجلابي خواهد شد كه عاقبتش دودي است مطلقا سياه كه دامن نوجوان و خانواده و حتي جامعه‌اش را مي‌گيرد. نوجوان در مرحله رويش احساس است و معلول فرآيند رشدي فيزيكي، ذهني و رواني است كه سرعتش پرشتاب و كنترل او بس دشوار است.

بنابراين نوجوان در مرحله كشف هيجان است و اگر اين هيجان به درستي براي او تعريف نشود و زير و بم هيجان‌هاي رنگارنگ برايش به تصوير كشيده نشود، سعي دارد به تنهايي اين حريم را كشف كند و به سبب بي‌تجربگي گام در محيطي خواهد گذاشت كه بعضا نه پاياني دارد و نه بازگشتي! تنها وجود نظارت در سايه حمايت عاطفي و هدايت منطقي است كه راه چاره حفظ نيام پر شر و شور نوجوان است. افزون بر اين، نوجوان در مرحله كسب تجربه‌هايي است كه پيش‌تر طعم شيرين يا تلخ آن را نچشيده است. نبود حس حمايت و وجود حس تنهايي موجب خروج نوجوان از زندگي متعارف و ورود به وادي كژروي و بزهكاري مي‌شود. نوجوان در مرحله جنب و جوش و ماجراجويي است و چندان تندي يا تيزي عواقب كارهايش را نمي‌بيند و تنها تجربه نداشته‌اش در آن خصوص را دنبال مي‌كند و بس. او در اين مرحله بيش از هر زمان ديگري نيازمند حمايت و كنترل و نظارت است. نبود حس حمايت موجب مي‌شود از والدين و خانواده دور شود و كمبود اين خواسته كليدي را در محيط بيرون از خانواده جست‌وجو كند.

در نتيجه، دوستان در اين مسير بيشترين اثرگذاري را خواهند داشت. يعني دوستان نوجوان در اين وضعيت جايگزين مطلوبي براي او مي‌شوند! حال، اگر دوستان نوجوان ناباب باشند تيشه به ريشه نوجوان و خانواده او مي‌زنند و حادثه حاضر نيز مصداقي در اين خصوص است.

14 سالگي نوجوان دختر يعني وجود سراسر حس و عاطفه و نياز به حمايت احساسي و عاطفي و اگر اين نياز از ناحيه خانواده تامين نشود، دوست پسر يا دختر جاي آن را مي‌گيرد و اين حس شديد و غيرقابل كنترل عاطفي چنان منتهي به وابستگي او مي‌شود كه از بين بردن والدين و ساير اعضاي خانواده‌اش در نظر او نه جنايت، بلكه رهايي از بند آنان است! بنابراين بي‌پروا و نترس در اين منجلاب بزهكاري ورود مي‌كند و با طيب خاطر به دنبال آن است كه سربلند از آن بيرون‌ آيد.»

او در ادامه توضيح مي‌دهد: «در چنين برهه زماني، گرچه قدرت تمييز خوب و بد يا خير و شر و حسن و قبح براي اين نوجوان در دسترس است، اما غلبه شديد احساس و عاطفه و نياز دوچندان بدان مجالي براي تامل و تفكر و تمييز خوب يا بد بودن كاري كه ذهن او را بدين سبب مشغول كرده است، باقي نمي‌گذارد و متعاقب انجام آن نيز ديگر پشيماني سودي ندارد.

مقصود آن است كه نوجوان در اين حالت گرچه مجرم است، اما مقصودش ارتكاب جرم نيست، بلكه در لحظه انجام رفتار تحت تاثير نيروي شديد احساس و عاطفه‌اش، عقل از او به در شده و تصوير حاضر بر ذهن او تنها و تنها تحقق خواسته مورد نظرش است و لاغير.

در نتيجه آن زمان كه كار به انجام رسيد و عاقبت وحشتناك رفتارش را جلوي ديدگان خود ديد به ناگاه درمي‌يابد كه چه كرده و چه جنايتي را رقم زده است، اما دريغ كه پشيماني‌اش آب از جوي رفته را باز نمي‌گرداند. نوجوان مجرم، جاني بالفطره و مادرزادي نيست، بلكه داراي شخصيتي خاص بوده كه در وضعيتي خاص واكنشي خاص از خود بروز مي‌دهد. در وقوع اين جنايت، هم شخصيت او و هم وضعيتي كه او در آن قرار داشته موجب وقوع آن جرم شده است.

اين شخصيت تحت هيجان و حس عاطفي‌اش و در نبود حمايت از اين حس و عاطفه از ناحيه خانواده منتهي به وابستگي به دوست غيرجنس او شده و براي رهايي از حس در بند بودن والدين و رسيدن به عشق به‌زعم خود لايزال به دوست مذكور قدم در اين وادي بزهكاري گذاشته است. باشد خانواده‌ها بيش از هر زمان ديگر دست از حمايت و هدايت و نظارت فرزندان نوجوان خود برندارند و مسير چنين سناريوهاي دهشتناك جنايي را هموار نسازند.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون