نابخردي و تخريب
نيوشا طبيبي
به تمام كائنات قسم كه هيچ آدم عاقلي حتي اگر مثل من روزنامهنگار باشد، خوش ندارد كه هر روز خبر بد بدهد و از اتفاقات نااميد كننده و سياه بنويسد. براي من هيچ چيز خوشحال كنندهتر از اين نيست كه از خوبي و خوشي مردم بنويسم، حتي در گرفتاريها و مضايق به عزيزان خواننده مطالبم يادآوري كنم كه ما چه داراييهاي بينظير معنوي و مادياي داريم و بر همان پايههاي مستحكم و پرشكوه فرهنگيمان سرنوشتي جز بزرگي و سيادت نداريم، اما...
تصور بفرماييد كه از همين امروز اهل رسانه و قلم و خبر با هم قراري بگذارند كه جز خوبي و خوشيها و اتفاقات خوشحال كننده چيز ديگري ننويسند و نگويند و نشان ندهند. عرضم درباره حقايق است. حقايق و واقعيات خوشحال كننده و اميدبخشي كه اتفاق ميافتند، نه آمارهاي تخيلي يا پيشرفتهايي كه فقط روي كاغذ و در حسابسازيها و ادعاهاي مديران ديده ميشوند.
حتي اگر بخواهيم جز خوبي و خوشي و اميد نبينيم و ننويسيم، باز هم چنين امكاني وجود ندارد. چرا؟ چون عملكرد مديران و اتفاقات مداومي كه در جامعه ما ميافتد، روزگار را تلخ ميكند. عملكرد مديران و تصميمگيرندگان چنان است كه بسياري از مردم احساس ميكنند پشت تصميمات و كارها، قصدي براي آزار مردم و خشمگين و ناراحت و ناراضي كردنشان وجود دارد. در برخي از عرصهها گويي عدهاي به قصد، عزم تخريب وطن عزيز را دارند، تخريبي غير قابل برگشت، ضربهاي غير قابل جبران.
مديريت نابخردانه «آب» كه به تخريب سفرههاي آب و فرونشست دشتها انجاميده است، احداث صنايع آلاينده در آسيبپذيرترين بخشهاي سرزمين و به نابودي كشاندن گونههاي گياهي و جانوري در خطر، احداث تاسيسات و كارخانهها و گسترش و اصرار به ادامه كشاورزي زيانآور و پرضرر و آب بر باد ده به بهانه توسعه، نمونههاي اندك از خروارها نابساماني و ندانمكاري و آزمون و خطا كردن به هزينه مردم و داراييهاي ملي است. تخريب بافتهاي تاريخي، تجاوز به حريم ميراث تاريخي و فرهنگي و محيط زيست ايران، ضربات جبرانناپذيري هستند كه در حافظه تاريخ ثبت خواهند شد. واقعبين باشيم، اغلب اين تخريبها و نابوديها ديگر بازساخته نميشوند.
كژ و مژي گنبد زيباي شيخ لطفالله كه در اثر مرمت و نگهداري غير تخصصي اتفاق افتاده است، به سادگي جبران نخواهد شد. بايد از تجربيات مرمت در جهان استفاده كنيم، از همكاري مرمتگران ايراني و خارجي برخوردار شويم، ميليونها دلار و يورو خرج كنيم تا خرابكاري يك شركت بيتجربه مرمت را كه شيوه حضورش در پروژههاي ميراثي روشن نيست، جبران شود. هيچكس هم مسووليت اين تخريب و ضربه به ميراث ملي ايران را گردن نميگيرد. خبر تلخ قطع درختان كهنسال كاخ سعدآباد را ساده نگيريد، احتمالا اين مقدمه اجراي يك طرح فاجعهبار ديگر است، منتظر باشيد كه شبانه لودر بيندازند و بخشي از زمينهاي مجموعه تاريخي و فرهنگي سعدآباد را به بهانه ساخت مركز تجاري يا بناي يك ساختمان با برچسب ديني صاف كنند. (برچسب و نام ديني بر ساختمانها ميگذارند تا كسي جرات مخالفت با اين بناها و طرحها را نداشته باشد.)
وقتي اداره و مالكيت اين مجموعه برعهده نهادي گذاشته شده است كه براي انجام چنين ماموريتي تخصص لازم را ندارد، وقوع چنين اتفاقاتي دور از ذهن نيست. بريدن اين درختهاي چندين ساله و تخريب باغ مجموعه فرهنگي سعدآباد را تا الان كسي بر عهده نگرفته، تا روزهاي آينده اين اتفاق تلخ زير خبر صدها اتفاق تلخ ديگر از يادها خواهد رفت، كسي براي تخريب ميراث معنوي و طبيعي و تاريخي تحت تعقيب و پرسش قرار نخواهد گرفت. گزارشگران تخريب محكوم به سياهنمايي و خيانت خواهند شد. مثل آنچه در ميانكاله گذشت.
آنچه در اين ميانه بيش از داشتههاي مادي و معنوي ايران تخريب ميشود، اميد به آينده و روشني و اعتماد عمومي است. تصور اينكه عدهاي در دستگاه اجرايي كشور دانسته يا ندانسته كمر به نابودي داشتههاي ملي و اميد و اعتماد مردم بستهاند، در ذهن بسياري از مردم نقش بسته. اين تصور به هر دليلي كه به وجود آمده باشد، خطرناك است. وظيفه اهل رسانه، روزنامهنگاران و نويسندگاني كه ايران را دوست دارند اين است كه خطر را بازگو كنند و براي جستن راهي از همگان استمداد بطلبند.