• ۱۴۰۳ شنبه ۳ آذر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5774 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۹ خرداد

ناهيد موسوي، گزارشگر خوب، روزنامه‌نويس فطري

سيروس علي‌نژاد

اوايل سال 58، زماني كه ما مجله تهران مصور را در مي‌آورديم، يك روز صبح كه در دفتر مجله نشسته بودم، خانمي زنگ زد و از پشت تلفن گزارش صحنه مجادله و زد و خوردي را داد كه در آن روزها در سطح شهر زياد ديده مي‌شد. موضوعش يادم نيست، اما به قدري صحنه را زنده و گويا توصيف كرد كه انگار فيلمش را جلو چشم من نمايش مي‌دهند. گفتم: خانم شما چه كاره هستيد؟ گفت: كاري نمي‌كنم، مشغول انقلابم، در سطح شهر مي‌گردم و اين‌جور صحنه‌ها را كه مي‌بينم، حرص مي‌خورم. گفتم: فردا صبح به دفتر مجله بياييد و شروع به كار كنيد. اين خانم يا دخترخانم ناهيد موسوي بود.  ناهيد آمد. به همان تندي و تيزي بود كه از پشت تلفن حدس زده بودم. مثل فرفره بود. تند حرف مي‌زد، تند حركت مي‌كرد، خوب فكر مي‌كرد. شروع به كار كرد. اوايل او را به سطح شهر مي‌فرستادم تا گزارش‌هاي شهري بنويسد. يكي، دو ماه بعد، اين خبرنگار شهري، خودش را چندان بالا كشيده بود كه او را براي تهيه گزارش به كردستان فرستاديم. آن وقت‌ها كردستان مملو از خبر و گزارش بود و هر روز در جايي از آن اتفاقي مي‌افتاد. كاوه گلستان هم همراه او شد تا از صحنه‌ها و گفت‌وگوها عكس بگيرد. يك زوج بي‌نظير در كار نوشتن و عكس گرفتن. حاصل كار ناهيد در آن سفر درخشان بود. غير از گزارش‌ها، چند گفت‌وگو با آدم‌هاي سرشناس كردستان، مانند عزالدين حسيني، غني بلوريان، عبدالرحمان قاسملو، علامه مفتي‌زاده و چند تن ديگر كه آن زمان از مقامات كردستان بودند.  تهران مصور آن دوره كه دوره آخرش هم بود، چندان نپاييد و به همراه آيندگان، آهنگر و اميد ايران تعطيل شد. اما در همان مدت كوتاه دو تن در آن درخشيدند و بهتر است بگويم در همان مدت كوتاه ساخته شدند. يكي فرج سركوهي و ديگري همين ناهيد موسوي. فرج زنداني سياسي بود، معلومات سياسي داشت، اما خوب نمي‌نوشت. زبان مطبوعات را نمي‌دانست. زبان سنگلاخي داشت كه به كار مطبوعات نمي‌آمد، اما به ياري هوش و ادراكش در عرض چند ماه، زبانش سوهان و سمباده خورد و روان شد.

توانست زبان روزنامه را پيدا كند و خود را بالا بكشد. ناهيد از همان اول زبان گويا و شيريني داشت، زبان مطبوعات را مي‌دانست و به سرعت چم و خم كار را آموخت و توانست به گزارشگر درجه اولي بدل شود. به قول مسعود بهنود كه سردبير مجله بود، هر هفته دو، سه تن مجله را تكان مي‌دادند. يكي از آنان همين ناهيد موسوي بود. بعدها كه مجله آدينه را منتشر كرديم اين هر دو از ياران آن شدند و هر يك نقش خود را يافتند و پيش‌تر تاختند و ماهرتر شدند. داستان فرج را بايد به وقت ديگر بگذارم، اما ناهيد از بهترين گزارش‌نويس‌هاي آدينه شد و عضو گروه گزارش آن مجله. بعدتر، زماني كه سردبيري مجله دنياي سخن را بر عهده گرفتم به آنجا آمد و در آنجا نيز خوش درخشيد. شايد هم آنجا بود كه من به دنياي سخن رفتم. يعني او پيش از من به دنياي سخن رفته بود. درست يادم نيست. گذشت ايام، حوادث را در ذهن آدمي درهم مي‌كند. ولي يادم هست كه وقتي اخوان مرد، گفت‌وگويي با سيمين بهبهاني انجام داد كه بسيار جذاب بود. از گزارشگري به گفت‌وگو كردن روي آورده بود و در آن كار نيز مهارتي به هم زده بود. چنان‌كه بعدها وقتي در مجله پيام امروز قلم مي‌زديم، گفت‌وگوي جاندار و جانانه‌اي با دكتر كاتوزيان، استاد دانشكده حقوق انجام داد كه بي‌گفت‌وگو از مصاحبه‌هاي ماندگار آن مجله است. ناگفته نماند كه در گفت‌وگو با مرحوم كاتوزيان، عميد ناييني هم همراه ناهيد موسوي رفته بود، اما او به قصد ديگري رفته بود و مي‌خواست به كمك كاتوزيان كار ديگري را بنياد بگذارد كه متاسفانه موفق نشد. عميد همواره خوشفكر بود، انديشه‌هاي بلند داشت و دارد و در پي هدف‌هاي درازمدت‌تري است.  بعد از بسته شدن پيام امروز و به قولي تعطيل فله‌اي مطبوعات، ناهيد چندي به گزارش‌هاي فرهنگي روي آورد و براي وب‌سايتي گزارش‌هاي فرهنگي نوشت. اداره‌كنندگان آن وب‌سايت خاطرات خوشي از او دارند و احساس شعف‌شان را از كار كردن با او پنهان نمي‌كنند. ناهيد، ديگر عضو خانواده مطبوعات شده بود و زندگي او بدون مطبوعات نمي‌گذشت. به همين جهت غير از جاهايي كه نام بردم، ناهيد با چند مجله و روزنامه ديگر هم كار كرد كه حالا اسم‌شان به يادم نمي‌آيد.
ناهيد موسوي يك روزنامه‌نويس فطري بود. از آنها بود كه روزنامه‌نگار به دنيا مي‌آيند و روزنامه‌نگاري در خون‌شان است. مثل كسي بود كه فطرتا شاعر يا نقاش يا داستان‌نويس است. از هيچ‌ كس نمي‌توان شاعر ساخت يا نقاش يا داستان‌نويس. مي‌توان پرورشش داد، اما اصل قضيه بايد در جانش باشد و با او به دنيا آمده باشد. اگرچه به دست من روزنامه‌نويس شد، اما شك ندارم كه اگر به من هم برخورد نمي‌كرد، به شكل ديگري سر از روزنامه و روزنامه‌نويسي در مي‌آورد. كار روزنامه‌نويس گفتن و عريان كردن حقايق است و ناهيد موسوي زبان و قلم برايي در عريان كردن حقايق داشت و در اين كار از هر كس بي‌پرواتر و تواناتر بود. جانش چنان با روزنامه‌نويسي آميخته بود كه هرگاه از كارش دور مي‌شد، افسردگي مي‌گرفت. در بيست، سي سال اخير بسيار افسرده بود. ترديد ندارم كه اگر مي‌توانست در روزنامه يا مجله‌اي كار كند، افسردگي از او دور مي‌شد.  ناهيد متولد 1332 بود. جانش تا دو، سه روز پيش بيشتر نكشيد. ديروز، سه‌شنبه، مراسم خاكسپاري‌اش بود. روانش شاد و يادش گرامي.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون