سيمين سليماني
سالي كه گذشت اتفاقات بسياري در حوزه موسيقي افتاد. شايد به زعم بعضي افراد برخي از آنها رخدادهايي بيشتر اجتماعي بودند تا هنري اما به هر شكل پيوندي با دنياي موسيقي داشتند كه ميشد ريشه آن را در يك كمبود، محدوديت يا ممنوعيت در اين هنر يافت. اگر تيغ سانسور هنري اينگونه برنده نبود، چه لزومي به دستكاري محتواي هنري وجود داشت كه اعتراض هنرمندان را در پي داشته باشد؛ اگر صداي زنان و حتي گاه فعاليتشان در حوزه موسيقي ممنوع يا محدود نبود در اين حوزه هم اين همه مناقشه وجود نداشت؛ اگر برنامهريزي و ساختارها چه در حوزه نشر يا ارايه آثار هنري بجا ميبود، اخبار اين حوزه به اختلاف نظرها معطوف ميشد، نه اعتراضات در سطح گسترده. افراد فعال در حوزههاي صنعت ساخت ساز، آموزش، برگزاري و اجراي برنامهها، حوزههاي مختلف از جمله پژوهش يا سرمايهگذاري و مسائل ساختاري، مسائل صنفي و... اينگونه با مشكلات دست و پنجه نرم نميكردند. به هر روي سال 1403 هم گذشت و وارد سال جديد شديم. در اولين صفحات موسيقي روزنامه «اعتماد» سراغ تعدادي از فعالان حوزه موسيقي رفتيم تا بگويند در سال يا سالهايي كه گذشت، موسيقي با چه چالشهايي مواجه بود و بر اين هنر از نگاه آنها چه گذشت. البته اتفاقات و رخدادها در بستر فرهنگي كلان هستند، نميتوان آنها را معطوف به يك سال كرد؛ براي همين بعضيها هم بهطور كلي موضوع و نگاهشان را در حوزه فعاليت خود مطرح كردند. از آنجا كه با محدوديت فضا روبرو بوديم صحبتها و ديدگاههاي برخي از فعالان در شمارههاي آتي و در ستون خواهد آمد.
اثباتِ انفعال نهاد صنفي موسيقي در ايران
علي مغازهاي
سال 1۴۰۳ براي موسيقي ايران از بسياري جهات سالي متفاوت بود. سالي كه در آن شاهد صدور برخی احکام براي برخی از اهالی موسیقی بوديم فارغ از اجراي آن اين مساله جاي فكر دارد كه چرا؟! سالي كه شاهد يك شبهكنسرت، به نام كنسرت فرضي با خوانندگي يك زن بوديم كه فارغ از هر چيز، يادآور چند دهه ممنوعيت خوانندگي زنان براي عموم مردم بود. از همين رو سالي شد كه برخی صفحات شبكههاي اجتماعي خوانندگان زن مسدود شدند. سالي كه خوانندگان و نوازندگان بسياري درگير پرونده شدند؛ حتي براي يك خواننده معترض موسيقي حكم شلاق يا تازيانه صادر و اجرا شد و سالي بود كه همچنان با وجود تاكيدات مقامات عالي حكومتي، از برگزاري برخي كنسرتها و اجراها هم جلوگيري شد.
سالي كه گذشت، سال مهمي بود چراكه سال اثباتِ نبود نهاد صنفي سالم و قدرتمند در حوزه موسيقي در كشورمان بود. در اين سال بر اهل هنر و علاقهمندان موسيقي و عموم مردم و حتي دولتيها اثبات شد كه ما در كشورمان، اصولا نهاد صنفي به معناي واقعي آن را نداريم. آن دو سه نهادي هم كه نام صنف و تشكل رسمي مربوط به موسيقي را يدك ميكشند، يا محفلهاي لابي هستند .
انجمني داريم كه به نام صنف موسيقي در وزارت كار به ثبت رسيده اما انجمني كه تنها خاصيت آن عضو كردن افرادي از جامعه موسيقي كشور است كه اگر مبناي هنري و حرفهاي و صنفي ملاك و حاكم باشد، آنان نبايد عضوي از صنف محسوب شوند چرا كه در كنار داشتن مشاغلي همچون كافه، رستوران و سفرهخانهداري، به خوانندگي، آن هم با تكنيك پليبك ميپردازند. از ديگر سو خانهاي داريم كه به اسم موسيقي متصف است اما سالهاست در اختیار عدهاي خاص قرار گرفته است. پيمانكاران يا شركاي هياتمديرهها و هياتامناها و مشاوران و تصميمسازان پشتپرده جريانات موسيقي بودهاند كه امروز دستشان رو شده و تا حد زيادي هم كوتاه! اين افراد اما برخلاف آن خانواده، عموما هنرمند و موسيقيدان هستند. موسيقيداناني مشهور يا دستكم شناخته شده اما از نسل گذشته با تفكرات متعلق به گذشته. ميانگين سني اين بزرگان بالاي ۷۰ سال است اما حضور و تفكر و تصميماتشان سالهاست بر سرنوشت كودكان و نوجوانان در موسيقي سايه انداخته است. افرادي هستند كه شايد در آينده و شايد در روزگاري بشود از نقشهاي مخربشان در موسيقي بيشتر صحبت كرد. همينقدر كافي است كه جوانان بدانند اين عاليمقامان، روزي از منتقد خود شكايت كردند و تلاش كردند تا يكي از برجستهترين معلمان و استادان دانشگاهي موسيقي كشور را به زندان بيفكنند كه با فشار جامعه موسيقي و پادرمياني برخي ناشران و بزرگان، مجبور شدند از شكايت خود صرفنظر كنند. در زمان همين افراد بود كه براي برخي هنرمندان از جمله نگارنده پروندههاي امنيتي تشكيل شد.
يادآوري اين جريانات تنها به معناي شخم زدن گذشته نيست، مساله اين است كه نهاد صنفي در چنين آشفته بازاري چهقدر ميتواند موثر باشد ولي تا اين اندازه منفعل است. بله بهتر است باور كنيم كه ما نهاد صنفي موسيقي نداريم و هنرمند موسيقي، يا بايد مشهور باشد كه تحت حمايت و توجه خانه باشد يا بايد خواننده سفرهخانهاي قانع به داشتن كارت عضويت يك تشكل موسيقي تا با معرفي به صندوق اعتباري هنر بتواند از بيمه نيمه دولتي بهرهمند شود. با اتفاقاتي كه سال گذشته افتاد با اطمينان بيشتري ميتوان گفت، آري هنرمند موسيقي نهاد صنفي حامي و پشتيبان ندارد.
جاي خالي سيستم آموزشي مناسب براي موسيقي
سحر لطفي
آموزش هنر و فرهنگ بايد در هر كشوري در شمار موضوعات اساسي و مهم سيستم باشد. امروزه اهميت و ارزش فرهنگ در تحقق اهداف يك جامعه بر كمتر كسي پوشيده مانده و افرادي كه در راس برنامهريزيهاي ملي قرار دارند، هم به اين مساله آگاه هستند. آموزش موسيقي هم به عنوان بخشي از آموزش فرهنگي- هنري، براي جامعه بسيار حائز اهميت است. اگر بتوانيم كودكان و نوجوانان خود را به گونهاي پرورش دهيم كه در زمينههاي مختلف فرهنگي هنري از جمله ادبيات، موسيقي، تئاتر، سينما، نقاشي، گرافيك و مجسمهسازي شكوفا شوند، در واقع در حال سرمايهگذاري بر روي آينده كشور هستيم. اين آموزشها در شكلگيري علايق و خواستههاي آنها تأثير بسزايي دارد اينجا روي سخنم با آموزش موسيقي خواهد بود كه در شمار هنرهاي تاثيرگذاري است كه از كودكي تا سالمندي، افراد جامعه مخاطب آن هستند.
آموزش موسيقي به كودكان بايد از سنين خيلي پايين آغاز شود. متأسفانه در ايران، سيستم آموزشي مناسبي براي موسيقي وجود ندارد و اين نقيصه، هم در مراكز دولتي و هم در مراكز خصوصي مشهود است. روشهاي موجود در آموزش موسيقي، بهويژه براي كودكان، محدود به آموزش ارف است و اين روش تنها يكي از راههاي آموزش موسيقي در جهان را شامل ميشود كه البته بهترين راه هم نيست.
در مقايسه با ديگر كشورها بايد بگويم كشورهايي كه در تدريس موسيقي به كودكان پيشتاز هستند، بچهها از همان ابتدا به نواختن ساز تخصصي مورد علاقه خود وارد ميشوند و علاقه و استعدادشان كاناليزه ميشود. اين در حالي است كه در ايران، فرآيند آموزش اغلب به گونهاي است كه كودكان ابتدا ريتم و نتخواني را ياد ميگيرند و سپس سازشان را انتخاب ميكنند. اين روش ممكن است به تقويت گوش موسيقايي آنها كمك كند، اما به نظر ميرسد كه بايد تمركز بيشتري بر روي سازهاي تخصصي وجود داشته باشد.
متأسفانه، در زمينه آموزش رشتههاي مختلف فرهنگ و هنر، كمبودهاي زيادي در كشور ما وجود دارد. در اصل بايد جواناني كه به تعليم مباني آموزگاري موسيقي علاقهمند هستند، به مراكزي فرستاده شوند كه در اين زمينه آموزش ديدهاند. هزينههاي اين آموزشها نبايد بر عهده افراد باشد، چرا كه اغلب توانايي پرداخت هزينههاي گزاف را ندارند. اين راه، سرمايهگذاري بنيادي و تاثيرگذار در راستاي آموزش است. بهطور كلي بايد گفت كمبودهاي موجود ناشي از عدم حمايت دولتي از آموزش هنر است. به همين دليل، ما بايد برنامهريزي كنيم و افرادي را تربيت كنيم كه توانايي آموزش موسيقي را داشته باشند. اين افراد بايد از طريق بورس و حمايتهاي دولتي به كشورهاي پيشرفته فرستاده شوند تا پس از كسب تجربه به كشور بازگردند و به آموزش كودكان مشغول شوند.
در حال حاضر معلمان موسيقي كه در كشور فعاليت تاثيرگذاري دارند، اغلب معلمانشان يا در اروپا آموزش ديدهاند يا قبل از انقلاب، آموزشهاي علمي و صحيحي را گذراندهاند. با اين حال، در سالهاي اخير، كمبودهاي زيادي در زمينه موسيقي احساس شده براي مثال امروز اگر نياز به ساخت سرود ملي يا كاري براي كل جامعه داريم، متخصصاني كه بتوانند اين كار را انجام دهند، در دسترس نيستند و انگشتشمارند. جا دارد وارد تاثير ممنوعيتها شويم؛ محدوديتها و ممنوعيتهاي موجود در زمينه آموزش و اجراي موسيقي، آسيبهاي جدي به كل جامعه وارد كرده است.آموزش موسيقي بايد به عنوان يك نياز ملموس در جامعه جدي گرفته شود. موسيقي در تمام وجوه زندگي ما حضور دارد و بايد معلماني تربيت كنيم كه قادر به برآورده كردن نيازهاي موسيقي جامعه باشند.
در حوزه آموزشي بهطور كلي يك آموزش خصوصي وجود دارد و يك آموزش دولتي؛ موسسات خصوصي در حال حاضر اغلب تلاش ميكنند تا آموزگاران موسيقي را گرد هم آورند و سيستم آموزشي منسجمي را ايجاد كنند. اما اين تلاشها به ثمر نميرسد؛ حالا اين به ثمر نرسيدن يا به دليل تعطيلي آن موسسه به خاطر هزينههاي بالاست يا از مسيرش خارج ميشود. كاملا بديهي است كه آموزش و بستر آن نيازمند يك قدرت و ساختار بزرگ است و از دست يك يا چند نفر برنميآيد و لزوما نيازمند بسترسازي ساختاري در سطح كلان است. در حال حاضر، هنرستانهاي موسيقي و دانشگاهها هم رشته موسيقي را آموزش ميدهند، اما هيچيك از اينها كافي نيستند. ظرفيت محدود هنرستانها و كيفيت نامطلوب آموزش در بسياري از رشتههاي دانشگاهها را شاهد هستيم كه اين نياز به ايجاد مدارس موسيقي از سنين پايين را بيشتر نشان ميدهد.
اگر دولتها از فرهنگ حمايت نكنند، امكان پيشرفت فرهنگي آنچنان وجود ندارد. دولتها در سراسر دنيا به اهميت فرهنگ آگاه هستند و براي آن سرمايهگذاري ميكنند. در ايران، موسيقي پاپ به دليل پولساز بودنش حمايت بيشتري دريافت ميكند پس اينجا بحث فرهنگي- هنري كنار ميرود، اما موسيقيهاي كلاسيك، اصيل و... به حمايت بيشتري نياز دارند. در اصل مسوولان فرهنگي بايد افرادي باشند كه دغدغه فرهنگ و هنر را دارند و بايد در انتخاب آنها دقت بيشتري صورت گيرد تا پايهها ساخته شود وگرنه نتيجهاي حاصل نميشود چرا كه در تمام موارد بايد ريشه قوي باشد تا شاهد رشد باشيم.
حافظ موسيقي نواحي، مردم هستند
پيمان بزرگنيا
در اين سالها متاسفانه شاهد كاهش سطح كيفي آثار موسيقي نواحي و همچنين بيتوجهي به آن هستيم. موسيقي نواحي به معناي موسيقي ملي ايران است و هر قوم و منطقهاي موسيقي خاص خود را دارد كه در نهايت موسيقي ملي ايران را ميسازد. موسيقي كردي، بلوچي، آذري و ساير مناطق بخشي از اين موسيقي ما محسوب ميشوند. متاسفانه، در چند سال اخير، شعارهاي زيادي در اين زمينه مطرح شده است بدون اينكه اقدام عملي صورت گيرد. وضعيت روز به روز بدتر ميشود و بخشي از اين مشكل به سياستگذاريهاي نادرست و عدم جريانسازي مناسب برميگردد. فضاي مجازي نيز تأثير زيادي بر اين روند گذاشته حال چه مثبت چه منفي اما مساله اين است كه بستري مهيا نميشود. اين همه شعارهايي مانند ضد امپرياليسم و ضد غرب كه سالها مطرح شد، در عمل تغييري ايجاد نكرد، چه توجهي به ريشهها اتفاق افتاد؟
سياستهاي نادرست در حوزه موسيقي نواحي باعث بروز مشكلات جدي شده است. در سال گذشته، انتظار داشتيم تغييرات مثبتي در موسيقي نواحي رخ دهد، اما متأسفانه باز هم تنها شعارها را شنيديم. كنسرتهاي زيادي در اين حوزه برگزار شد، اما كيفيت آنها بهشدت پايين آمده بود. نگاه فرهنگي و ميراثي به موسيقي نواحي در حال از بين رفتن است. وقتي كه يك گروه موسيقي نواحي را روي صحنه ميبينيم، متوجه ميشويم كه ويژگيهاي سنتي آن به تدريج در حال محو شدن است. ملوديها و فواصل موسيقي هم اغلب دچار تغييرات نامناسبي شدهاند. متأسفانه، اجراهاي موسيقي نواحي هم به سمت پروژههاي غير بومي و پليبك رفته است كه اين خود آسيب جدي به موسيقي نواحي ميزند. تغيير و پويايي طبيعي است ولي ما در زمينه اين نوع موسيقي بيشتر شاهد رخوت هستيم و تغييراتي به سمت سقوط. ما مخالف تجدد نيستيم، اما تجدد تعريف دارد و نميتوان به سادگي سازهاي جديد را به موسيقي سنتي اضافه كرد و انتظار داشت كه نتيجه مطلوبي حاصل شود. سياستهاي نادرست دولتي در اين زمينه باعث شده كه موسيقي نواحي زير خرواري از چنين نگاههايي بماند. موسيقي نواحي معرفي نميشود و گروهها هم به اشتباه فكر ميكنند كه لزوما بايد به سمت فرمهاي پاپ اين نوع موسيقي بروند تا بتوانند مخاطب جذب كنند و مخاطب هم خوراكي جز اين ندارد.
موسيقي جدي و با كيفيت بايد حفظ شود و به سمت سطحينگري نرود. اميدوارم با تلاشهاي بيشتر، بتوانيم به احياي موسيقي نواحي بپردازيم و آن را از آسيبهاي جدي نجات دهيم. مسوولان شعار ميدهند اما در عمل فقط به رفع تكليف فكر ميكنند؛ جشنوارههاي نواحي برگزار ميشود، اما مهم نيست كه چطور برگزار شود. مثلا هزينههاي بالايي براي اين جشنوارهها صرف ميشود، اما در نهايت تعداد قابل توجهي از مردم از اين رويداد بهره نميبرند و از متوليان بايد پرسيد اين جشنوارهها چه تاثيري بر پويايي و روند جريان موسيقي نواحي گذاشتند؟
در حالي كه خود مردم در حال برگزاري جشنوارهها و مراسم محلي هستند از آنها غافل ميشويم. مثلا در سال گذشته، مراسم آييني در هرمزگان به نام خواجه عطا برگزار شد كه به همت خود مردم بود و بازديدكنندگان زيادي داشت. اين نشان ميدهد كه موسيقي نواحي كاملا از جنس مردم است و خود مردم حافظ اين فرهنگ هستند. شايد گاه حمايتهايي از سوي دولت اتفاق بيفتد، اما بيشتر اين حمايتها به شعار محدود ميشود و در اصل خود مردم حافظ اين ميراث هستند.
در همين حال، گروههاي موسيقي غير ايراني يا پاپ در حال استفاده از امكانات و مجوزها هستند، در حالي كه هنرمندان موسيقي نواحي از اين امكانات بيبهرهاند. ما در كانون موسيقي نواحي كه به تازگي آغاز به كار كرده، تلاش كردهايم اتفاقات خوبي رقم بزنيم و اميدواريم اين حركت به نتايج مثبتي منجر شود اما براي اجراي برنامهها و راهكارها نياز به همكاري و همفكري داريم. موسيقي نواحي بهشدت وابسته به حمايت مردم است و اگرچه اين فرهنگ هرگز از بين نميرود اما متاسفانه، ميراث فرهنگي ما در معرض آسيبهاي جبرانناپذير است. يكي از بزرگترين آسيبها، عدم حضور بانوان در عرصه موسيقي نواحي است. زنان هميشه راوي اصلي موسيقي آوازي در اين مناطق بوده و هستند اما صدايشان ممنوع است، اين مساله در موسيقي نواحي خندهدار است، مگر ممكن است لالاييها و آواي زنان و نقش آنها را نديد؟ اين طور بخشي بزرگ از موسيقي حذف ميشود. سياستهاي نادرست باعث شده كه بسياري از بانوان نتوانند در كنسرتها اجرا كنند و اين نه تنها به آسيب به فرهنگ ما منجر شده، بلكه باعث سرخوردگي هنرمندان بزرگ هم شده است. در حوزه موسيقي نواحي جمعيت زيادي فعال هستند كه اصلا ديده نميشوند متاسفانه فقط هنگامي كه يكي از دنيا ميرود پيامهاي تسليت را ميشنويم يا محروميت هنرمندان اين حوزه را ميبينيم بدون آنكه فكري براي آن شود. زيرساختهاي فرهنگي كشور و موسيقي، زبان و هويت ملي ما در همين ترانهها و آوازهاي بومي نهفته است. بايد گفت هستند مسوولاني از جمله خود معاون هنري وزير ارشاد و سرپرست و... كه دغدغه فرهنگ كشور را دارند ولي متاسفانه دستهاي پشت پرده انگار نميخواهند هنر ايراني فراگير شود. اميدوارم با تلاشهاي بيشتر، بتوانيم به احياي موسيقي نواحي بپردازيم و اين هنر را از آسيبهاي بيشتر نجات دهيم. اگر ريشههاي موسيقي نواحي حفظ شوند، آينده روشني براي آن وجود خواهد داشت.
صدور مجوز، همچنان يك چالش
نيما جوان
سال ۱۴۰۳ براي صنعت موسيقي ايران، سالي پر از فراز و نشيب بوده است. در حالي كه فناوريهاي نوين فرصتهاي تازهاي براي انتشار و دسترسي به آثار موسيقي فراهم كردهاند، ناشران، هنرمندان و فعالان اين حوزه با چالشهاي جدي نيز مواجه هستند. فضاي نشر موسيقي در ايران، همزمان با گسترش پلتفرمهاي ديجيتال، با محدوديتهاي قانوني، اقتصادي و فرهنگي خاصي درگير است كه مسير توليد و توزيع موسيقي را پيچيدهتر كردهاند.
يكي از مهمترين چالشهاي نشر موسيقي در ايران، مساله مجوز است. بسياري از آثار موسيقايي به دلايل مختلف، از جمله محتواي ترانه، سبك موسيقي، يا حتي نوع پوشش خوانندگان در ويدئوها، موفق به اخذ مجوز رسمي از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي نميشوند. اين موضوع باعث شده بسياري از هنرمندان يا آثار خود را صرفا به صورت زيرزميني منتشر كنند يا به انتشار در پلتفرمهاي خارجي مانند يوتيوب و اسپاتيفاي بسنده كنند كه خود باعث كاهش دسترسي عموم مردم به آثار رسمي و باكيفيت داخلي ميشود.
از سوي ديگر، اقتصاد نشر موسيقي در ايران تحت فشار است. قيمت تجهيزات ضبط و توليد موسيقي به دليل نوسانات ارزي و مشكلات واردات، بهشدت افزايش يافته است. همچنين، فروش فيزيكي آثار تقريبا به صفر رسيده بخشي از اين موضوع در دنياي حاضر قابل درك است اما در ديگر كشورها اين بخش همچنان مخاطب خودش را دارد در صورتي كه در ايران اينطور نيست. درآمد از پلتفرمهاي ديجيتال هم به دليل نبود نظام كپيرايت موثر، رضايتبخش نيست. بسياري از خوانندگان و آهنگسازان براي تأمين هزينههاي خود ناچار به برگزاري كنسرتهاي خصوصي يا حضور در پروژههاي تبليغاتي شدهاند.
چالش ديگر، فقدان نهادهاي حمايتي و صنفي موثر است، در حالي كه در بسياري از كشورها، انجمنها و اتحاديههاي هنري از حقوق نشر و منافع مالي هنرمندان حمايت ميكنند، در ايران اين نهادها يا وجود ندارند يا قدرت اجرايي كافي ندارند. اين مساله باعث شده هنرمندان در برابر سرقت آثار، عدم پرداخت دستمزد، يا سوءاستفادههاي برخي ناشران، ابزار قانوني چنداني براي دفاع از خود نداشته باشند.
با اين وجود، نقطه اميدي در افق ديده ميشود. ظهور نسل جوان و خلاق از موزيسينها، استفاده هوشمندانه از فضاي مجازي و شبكههاي اجتماعي و استقبال مردم از سبكهاي نوآورانه، نشان ميدهد كه موسيقي ايران همچنان زنده و پوياست. اگر قوانين متناسب با شرايط روز اصلاح شوند و حمايتهاي واقعي از هنرمندان صورت گيرد، ميتوان اميدوار بود كه صنعت نشر موسيقي در ايران در سالهاي آينده رونق بيشتري يابد.