• ۱۴۰۳ يکشنبه ۱۸ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5608 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۳۰ مهر

استحاله‌هاي انسان معاصر

سريا داودي حموله

رسول رضايي در مجموعه «اي رنج از تو ممنونم» رويكردي مدرن به زبان دارد. به عنوان داناي كل و با تك‌گويي، حس‌هاي دروني را به تصوير مي‌كشد. 
«در سطر نخست/ گوشم را مي‌بُرم/ تنم سال‌هاست در رهن زجر است/ و در ماهيچه‌هام خون ماسيده/ روايت افسردگي/ تزريق مي‌شود در اندام‌هام/ چاقوها را بالا مي‌آورم/ در كبودي خانه پهلو گرفته‌اند اجساد اشيا/ در حالي كه/ پارلماني از عزا در آرواره‌ام برپاست/ ايستاده‌ام بر سرير تابوت/ و شكل ابري كاركشته مي‌گريم/ مي‌پذيرم فوت شده‌ام/ و روزنامه در تيتر اول، مردنم را نفير مي‌كشد/ برمي‌خيزم به احترام چراغ‌ها/ و در سطر مياني/ گوش ديگرم را مي‌بُرم (شعرِ«روايت افسردگي») 
 در اين تناسب و تناظرها هر شعري چندين بند دارد. روايت‌هاي توصيفي و جزيي‌نگري سرشار از كشف و شهود است. در معنامحوري هم ساختار در خدمت مفاهيم متنوع مي‌باشد. در اين جهت نوعي ارتباط حسي ـ مفهومي بين سطور برقرار است. 
«از شيار استخوان‌هام/ صداي زني بلند مي‌شود/ زندگي/ پياز پوسيده‌اي بيش نبود! بود؟/ كنار زدم لايه اول را/ سياهي بود/ كنار زدم لايه بعدي را/ سياهي بود/ لايه بعدي، سياهي/ سياهي...» (شعر ِ«زهرا») 
 در رويكردهاي مختلط ذيل قرابت‌هاي تصويري شكل مي‌گيرد. كلمه «زن» به عنوان محبوب، معشوق، مادر، زمين، وطن... مورد تاويل قرار گرفته است. 
شاعر با زبان فرامتني، وضعيتي تراژيك مي‌آفريند، با رويكردهاي اقتباسي، رويكردهاي تاريخي، رويكردهاي جغرافيايي، موقعيت‌هاي مختلفي از وضعيت زن معاصر را شكل مي‌دهد.  رويكردهاي زنانه: شاعر با كلمه «زن» مفاهيم بشري را به چالش مي‌كشد، اضطراب و اندوه را به نمايش مي‌گذارد و به ظرافت و لطافت‌هاي ساختاري توجه دارد. گاه فراتر از زنانگي مي‌انديشد، به تن و اندام‌وارگي از زواياي مختلف مي‌پردازد. بخشي از اندام‌هاي زنانه را توصيف مي‌كند. در اشعار واژه‌هايي نظير استخوان، دهان، سينه، دست، پا، دندان، لب، گوش، ماهيچه، خون، گيس، مو، مفصل، معده، پوست، نخاع، قلب، اسكلت، گلو، شانه، انگشت، چهره، ناخن، حنجره، دنده، مفاصل، ترقوه، عضلات، ساق، پهلو، پيكر، نعش، بطن، پلك، مغز، عصب، جمجمه، شقيقه، گونه و... به تناوب تكرار مي‌شوند. در آشنايي‌زدايي (غريبه‌سازي) ظرفيت زبان با ظرافت‌هاي زنانگي همراه است. در اين بين الفاظ «سر، گلو، دهان، دست...» با بيشترين بسامد تكرار شده‌اند: 
«يك دهان بود و يك بيني/ سري نبود اما/ دو گوش بود و دو چشم/ سري نبود اما (شعر «اردوگاه رنج») 
 شاعر/ راوي نگاه دگرگونه‌اي به زن دارد. به نظرگاه شطح‌گونه‌اي به آن پرداخته است. گاه دامن پُرمِهري دارد، گاه بي‌حوصله است. بارها كشته مي‌شود و دوباره زنده مي‌شود. با اشاره به زن و مصائبش مخاطب را به چراها و چگونگي‌ها مي‌برد. جهان رازآلود و نامكشوفي را به نمايش مي‌گذارد و با گزاره‌هاي فرامتني روايت‌هاي زنانه را ترسيم مي‌كند. همه ارجاع‌ها و اشاره‌ها به زن ختم مي‌شود. تاثيرپذيري از رخدادها و اتفاق‌ها در آفريده‌هاي مختلف بازنمود بارز دارد. در اين حالت هر زني معنا و مفهومي با خود حمل مي‌كند. مخاطب آگاه اشاره‌ها و ارجاعات را مي‌گيرد. زن بارها در اشيا جان مي‌گيرد و كشته مي‌شود، در مراسم سوگ، مي‌خواند و جان مي‌دهد. در مشابهت‌هاي ساختاري حضور زن جنجالي است. در انگاره‌هاي هستي‌مند، زن تداعي‌گر معناهاي ضد و نقيض است، هم‌چنان كه مضاميني نظير «زن، زندگي، زايندگي» در لايه‌هاي پنهان معنايي نهفته است.در رويكردهاي غنايي، شاعر وضعيت تراژيك زن را تصوير مي‌كند. به احساسات نازك و لطيف دقت دارد. در نگاه نخست شگردهاي متنوعي براي غافلگيري مخاطب ترسيم مي‌كند. از مناظر مختلف به رخدادها چشم دوخته است. با زبان روايي مضمون‌هاي دور و نزديك را بازنمايي مي‌كند. با جزيي‌گويي، جانِ تازه‌اي در كالبد كلمات دميده مي‌شود: (ما نخستين بوسه انسانيم/ نخستين گناه/ نخستين زخم/ ما نخستين انسان را كشته‌ايم) شعرِ«سماجت سوگواري» ساختار شعر در محور مونولوگ‌گويي يا تك‌گويي دروني است. شكوه و گلايه، فراق و جدايي در فضاي زن و زنانگي است. در اين وضعيت لحن كلام غنايي (ليريك) جاذبه‌مند است. كلمه «زن» بر كليت اشعار سايه انداخته است. لحظه‌هاي عاشقانه از نگاه مردانه به تصوير درآمده است و ساختار فرميك را با مضامين متفاوت روبرو كرده است.در مجموعه «اي رنج از تو ممنونم» زن در موقعيت‌هاي متفاوتي تصوير شده است. از قراردادهاي اجتماعي عدول مي‌كند، شخصيتي تاريك و پيچيده دارد. به واسطه عشق، از گذشته به سوي آينده حركت مي‌كند. اگر عشق يك تجربه‌ خصوصي باشد در جغرافياي خاصي هم توصيف شده است، اما اگر عشق عمومي باشد، تجربه‌هاي مختلف ديگري هم به نمايش درآمده است.   در تكرار صداي خوانندگان به «لرزم لرزانه» آهنگي از ناصر رزازي، «آتش در نيستان» آهنگي از شهرام ناظري، «مرغ سحر» آهنگي از محمدرضا شجريان و... اشاره دارد، در تكرار جغرافيا به مناطق كردنشين ايلام و كردستان، در تكرار نويسندگان كرد به «بختيار علي»، در تكرار اقتباس‌هاي ادبي به زنِ اثيري در «بوف كور»، در تكرار عزا به سوگواري «شين» و «مور» در مناطق كردنشين و... مواردي از اين اشارات و ارجاعات كه در اشعار به وفور آمده است.   در رويكردهاي بينامتني، رسول رضايي طرحي نو در فضاي شعر زنانه انداخته است. بيشتر تمركزش روي كلمه «زن» است. هر جايي عنواني از زن را مي‌بيند، زنان ديگري را احضار مي‌كند. به واسطه ارجاعات ضمني به مفاهيم ديگري نقب مي‌زند. اين شيوه زنانه‌‌نويسي، پشتوانه‌اي از فرهنگ، تاريخ، اسطوره و... را دربر دارد. آن‌چنان كه بينامتنيت نوعي باز آفريني دوباره از فرهنگ و آيين است. طوري كه هر سطري متاثر از متن‌هايي اتفاق افتاده است.٭ تصاوير دور از ذهن در كلمه زن حلول مي‌كنند. در اشاره‌ها (تلميحات از آيه‌هاي كتاب آسماني، اسطوره و كهن‌الگويي و...) نشانه‌ها و مفاهيم تازه‌اي متجلي است.  زن اثيري، زن واقعي، زن معمولي، زن عاشق ... گويا همه اين زن‌ها به صورت دست‌جمعي در زني دلخواه ديده شده‌اند.  با ارجاع ضمني به ياد زن اثيري در «بوف كور» صادق هدايت مي‌افتد كه هر لحظه از سطح اشيا خود را نشان مي‌دهد: 
«اي رنج از تو ممنونم/ ‌اي جراحت مطيع/ او يك زن نبود/ چندين زن بود در يك بدن» (شعر «جراحت مطيع») 
 يا در غزلي از حافظ زن را ديده است: 
«قرن هشت هجري، در غزلي از حافظ ديدم‌ات/ زير يك تاك/ زلف بر باد مده تا ندهي بر بادم» (شعر«زمهرير») 
به دوره آدم ابوالبشر هم نقبي آييني مي‌زند: 
«برمي‌گردم به جلو/ حيرانم/ به شكل اولين مردي كه به زن فكر مي‌كرد» (شعرِ «زن معاصر») 
 رضايي براي فهم بيشتر به تاريخ زن روي مي‌آورد، تا حقيقت بيشتري را كشف كند. به‌طوري كه در عاشقانه‌هاي معاصر شاخص‌هاي تعريف‌شده‌اي دارد: (تنهايي/ اين زن زيباي سي ساله/ زخمي است/ كه سال‌ها در سينه پنهان كرده‌ام» (شعرِ «رنج بومي») 
 گاه زني معمولي و در دسترس به تصوير مي‌آيد، گاه زني براي شفابخشي ستايش مي‌شود. هم‌چنان كه راوي روايتي پُر فراز و نشيب از احساسات و ادراكات زنانه دارد؛ با اين نظرگاه شيوه تفكري تازه‌اي را بنيان نهاده است: 
«به زن‌هاي مختلفي نامه نوشته‌ام با امضاهاي متفاوت/ شايد يكي از آنها تو باشي» (شعر «جراحت مطيع») 
البته در برخي سطور رويكردي اِروتيك هم به زن دارد: 
«چهار حرف دارد نام كوچك تو/ چهار حرف عظيم/ با چهار دست تو را در آغوش مي‌كشم/ با چهار لب تو را مي‌بوسم/ و با چهار حرف/ پيوسته مي‌ميرم و زنده مي‌شوم» (شعر «زهرا») 
در اين وضعيت جاودانگي زن به نمايش گذاشته مي‌شود. زندگي هر زني در زن ديگري شروع مي‌شود. به اين طريق يك جهان حسي- عاطفي به نمايش گذاشته شده است. 
 رويكردهاي اشيا: شاعر رويكرد صريحي به اشيا و پديده‌هاي پيرامون دارد. در اين حالت اشيا به هيات انسان در مي‌آيند. 
در برخي اشعار چند وجهي، لايه تشخيص بيشتر به اشيا داده شده است. در اين هم‌بستگي آدمي لا‌به‌لاي اشيا محاصره شده است و گاه مورد هجوم اشيا قرار مي‌گيرد. كلماتي نظير چاقو، چراغ، ميخ، دشنه، ناقوس، باروت، كابينت، دمپايي، كبريت، راديو، گلوله، تپانچه، لوله، سنگ، ساتور، مانيتور، كوكتل‌مولوتوف، نخ، سوزن، تيغه، سينك، دوربين، كاناپه، كتاب، ميز، ديوار، شلنگ، سفيدآب، هفت‌تير، سوهان، صابون، كمد، لباس، ظرف، متادون و... روح شاعرانگي را ترسيم مي‌كنند. 
در اين بين كليدواژه‌هايي نظير «چاقو، گلوله» در بسامد بيشتري تكرار شده‌اند: 
«شليك شد از سرم گلوله‌اي/ روز به شكلِ مزخرفي زيبا بود/ به شكلِ مزخرفي روي طناب پهن شده بود آفتاب» (شعر «مستند ابزورد») 
تناظر و تقارن به تصاوير معنا و مفهوم مي‌بخشند. هم‌چنان كه آرايه تشخيص برجستگي‌هاي ساختاري را به همراه دارد. علاوه بر تكرار، برخي اشعار بافتي استعاري و نمادين دارند. آن‌چنان كه شطح‌خواني در آشنايي‌زدايي‌هاي زباني بازنمود بارز دارد: 
«سرم را مي‌شويم، از دست مي‌رود/ دست‌هايم را مي‌شويم، از دست مي‌روند/ پاهايم را مي‌شويم، از دست مي‌روند/ ....» [...]  
قطعه ـ شعرهاي طرح‌واره‌اي، منعكس‌كننده فشردگي كلامند. اگرچه ناخودآگاه در آنها نقش دارد، اما تخيل چندوجهي بر ابهام آن افزوده است. در اين جهت قطعه‌نويسي در ساختار روايي برانگيزاننده است، هم‌چنان كه پايان‌بندي‌هاي جذاب بر وجوه زباني افزوده است. 
* ژوليا كريستوا عقيده دارد: «در بينامتنيت هر متني متاثر از متون پيش از خود است.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون