همچنان پرسه در كوچه پس كوچههاي دلواپسي
مهردادحجتي
روزهاي تيرهاي است. چند مرگ در خانواده سينما فضاي جامعه را سنگين كرد. خصوصا اين آخري كه حال خيليها را بد كرد، فجيع و دلخراش بود. ضربات متعدد چاقو و سپس انبوهي شايعه و آواري از ابهام كه فضا را به مراتب سنگينتر كرد. حالا هم كه دو هفته از آن فاجعه گذشته و فضا كه همچنان غبارآلود است، هرچند كه نيروي انتظامي خبر دستگيري «قاتل اصلي» را منتشر كرد و بعد هم بازسازي صحنه قتل كه بلافاصله در شبكههاي اجتماعي دست به دست شد! همه اينها اما هرگز از سنگيني اين فضا نكاست. شايد به اين دليل كه مردم نياز به اعتماد دارند. اعتماد به رسانههاي دولتي، اعتماد به دستگاههاي دولتي، اساسا اعتماد به همه اركان حكومت. تحليلگران سرشناس در طول چند سال اخير، خصوصا يكسال اخير، از فاصلهگيري برخي از اركان نظام از مردم سخن گفتهاند و آن را در سخنان و نوشتههايشان تذكر دادهاند. درباره خطر تضعيف مطبوعات مستقل در برابر فربه شدن رسانههاي خاص. هر چه هست، آن همه فربهي، در چنين روزهايي به كارشان نيامده است. چرا كه «مرجعيت خبري» مدتهاست كه به آن سوي مرزها منتقل شده است و همين هم موجب تضعيف بيش از پيش رسانههاي داخلي شده است. زماني در دوران اصلاحات اين «نهاد» - مطبوعات - پس از سالها سكون و رخوت «جان» گرفت وشكوفا شد، شادابياي كه به شاداب شدن جامعه مدد رساند و جامعه را هم با خود شكوفا كرد. در همان دوران بود كه مردم در برابر پيشخوان دكههاي مطبوعات تجمع ميكردند و هر صبح انبوهي روزنامه و مجله ميخريدند. «يك انتخابات آزاد»، همه جامعه را شاداب كرده بود. شور و نشاط پس از دوم خرداد ۷۶، به همه جامعه سرايت كرده بود و همه اركان را در بر گرفته بود؛ البته به جز همان گروه اندكي كه هرگز با چنين تحولاتي سازگار نيست. گروهي كه با لجاجت در نهايت شرايط را به گونهاي ديگر تغيير داد. احمدينژاد، مولود آن لجاجت بود. همان لجاجتي كه «گردش آزاد اطلاعات » را برنميتابيد. توقيف مكرر مطبوعات، هيچگاه مشكل را براي همان گروه لجوج حل نكرد. كاسته شدن تيراژ روزنامهها و در پي آن ورشكست شدن برخي از صاحبان نشريات، هيچ زنگ خطري را براي آنها به صدا در نياورد. چون آنها به تصور در دست گرفتن «مرجعيت خبري»، دست به كار تأسيس انبوهي خبرگزاري چاق و فربه، با ميلياردها بودجه شدند تا به اين شكل خلأ ناشي از غيبت رسانههاي مستقل را جبران كنند. با اين حال، همان رسانهها و همان خبرگزاريها، هرگز آن خلأ را جبران نكردند. حالا با گذشت زمان، با هزاران اسف، رسانههاي برون مرزي، دست بالا را پيدا كردهاند. ترس بخشهايي از حكومت، مانع شكلگيري رسانههاي پر نفوذ در درون مرزها شد.صداوسيما حالا به اعتراف مديران ارشدش، در نازلترين موقعيت از نظر ميزان مخاطب قرار گرفته است. در تازهترين تحول هم خبر تعطيلي «شبكه جهاني جامجم» منتشر شده است. شبكهاي پر مخاطب در سالهايي نه چندان دور، كه حالا به اعتراف معاون سازمان، دچار «ريزش مخاطب» شده است! يا آن دو غول مطبوعاتي كشور كه با دهها نشريه، در دهه پنجاه، امروز به جايي رسيدهاند كه ديگر هيچيك از آن نشريات رنگارنگ را ندارند. حالا سالهاست كه دكههاي مطبوعات كم فروغ و بيرونق شدهاند. ديگر خبري از آن همه تجمع نيست. ديگر كسي به تيتر مطبوعات توجه نميكند. كسي روزنامه يا مجلهاي ورق نميزند. تيراژ بسياري از مطبوعات به شكل نگرانكنندهاي به زير چهار يا پنج هزار نسخه و حتي كمتر رسيده است! مطبوعات بهجاي فزوني در حال فقير شدنند. در حال لاغر شدن ! مدام پيكره آنها آب ميشود و بر پيكره «رسانههاي برانداز برونمرزها» افزوده ميشود. حالا از آن همه رسانه فربه دولتي هم، ديگر كاري ساخته نيست. صداي رسانههاي برانداز به قدري بلند شده است كه اكنون آن صدا در خانه بسياري از همان مردم -روزگاري شاد- شنيده ميشود! همان مردماني كه با يك انتخابات آزاد به همهچيز اميدوار شده بودند. همانها كه هست و نيستشان را به صحنه آوردند و بستگان خارجنشين خود را به بازگشت و سرمايهگذاري در اين ملك تشويق كردند. حالا اما همانها با رسانههاي درون مرزي بيگانهاند. خبرهايشان را باور نميكنند. خبر دستگيري قاتل اصلي. لابد به ياد آن روزهاي تلخ سرنگوني هواپيماي اوكرايني ميافتند! چند روز انكار ! و شايد هم همه حوادث تلخ سال پيش كه از يك «انكار» آغاز شد. حاصل يك انكار، اما انبوهي حادثه بود و انبوهي زخم، كه هنوز پس از گذشت يكسال التيام نيافته است. بهراستي اگر قرار باشد وضعيت بر همين منوال پيش برود، عاقبت اين ملك چه خواهد بود؟ اصرار بر رسانههاي دولتي، چه دستآورد روشني براي دولت و كشور در بر داشته است؟ مدتهاست كه مردم بهجاي «چندصدايي» به «تكصدايي» عادت كردهاند. ديگر در هنگام انتخابات، از رد صلاحيت چهرههاي باصلاحيت يكه نميخورند. شايد به اين دليل كه همان رسانهها، مردم را از نهاد انتخابات دور كردهاند. به گواه آمار، از هر جهت، هيچ دولتي با دولت اصلاحات كه برآمده از يك انتخابات آزاد و پرشور بود، قابل مقايسه نيست. آمارها به شكل غريبي، از موفقيت آن دولت حكايت دارند. اقبال گسترده دولتها و شخصيتهاي بزرگ جهان به آن، رشد چشمگير اقتصادي كشور و تحولات بزرگ اجتماعي در آن مقطع، محصول يك انتخابات آزاد بود. از درون يك انتخابات، انبوهي تحول بيرون آمده بود. مهمترين آنها، اما مطبوعات آزاد و آزاد شدن گردش اطلاعات در كشور بود. خصوصا در زمان «قتلهاي زنجيرهاي» كه دولت خاتمي بر عهدش با مردم ايستاد و «حقيقت» را با مردم، فاش در ميان نهاد. عليرغم همه كشمكشهاي پشت پرده كه در خاطرات هاشميرفسنجاني آمده است. مطبوعات آزاد، نور به بخشهاي تاريك تابانده بودند. به تاريكخانهها. شايد به همين دليل هم آن دوران و آن مطبوعات تحمل نشد. ترس از افشاي بسياري چيزها، گروهي را نگران كرده بود لابد. كساني كه از بيم آن «نور» به تاريكخانههاي خود خزيده بودند واز درون آن براي خاموشياش نقشه ميكشيدند. اما همانها هرگز چنين روزي را، لابد تصور نميكردند. روزگار پسا «احمدينژاد!» روزگاري كه با به محاق رفتن مطبوعات آغاز شد و بعدها به دوران «رييسي» گره خورد تا او نيز ادامهدهنده همان راهي باشد كه سلفش آغاز كرده بود. اكنون حاصل آن همه تلاش و سرمايهگذاري در بخش دولتي، براي تأسيس و تحكيم رسانههاي همسو، چيزي جز اقبال روزافزون مردم به رسانههاي معاند نيست. زماني كه كشور جمعيتي به مراتب كمتر داشت، مجموع تيراژ روزنامههاي اصلاحطلب، گاه از مرز يك ميليون نسخه در روز هم فراتر ميرفت. در برخي مواقع گاه يك روزنامه به تنهايي تيراژش از مرز هفتصد هزار نسخه در روز ميگذشت. چاپ آن به دوم و سوم و چهارم ميرسيد و همه نسخهها بلافاصله ناياب ميشد.
روزنامهخوانهاي حرفهاي حتما «صبح امروز» را به صاحب امتيازي «سعيدحجاريان» به ياد دارند؛ همان روزنامهاي كه براي نخستينبار تصوير «سعيد امامي» را منتشر كرد. روزنامهاي با انبوهي خبر و گزارش و يادداشت اختصاصي با يك تيم حرفهاي منسجم كه تا آن زمان بيسابقه بود. با همان روزنامه و روزنامه همخانهاش، «آفتاب امروز» بود كه بسياري از چهرههاي مطبوعاتي معرفي شدند. برخي هم كه پديده شدند. نظير اكبرگنجي كه چندي بعد، بهدليل حضور در كنفرانس برلين دستگير و روانه زندان شد. او حالا يكي از پر شمار روزنامهنگاران مهاجري است كه غربتنشيني را تجربه ميكند. شمار پر تعداد روزنامهنگاران در رسانههاي فارسيزبان برانداز آنسوي مرزها، اما محصول عملكرد دولتهايي است كه نتوانستند حداقل شرايط را براي كار آنها در داخل مرزها فراهم كنند. نداشتن امنيت شغلي، سالهاست روزنامهنگاران كشور را رنج ميدهد. آنها هر روز و هر لحظه از آينده خود بيمناكند. تصور آنها به تصوير خبرنگاران دربندي گره خورده است كه هر از گاه براي تهيه گزارش، خبر و عكس به زندان ميافتند و هربار هم با محكوميتهايي سنگين روبهرو ميشوند؛ نظير دو خبرنگار اخير، الهه محمدي و نيلوفر حامدي، كه به حبسهاي بلندمدت محكوم شدهاند! لابد توقع آقايان اين است كه آنها پس از آزادي در اين ملك بمانند و بازهم زير سايه ترس به كارشان ادامه دهند؟ بهراستي اين گروه در پي چه هستند؟ اقتدار در آنسوي مرزها ؟ يا اقتدار در درون مرزها؟ يا هر دو؟ دكتر محمد مصدق سالها پيش از اين گفته بود: «پس از ۵۰ سال مطالعه وتجربه به اين نتيجه رسيدم كه جز با تأمين آزادي و استقلال كامل ممكن نيست ملت ايران بر مشكلات پيروز شود... يك اصل ثابت و تغييرناپذير براي حكومتي كه به افكار عمومي تكيه دارد، اين است كه هر وقت با مشكلي روبهرو ميشود به منبع قدرت و سرچشمه لايزال نيروي ملت توجه ميكند... اگر از طريق آزادي و دموكراسي نتوانيم كاري بكنيم از طريق اختناق و زور و قلدري براي مردم ناراضي نميتوانيم كاري انجام دهيم... بايد يادمان باشد كه قانون براي مملكت است نه مملكت براي قانون.»