جانان كاظمي
مرتضي نعمتالهي در سال 1324 در شهر اصفهان به دنيا آمد. در نوجواني به دليل علاقه و اشتياق به هنر نقاشي، نزد هوشنگ جزيزاده و محمد تاجميررياحي به فراگيري طراحي و نقاشي پرداخت. البته اين آموزهها در قالب تكنيكهاي متداول و عمومي بود. در آن دوران طراحي و آبرنگ برايش جذابتر بود، چون اتفاقي كه در جريان كار ميافتاد بسيار متفاوت بود. او چند ماهي نيز نزد استاد مصورالملكي، نقاشي آموخت. نعمتالهي در سال 1341 وارد هنرستان هنرهاي زيباي اصفهان شد. پس از ثبتنام براي حضور در كلاسهاي نقاشي به سمت طبقه دوم ميرفت كه چشمش به آتليه مجسمهسازي افتاد و آنجا به يكباره شعله اشتياق به فراگيري اين هنر تمام وجود او را فراگرفت. فضاي مهآلود و مملو از مجسمههاي سفيد مبهوتش كرده بود و دريافت مجسمهسازي همان گمشده او است. به دفتر هنرستان بازميگشت و از عيسي بهادري، مدير هنرستان درخواست تغيير رشته كرد و چون در اين رشته هنرجو نداشتند، از اين درخواست استقبال شد و نعمتالهي نوجوان هنرجوي رشته مجسمهسازي شد. مصيب تمدن استاد آتليه، مردي فوقالعاده و وارسته، پايه و اصول مجسمهسازي را به او ميآموزد. نعمتالهي در سال 1345 فارغالتحصيل و در همان سال وارد دانشگاه تهران ميشود. آن سال براي نخستينبار است كه دانشكده هنرهاي زيباي تهران، هنرجويان هنرستان را براي تحصيل در رشتههاي هنري ازجمله مجسمهسازي با شرط قبول شدن در كنكور پذيرش ميكند. نعمتالهي با تجربه دوران هنرستان و علاقه بسياري كه براي ادامه تحصيل دارد، در كنكور قبول و با سعيد شهلاپور، بيژن نعمتيشريف، محمدعلي مددي، ويكتوريا دارش، مهدي انوشفر و... همدوره ميشود. در دهه پنجاه و در دوره دانشجويي، علاوه بر كارهاي طراحي و فعاليت در تلويزيون ملي ايران (از مهمترين آثار آن دوره طراحي دكور باله شيخ صنعان است) يكي از كارهاي اجرايي مهم او ساخت مجسمه خورشيد به ارتفاع چهارمتر است. در ادامه مرتضي نعمتالهي به فرانسه رفته و در رشته زيباييشناسي ادامه تحصيل ميدهد. او در يك تصميم ناگهاني نتيجه سه سال پژوهش در اين كشور را به كناري ميگذارد و وارد دوران جديدي از زندگي خود ميشود. در اين دوران با يوسف اسحاقپور مراوده پيدا ميكند. اسحاقپور به او ميگويد: «يا بايد انتخاب كني ساكن دايم كتابخانه شوي يا بروي در آتليه و گردوخاك آتليه را بخوري. هر كدام را هم انتخابكني، اشتباه نيست. فقط بايد انتخابكني و اين دو را نميتواني با هم داشته باشي.» مرتضي نعمتالهي در سال 1369 به ايران بازميگردد. سالي كه آغاز ساخت مجسمههاي شهري براي اين هنرمند و اصفهان است. او با اين اعتقاد كه اصفهان شهري است پر از مجسمه و اصفهان تنها جايي است كه مردم در بين مجسمهها زندگي ميكنند، به موطن خود بازميگردد. «طيران» نخستين كاري است كه در سال 1370 خلق ميكند و در اصفهان در جوار زايندهرود و در تهران در خانه هنرمندان نصب ميشود. «طيران» ادامه همان پرندههاي نعمتالهي است، تركيبي از پرنده و پرواز و به دنبال آن انسان. در ادامه به مطالعه درباره شخصيتهايي چون فردوسي، استاد علياكبر بنا، شيخبهايي، رضا عباسي و ملاصدرا پرداخته و آنها را براي فضاهاي شهري ميسازد. امروز و در 79 سالگي نعمتالهي روزگار خودش را اينگونه توصيف ميكند: «فكر ميكنم انتخابي كردم كه درست و بهجا بوده است. من همچنان با تمام كارهايم زندگي ميكنم، پيوسته ميآموزم و پيري اصلا برايم معنا ندارد.» به مناسبت انتشار كتاب «پرسهزني در سكوت شهر؛ گوشهاي از زندگي و آثار مرتضي نعمتالهي» با او گفتوگو كردهايم.
وضعيت مجسمهسازي را بعد از انقلاب چطور ميبينيد؟
وقتي از مجسمهسازي امروز صحبت ميكنيم، بايد وضعيت آن را از دهه هفتاد تا به امروز بررسي كنيم. يعني دقيقا از سالي كه رشته مجسمهسازي در دانشگاهها دوباره فعال شد. حتي فعاليتهاي گسترده مجسمهسازي در همان سالهاي 69 و 70 شروع شد، چراكه در سالهاي پيش از آن فعاليت آنچناني در حوزه مجسمهسازي وجود نداشت و رشته مجسمهسازي رسميت پيدا نكرده بود. خوشبختانه با استقبالي كه دانشجويان پس از راهاندازي رشته مجسمهسازي در دانشگاهها كردند، اين رشته حيات تازهاي به خود گرفت و يكي از دلايلي كه جوانان درخشش خوبي در اين رشته هنري داشتند به خاطر همين موضوع است. البته در زماني كه فضاي مجسمهسازي در ايران ساكن بود، مجسمهسازاني داشتهايم كه در گوشه خانهها و آتليهها، سالها كار كرده و اين هنر را حفظ كردند تا بتوانند آن را به جوانان منتقل كنند. اكنون نيز اين زحمات به بار نشسته است و شاهد ظهور نسل با استعدادي هستيم.
در مجسمههاي شهري چطور؟ آيا تحولي در اين زمينه به وجود آمده است؟
طبيعي است كه تحول به وجود آمده است. مقوله مجسمههاي شهري، بحث نويي است. در واقع بايدها و نبايدهاي خود را دارد و تفاوت زيادي با مجسمهسازي آزاد و آتليهاي دارد، چراكه مخاطبان گستردهاي دارد و با فضاي وسيعي روبهرو هستيم. از طرفي مردم شهرها، دغدغهها و گرفتاريهاي زيادي دارند كه مجسمهسازي نيز ناخودآگاه با اين دغدغهها گره ميخورد. بنابراين مجسمهسازي شهري در چارچوب مشخصي قرار ميگيرد.
در حال حاضر مجسمهسازي شهري بهطور كامل نميتواند در اين چارچوب قرار بگيرد، اما ما مجسمهسازان در تلاش هستيم كه اين چارچوب را تعريفشدهتر ارايه دهيم. نميتوانم بگويم همه كارهايي كه انجام شده موفق بوده، اما ميتوانم بگويم كه در ميان اين آثار، كارهاي موفقي نيز ديده ميشود. حالا اگر كارهاي ناموفقي هم در اين ميان وجود دارد، بايد آنها را به حساب آزمون و خطاها و كسب تجربهها بگذاريم.
تعريف شما از مجسمهسازي شهري چيست؟
مجسمهسازي شهري تعريف خاص خودش را دارد. همانطور كه فضاي شهري تعريف خود را دارد، آن هم به اين معنا كه معماري و روابط شهروندي در آن تاثيرگذار است و ما نميتوانيم اين مسائل را جدا از هم در نظر بگيريم. اگر بخواهيم بهطور روشمند با فضاي شهري برخورد كنيم، بايد مسائل زيادي را در آن مدنظر قرار دهيم؛ موضوعاتي از قبيل ترافيك، آلودگي هوا و آلودگي معماري، آلودگي صوتي و نوع رفت و آمد شهروندان در اين موضوع اهميت زيادي دارد. كار مجسمهسازي شهري، حداقل سامان دادن به فضاي شهري است، نه اينكه خودش به آلودگيهاي بصري شهر اضافه كند. مجسمه شهري نبايد به عنوان يك نماد سلطهگر نقش بازي كند. يك مجسمه در يك ميدان حق ندارد بر فضاي اطرافش سلطهگري كند. همچنين نبايد بر مخاطباني كه از كنارش ميگذرند، سايه بيندازد. حداقل كاربردي كه يك مجسمه شهري ميتواند داشته باشد، تلطيف فضاي اطراف خودش است. قرار نيست يك مجسمه به القاي يكسري مفاهيم و تفكرات مجسمهساز بر مخاطبان بپردازد. اين كار، وظيفه يك مجسمه آتليهاي است. جايگاه اين مجسمهها در گالريهاي هنري و موزههاي هنري است.
نظر شما درباره كاركرد مجسمه شخصيتها در فضاي شهري چيست؟
مجسمههاي شهري ميتوانند تنوع موضوعي بسياري داشته باشند و تنها محدود به شخصيتها نيستند، اما نصب مجسمه شخصيتها نوعي يادبود از تاريخ و فرهنگ در فضاي شهري است و باعث ميشود مردم بيشتر به تاريخ گذشتهشان فكر كنند. از جنبه مجسمهسازي هم تاثيري كه در زيباسازي فضاي شهري دارد قابل توجه است؛ علاوه بر اينكه مجسمهها نوعي نشانهگذاري هم در فضاهاي شهري و بين مردم ايجاد ميكنند. بسياري از آدرسها و نشانيها با توجه به اين مجسمهها داده ميشود. اما مجسمه شخصيت در شهر ميتواند تجسمي از تاريخ يك ملت باشد.
تفاوت مجسمه شهري با مجسمههايي كه در گالريها به نمايش گذاشته ميشود، چيست؟
در گالري مجسمهساز آزادي عمل دارد و هر طور كه ذهن و دانش او اجازه دهد، كار ميكند ولي در كار شهري اين آزادي عمل وجود ندارد، چون با گستردگي مخاطب روبهرو است. در حالي كه در گالري مخاطب انتخاب ميكند. در فضاي شهري خواسته و ناخواسته تمام شهروندان مجبورند مجسمه را ببينند و كار حساستر است و يكسري خط قرمزهايي وجود دارد كه او حق ندارد از آن عدول كرده و با روح و روان مردم بازي كند، بلكه بايد به لطافت فضاي شهري هم فكر كند و مجسمه را جزيي از زندگي شهري درآورد تا موجب آرامش در مخاطب شود كه حتي براي يك لحظه هم شده با ديدن يك مجسمه مكث كند.
برخي مجسمههاي شهري اين آرامش را براي مخاطب ايجاد نميكند.
به خاطر عدم رعايت عناصر فرمي و محتوايي در انتخاب يك اثر براي فضاي شهري است. بنابراين كساني بايد در اين زمينه كار كنند كه هم با زبان هنر آشنا هستند و هم مردم برايشان مهم باشند. مجسمهساز شهري بايد فضاي شهر را بشناسد؛ پس نياز به شناخت همهجانبه دارد كه متاسفانه خيلي رعايت نميشود. البته اخيرا تلاش شده تا اين مساله تئوريزه شود و تا حدودي هم موفق بوده. تنها در تهران شورايي وجود داشت كه كارها را بررسي ميكرد و بعد از هماهنگي ايده با محيط اجازه كار را ميدادند. در شهر مشهد هم كارهايي در اين زمينه شده ولي اصوليترين برنامهها مربوط به تهران بوده است.
كيفيت مجسمههاي شهري تهران را چگونه ميبينيد؟
نخستين دورهاي كه سازمان زيباسازي شروع به ساخت مجسمههاي شهري كرد، من يكي از مشاوران اين سازمان بودم. بايد بگويم كه در اين شروع تازه، خودم را سهيم ميدانم و افتخار اين را دارم كه در كنار دوستان حضور داشتم. در آن زمان، برنامهاي مدنظر سازمان بود كه راهكارهايي پيدا كنيم تا در مورد مجسمههاي شهري تهران به يك تعريف راهبردي برسيم. خوشبختانه بعد از سالها، آن بحثها و فعاليتها به نتيجه رسيد و شاهد بوديم كه دوسالانههاي مجسمههاي شهري و سمپوزيومهاي مختلفي برگزار شد و اين دستاورد كمي نيست.
مجسمههايي كه در ميادين و فضاهاي عمومي تهران نصب شده است را چطور ارزيابي ميكنيد؟
نميخواهم بگويم صد درصد كارهايي كه در اين شهر نصب شده است آثار خوبي هستند، اما ميتوانم به جرات بگويم كه ميانگين كارهايي كه انجام شده درصد قابل قبولي است، چراكه كارها توسط بهترين مجسمهسازها كارشناسي شده و اگر كم و كسري هم وجود دارد به خاطر اين است كه توان مجسمهسازي ما در همين حد است. ما نميتوانيم از كشورهاي ديگر مجسمهساز بياوريم. البته چه خوب است كه از ساير كشورها مجسمهساز بياوريم. بسيار خوب خواهد بود اگر ما از يك مجسمهساز ايتاليايي يا فرانسوي هم اثري در ميادينمان نصب كنيم. اما به هر حال بايد اين موضوع را قبول كنيم كه توان مجسمهسازي ما حداقل در فضاي شهري، همين مقدار است كه ميبينيم. بعضي از آنها كيفيت خوبي دارند و بعضي ديگر اما و اگرهاي خودشان را دارند. به نظرم، ميانگين فعاليتي كه سازمان زيباسازي در عرصه مجسمهسازي شهري در دورههاي قبلي (و نه در شهرداري اخير) انجام داده، قابل قبول بوده است.
انتظار مخاطبان در زمينه مجسمهسازي شهري در ذهن و هنر يك هنرمند مجسمهساز چه جايگاهي دارد؟
تصور ميكنم مهمترين وظيفهاي كه برعهده يك مجسمهساز شهري گذاشته شده، برآوردن انتظارات مخاطبش است. فرض ميكنيم وقتي يك مجسمهساز اثري را پيشنهاد ميكند، اين پيشنهاد براي فضاي خاصي در نظر گرفته شده كه مجسمهساز آن فضا را ميشناسد. حالا اتاق فكري بايد اين پيشنهاد را كارشناسي كرده و بررسي كند كه آيا مجسمه مذكور با فضاي پيشنهاد شده همخواني دارد يا خير. از طرف ديگر، شايد انتظارات مخاطبان، انتظارات تعريفشدهاي نباشند، اما ما به عنوان مجسمهساز، با مجسمه خودمان به آن فضا تشخص ميدهيم. البته اين تشخص بايد با توقعات شهروندي همخواني داشته باشد.
شما به شهرهاي مختلف ايران رفتهايد. آيا فضاي شهري، جغرافيايي و فرهنگي اقليمهاي مختلف روي ساختار مجسمهها تاثيرگذار است؟
هر شهري ويژگيها و شرايط خاص خودش را دارد كه اگر مجسمهساز به آنها توجه كند، قطعا اثرگذاري بيشتري دارد. به عنوان نمونه من در شهر كرمان از بادگيرهاي معروفش الهام گرفتم و مجسمه سه متري كه حال و هواي اين شهر را داشت، ساختم يا در شهر هشترود كرج در پارك مشاهير مجسمه ابوالحسنخان صبا را ساختم. در شهر سامان مجسمهاي از اسماعيلخان شاعر ساماني درست كردم كه خيلي مورد توجه مردم آنجا قرار گرفت و بعد از آن مردم از شهرداري خواستند تا مجسمههاي غيرحرفهاي شهر را بردارد، چون با مجسمه اسماعيلخان مقايسه ميكردند يا وقتي در حال ايدهپردازي درباره مجسمه پرواز بودم، پيشنهادي از بندر آزاد چابهار آمد كه مناسبت داشت و آن مجسمه پانزده متري را براي كنار دريا و قرار گرفتن در مسير مرغان دريايي ساختم.
به نظر ميرسد توجه مردم در جامعه ما به هنر مجسمهسازي خيلي كم است.
دلايل زيادي در اين امر دخيل است. هنر مجسمهسازي در دورههايي از تاريخ به خصوص دوران معاصر مظلوم واقع شده است. مساله ديگر دشواري و پيچيدگي خاصي است كه اين هنر از نظر امكانات مادي يا امكانات ذهني دارد. بسياري تصور ميكنند مجسمهسازي، هنري غربي است، اما ميتوانيم ادعا كنيم در ايران سابقهاي چندهزار ساله دارد و در دورههاي مختلف به شكلهاي متفاوت جلوهگر شده است. البته در حال حاضر علاقهمندان بسياري هستند ولي متاسفانه امكانات مادي محدود است. از طرف ديگر، مجسمهسازي هنري است كه از نظر مادي پرهزينه است و اين موضوع بر ادامه كار علاقهمندان تاثير ميگذارد.