اين جهان كوه است و فعل ما ندا
مصطفي خرمي
آدمي از زماني كه پا بر عرصه وجود گذاشت، خشت به خشت روي هم نهاد تا تمدن امروز بشري را بسازد گاهي با نقشه درست و گاهي كج و معوج ولي همچنان در حال ساختن است. مصالح زيادي براي اين ساختمان پهن پيكر به كار رفته است، مصالحي همچون خون و خشونت، مهرجويي و خردمندي، در باغچهاش تخم كين و مهر را با هم پاشيدهاند و اين بستگي به بشر داشت كه به كدام درخت آب دهد تخم كين يا تخم مهر؟ يا به قول مولانا اين جهان كوه است و فعل ما ندا/ سوي ما آيد نداها را صدا و اين مبين آن است كه نتايج امروز حاصل رفتارهاي گذشته ماست.
تمدن بشري بوي خون ميدهد روي ديوارهاي اين ساختمان، خون بيگناهان بسياري نقش بسته، انسانهايي كه روزگاري در كنار خانه و خانواده در مزارع محصولات خود را درو و گوسفندانشان را براي چرا ميبردند، هنوز صداي عاشقان در راهروهاي تو در توي تاريخ به گوش ميرسد، صداي خنده كودكاني كه با هزاران آرزو و اميد به زندگي، طعمه آتش جنگ و نفرت شدهاند. آري بشر امروز پيشرفت كرده است، ارتباطاتش را گسترش داده، ماهواره به جو زمين ميفرستد. انسان ميخواهد به ماه و مريخ سفر كند و با توسعه هوش مصنوعي صفحه جديدي را در تاريخ باز كند. ولي در مسائل اجتماعي و اخلاقي همچنان اندر خم يك پس كوچه است و تا رسيدن به كوه قاف راه زيادي را در پيش دارد. انسان طماع و بيخرد به جاي اينكه علف هرز و تخم كين را از باغچه زندگي پاك كند با توسعه جنگافروزي و خونريزي ريشه كينهتوزي و نفرت را در جهان تقويت كرده و در صفحهاي از تاريخ نيست كه نشاني از جنگ و خونريزي نباشد. همان چيزي كه امروز در فلسطين شاهد آن هستيم.
عوامل بسياري در بارور شدن بذر نفرت و خشونت نقش داشتهاند كه از زواياي گوناگون قابل بررسي هستند. جنگها با سياست و اقتصاد، مليت، قوميت، نژاد و گاهي با انگيزههاي ديني، مذهبي و حتي اخلاقي توجيه شدهاند. تقويت نهادها و سازمانهاي بينالمللي، عدالت اجتماعي و برابريهاي اقتصادي، گفتوگوهاي ميان فرهنگي از جمله عواملي مهمي هستند كه براي جلوگيري از توليد و تقويت خشونت تاثير بسزايي دارند و در اين بين نقش اجتماعي هر يك از ما در خانواده و جامعه ميتواند در تقويت يا تضعيف زنجيره خشونت موثر واقع شود. رفتارهاي ديكتاتوري در زندگي روزمره برخي از ما مشاهده ميشود. اين رفتارها و استبداد درون ما شامل تلاش براي كنترل ديگران، استفاده از خشونت و تمايل به تسلط بر ديگران است. اين رفتارها به خواست و انگيزههاي فرد و محيطي كه در آن رشد كرده، بستگي دارد (نظير ميزان خشونت، فقر و تحقير اعمال شده بر فرد، تعرض و...) .
ما هم ميتوانيم مستبد باشيم!
مستبدان كوچك در صورت فراهم شدن فرصت ميتوانند به سطوح بالاي قدرت راه پيدا كنند و جهاني را به آتش بكشند. همانطور كه جنگافروزان تاريخ از ميان ما برخاستهاند و غير از ما نيستند. از بين بردن روحيه ديكتاتوري، خشونت و ترويج ارزشهايي همچون گفتوگو، صلح، دوستي و محبتورزي بايد از خانواده و مدرسه آموزش داده شود و نگذاريم زبالههاي روحي به بزرگسالي و عرصه اجتماعي منتقل شوند.
براي موضوع بحث ما آلمان و دوران آدولف هيتلر يك مثال خوب است . پيش از به قدرت رسيدن حزب نازي آلمان جامعهاي فرهيخته داشت و به سبب دستاوردهاي علمي و صنعتي گسترده خود شهرت يافته بود. اما با بروز برخي سياستهاي ناموفق و بحرانهاي اقتصادي شرايط صعود هيتلر و حزب نازي به مراتب بالاي قدرت فراهم شد. هيتلري كه شرايط سخت اقتصادي و معيشتي را از دوران كودكي و نوجواني پشت سر گذاشته و تجربه خشونت را داشته است. و اين پيشينه هيتلر با ملت آلمان كه احساس تحقير و خيانت را از زمان جنگ جهاني اول با خود حمل ميكرد و شرايط سخت و محدوديتهاي تجاري در پيمان ورسايي به آن تحميل شده و احساس انزوا و سرخوردگي در ميان مردم ايجاد شده بود، تركيب شد. هيتلر با عوامفريبي، پروپاگاندا و سخنرانيهاي آتشين، احساس تحقير و انزواي ملت را به خشم و نفرت تبديل كرد و از اين طريق چرخ دندههاي جنگ را به حركت درآورد و جهاني را به آتش كشيد كه هنوز شعلههاي آن در سرزمينهاي فلسطين شعلهور است. اگر بگوييم بيشتر جنگهاي بشر زنجيرهاي به هم پيوسته هستند كه در طول تاريخ، همزاد نسلهاي مختلف بشري بوده چندان حرف بيراهي نزدهايم. قصد ندارم تك بعدي به مساله نگاه كنم و تمام جنگها و خشونتورزي را به خوي افراد و نحوه جامعهپذيري آنها نسبت دهم، چراكه عوامل ريز و درشت بسياري در وقوع جنگها و خونريزيها نقش دارند. اما اگر هيتلر در ميان خشم، فقر پرورش نمييافت، آتش جنگ جهاني گستره كمتري را در بر ميگرفت يا شايد هولوكاست به وقوع نميپيوست و در ادامه انتقال جمعيت يهود به فلسطين رخ نميداد و امروز شاهد به خاك و خون كشيدن انسانهاي بيگناه نبوديم و اين جنگي كه در فلسطين بر دريايي از خون شناور است و اگر همين امروز فرمان آتشبس صادر شود، نتايج و آثار غمبار آن همچون آتشفشاني خاموش در روح اين مردمان خانه خواهد داشت. بهطور كلي سازمانها و نهادهاي ملي و بينالمللي وظايف و برنامههاي تعريفشدهاي براي جلوگيري از خشونت و جنگها دارند كه در برخي مواقع منفعلانه عمل ميكنند و جنگ و كشتار انسانهاي بيگناه را از ليست اولويتهاي خود خارج ميكنند ولي ما مردم به عنوان شهروندان جامعه جهاني و در قالب سازمانهاي مردمنهاد، در نقش يك معلم يا يك فعال فرهنگي-اجتماعي و... شايد نتوانيم جلوي جنگ و خونريزي گسترده را بگيريم ولي احتمالا ميتوانيم جلوي پرورش يك هيتلر، موسوليني، چنگيز و تولد يك ديكتاتور و خونخوار ديگر را بگيريم. از كجا معلوم كودكي كه امروز در كوچه و خيابان مشغول بازي يا سنگپراني به دوستانش است در آينده يك مدير، وزير يا شخص اول مملكتي نباشد. براي اينكه از بازتوليد مستبدان تاريخ و بروز جنگهاي خانمانبرانداز جلوگيري كنيم بايد با پذيرش پلوراليسم فرهنگي و ديني براي از بين بردن انگيزههاي خشونت و برچيده شدن مناسبات ناعادلانه و تبعيضآميز در ميان گروههاي مختلف اجتماعي و ملتهاي جهان تلاش كنيم و در بزنگاههاي تاريخي در مقابل خشونت و تصميماتي كه نتايج خشونتباري به همراه دارند، بايستيم.
همچنين در محيط خانواده و جامعه خود با رفتارهاي درست و كاشتن بذر مهر در دل انسانها و مطالبه نهاد آموزش و پرورش كارآمد، آگاهسازي موثر و يافتن راهي براي تعاملات اجتماعي بر پايه صلح و دوستي اقدام كنيم. آموزش مهارتهاي ارتباطي، حل تعارض، قدرتبخشي و تفكر انتقادي را بياموزيم و آموزش دهيم و با تمرين رواداري كاهش خشونت در سطح خانواده، گروه دوستان و به جوامع محلي خود كمك كنيم و نگذاريم به سطوح بالاتري صعود كند. همچنين ترويج فرهنگ صلح و احترام متقابل را سرمشق زندگي خود قرار دهيم.
در پايان اينكه خردمندي، مهرجويي و عدم خشونت بدون در نظر گرفتن جغرافيايي خاص بايد يك اصل باشد. اگر عشق در دنيا حاكم باشد شايد كمتر شاهد خشونت، بازتوليد خشونت، جنگهاي ويرانگر و نسلكشي بشر باشيم.