پيامهاي تكراري
حسن لطفي
سالها پيش از كسي شنيدم يا جايي خواندم كه ويكتور هوگو گفته است تا وقتي فقر وجود دارد و آدمها در نداري دست و پا ميزنند بايد رمانهايي مثل بينوايان نوشته شود. البته اينها كه نوشتم كلمه به كلمه و حرف به حرف او نيست. درك و تلقي من با ياري حافظه نيمبندي است كه دارم. اما اصل و اساسش همين تكرار است. تكراري كه گويا براي بعضيها برخورنده است. فكر ميكنند هر روز بايد داستان تازه و بديعي نوشت و جملات نويي بر زبان آورد. منظورم همه همه نيست. بعضيها از اتفاق دلبسته تكرارند و هر حرف و رفتار و بينش جديدي پريشانشان ميكند. ترجيح ميدهند حرفهاي تكراري و كتابهاي تكراري و رفتار تكراري بشنوند و بخوانند و ببينند. حال دلشان اينطور بهتر است و آشفته نميشوند و دلهره و استرس سراغشان نميآيد. البته عدهاي هم از حرفهاي تكراري به تنگ ميآيند و مثل آقاي ع.پ حتي پيامهاي روز مادر و پدر دلزدهاش ميكند. اينكه آقاي ع.پ را مثال زدم به خاطر اين است كه يك روز مانده به روز بزرگداشت مقام زن در جمع دوستان پنبه همه پيامهاي تكراري را زد. ليست بلند بالايي از تبريكها را با لحن تمسخرآميزي خواند و از همه آنها دوري جست. بعد هم كه دو، سه نفري (از جمله خودم) دلايلي براي ضرورت بعضي پيامهاي تكراري آورديم زير بار نرفت. حتي وقتي به گفته ويكتور هوگو اشاره كردم، نه تنها طرف او نايستاد، بلكه به كل بينوايان را رد كرد و دست آخر هم كه كمي آرامتر شد، گفت همان بينوايان براي تمام تاريخها كافي است. قصد ندارم حرفهايي كه به او زديم و پاسخهايي كه شنيديم را تكرار كنم (چراكه هدفم نقد تفكر و ديدگاه او نيست) اما راستش را بخواهيد بعد از رفتن او پشت سر گفتههاش غيبت كرديم .ميدانم كار بدي كرديم. ميدانم نقص بزرگ يك طرفه به قاضي رفتن بر ما وارد است، اما حقيقت ماجرا اين بود كه بعد از رفتن او يك نفر سراغ جمله دوستت دارم رفت! با اشاره او همه دانستيم بعضي جملهها، بعضي گفتهها، برخي پيامها نه تنها تكرارش حال آدم را بد نميكند، بلكه هر قدر بر زبان جاري باشد شنوندهاش كيف ميكند. خصوصا وقتي دلها يكي باشد. فرزندي به مادري، مادري به فرزندي، عاشقي به معشوقي، شويي به همسري، زني به مردي، رفيقي به رفيقي و... چه ميگويم انساني به انساني بگويد. گمانم بايد نگران تكرار برخي كلمات، واژهها، جملات و كتابها نباشيم. منظورم كتابهايي است كه تكرار كلماتي است كه دنيا را زيباتر ميكند يا زيباتر ميخواهد.