افشين والينژاد
بيش از20هزار كشته و400هزار مجروح . خواهش ميكنم يك دقيقه به اين آمارهولناك فكر كنيد.به نظر شما اين رقم تكاندهنده، مربوط به چيست و در كدام كشور رخ داده است؟ سونامي؟ زلزله؟ سيل؟ جنگ؟ متاسفانه اين آمار تصادفات رانندگي در سال1402 درايران است. 20 هزار و 45 نفر از هموطنان ما در عرض يك سال (در هر روز 55 نفر) در تصادفات رانندگي در ايران جان خود را از دست دادهاند. همچنين بر اساس گزارشهاي رسمي، از سال 1375 تا 1403حدود500هزار نفر در تصادفات رانندگي در ايران جان خود را از دست داده و بيش از7ميليون نفر مصدوم شدهاند.من با جستوجو در اينترنت، چند آمار رسمي تصادفات در كشورهاي ديگر را پيدا كردم كه با مقايسهاي ساده، عمق فاجعه در ميهن ما، بهتر مشخص ميشود.تعداد مرگ ناشي از تصادفات در ايران (با جمعيت حدود 90 ميليون نفر و 16ميليون خودرو) در فاصله دي 1402 تا دي 1403 كمابيش با كل افراد فوت شده در تصادفات رانندگي در ۲۷كشور اتحاديه اروپا (با جمعيت۴۵0ميليون نفرو256ميليون خودرو) در سال 2024 برابري ميكند . در سال2024تعداد كشتهشدگان ناشي از تصادفات رانندگي در ژاپن (با جمعيت 125ميليون نفر و78ميليون خودرو) 2663 نفر بوده در حالي كه در همين سال در ايران بيش از 20 هزار نفر در تصادفات رانندگي كشته شدهاند آن هم در حالي كه تعداد شهداي جنگ 8 ساله ايران و عراق حدود 200 هزار نفر و تعداد جانبازان بيش از 670 هزار نفر بوده است... رانندگي از جمله فعاليتهايي است كه به دلايل مختلف، مستلزم احتياط، دقت، رعايت قانون و توصيههاي ايمني بيشتربوده و حتي اندكي بياحتياطي، اشتباه يا بيدقتي، ميتواند نه تنها براي شخص راننده، بلكه براي ساير انسانها خطرات جبرانناپذيري به همراه داشته باشد. سرنشينان خودروي همان راننده و خودروهاي ديگري كه ناخواسته درگيريك تصادف با آن خودرو ميشوند و حتي در بسياري از موارد، عابران پياده و رهگذران، قربانيان بيگناهي هستند كه هيچ تقصيري در سانحه ندارند ولي متاسفانه جان و سلامتي خود را از دست ميدهند ... بسياري ازتصادفات مرگبار يا منجر به جراحت، در اثرعيب و كيفيت بد خودرو، ايراد فني جاده ولي علت اكثر تصادفات، بيتوجهي به مقررات و بياحتياطي رانندهاي است كه كنترل آن را در دست داشته يا راننده خودروي ديگري با اشتباه، بياحتياطي، سرعت غيرمجاز موجب وقوع تصادف ميشود... فرقي نميكندكه كداميك مقصرند، آنچه اهميت دارداين است كه يك يا چند انسان سالم، در عرض چند ثانيه، تواناييهاي مهم خود را از دست داده و براي باقي عمر از اين نعمت محروم خواهند بود در حالي كه خودشان كوچكترين تقصيري در اين زمينه نداشتهاند...
تعدادي از بهترين دوستانم كه متاسفانه در اوايل جواني درجريان يك تصادف رانندگي با ضايعات نخاعي مواجه شدهاند و از آن زمان تاكنون با صندلي چرخدار زندگي ميكنند آن هم در حالي كه خودشان در زمان تصادف، راننده خودروي سانحه ديده نبودند . نميتوان اين واقعيت را منكر شدكه زندگي با معلوليت، ساده نيست و تحمل رنج و دشواريهاي مختلفي كه به انسان تحميل ميكند، سخت و طاقت فرساست . اين روزها كه پاركينسون، مرا خانهنشين و زمينگير كرده و به حدي حالم بد شده كه ساعتهاي طولاني از روز، هيچ تواني ندارم و شبيه به يك مجسمه، كاملا ناتوان از هر كاري هستم و نميتوانم تعادل خودم راحفظ كنم و حتي راه رفتن باكمك واكر نيز براي من بسيار مشكل شده و پرت ميشوم و به زمين ميخورم، بهتر ميتوانم احساس اين دوستانم را درك كنم ... از اول اسفند 1403 وزارتخانهها و سازمانهاي دولتي مربوطه همراه با پليس راهنمايي و رانندگي، يك تلاش گسترده ملي با عنوان پويش «نه به تصادف»را با هدف كاهش آمار مرگ و مصدوميت تصادفات رانندگي در ايران آغازكردهاند .به نظرم هر يك از ما علاوه بر اينكه از لحاظ وجداني، ملي، اخلاقي و انساني مسووليت داريم در اين پويش براي كاستن ازتلفات تصادفات رانندگي مشاركت كنيم، از لحاظ منطقي نيز، كمك به موفقيت اين كوشش سراسري، كمك به حفظ جان خود، خانواده و ساير اعضاي جامعهاي است كه در آن زندگي ميكنيم. هيچ كس نبايد نسبت به اين پويش بيتفاوت و بياعتنا باشد زيرا هيچ كس استثنا نيست و حتي كساني كه قوانين و مقررات رانندگي را رعايت ميكنند نيز از خطر تصادف در امان نيستند . آن20هزار انساني هم كه در سال 1402 در اثر تصادف رانندگي جان خود را از دست دادند و آن صدها هزار نفري كه مجروح شدند و بسياريشان براي تمام عمر با معلوليت مواجه خواهند بود، شايد قانون شكن نبودهاند بلكه قرباني بياحتياطي راننده ديگري شدهاند . به عقيده من، موفقيت اين پويش مهم، مستلزم يك عزم و اراده جمعي است و تمام مردم بايد در آن مشاركت كنند. اين پويش، يك مساله سياسي يا حكومتي نيست بلكه بهطور مستقيم به حفظ جان و سلامت تمام اعضاي جامعه مربوط ميشود. اميدوارم استمرار پويش« نه به تصادف » به يك جنبش اجتماعي ثمربخش تبديل شود چون فاجعه تلفات تصادفات رانندگي در ايران به اندازهاي اسفناك است كه براي اصلاح اين وضع، نيازمند يك انقلاب فرهنگي هستيم چنانكه باوجود تبليغات گسترده درباره پويش «نه به تصادف» از ابتداي اسفند، متاسفانه به گزارش پليس راهور، درتعطيلات نوروز امسال و در فاصله 25اسفند1403تا 15 فروردين 1404 بيش از 97هزار تصادف در سراسر ايران رخ داده كه در اين تصادفات 880 نفر از هموطنان جان خود را ازدست داده و 76 هزار نفر مجروح شدهاند كه 18 هزار نفرشان با جراحتهاي شديد مواجهند. اما فراتر از اين اعداد اين است كه صدها خانواده كه با شوق فراوان عازم سفر نوروزي شده بودند، با وقوع اين تصادفات، عزادار شدند و صدها خانواده هم از لذت سفر محروم ماندند و سرگردان بيمارستانها هستند . به همين سبب، آگاهيرساني و ارتقاي فرهنگ رانندگي، يكي ازاصليترين اقدامات موثر در اين زمينه است. بر اساس آمارهاي سازمان ملل متحد و ساير نهادهاي بينالمللي، ايران از نظر ميزان ايمني رانندگي و آمار تصادفات منجر به مرگ به نسبت جمعيت و تعدادخودروهاي ثبت شده، درسالهاي اخير دررتبه 5 الي 8 در ميان 190كشور جهان قرار دارد و فقط چند كشور ازقبيل كنگو، سيرالئون، ليبي... وضعيت بدتر از ايران دارند و نا امنتر رانندگي ميكنند...
پيش از آنكه از ديگران انتقاد كنم، از خودم شروع ميكنم و با جسارت به شما دوستان گرامي هم پيشنهاد ميكنم اين پرسش را از خود بپرسيد كه آخرين بار، چه زماني رفتار و كردار خود را مرور كرديد و اشتباهات خود را پذيرفتيد ؟
من در 19 سالگي گواهينامه گرفتم . تا سالهاي آخر دهه 40 سالگيام، به مدت 30 سال رانندگي كرده بودم و با وجود اعتراض و هشدار خانواده، سرعت من در رانندگي خيلي زياد بود و به هر شكل، اين عادت وحشتناك را براي خود توجيه ميكردم و آن را نادرست نميدانستم و هرگز به پيامدهاي احتمالي ناگوارش فكر نميكردم . طبق شواهد ! در همه حال، حق تقدم را به خود ميدادم و هرگز خود را مقصر نميديدم ! البته هيچگاه مرتكب حركات مارپيچي (ويراژ) ورود ممنوع، رد شدن از چراغ قرمز نداشتم و براي عابران پياده در هر شرايطي ارزش و احترام قائل بودم و حق تقدم عابرپياده را به عنوان يك اصل رعايت ميكردم اما سرعت ميانگين من در رانندگي، هميشه بسيار بالاتر از حد مجاز بود كه جاي هيچ دفاع و توجيهي ندارد . معمولا سرنشينان خودروي من عزيزانم بودند و در طول 30 سال رانندگي در سراسر ايران و ژاپن، هيچگاه فكر نكردم كه با توجه به اصرار من بر رانندگي پرسرعت، به سادگي احتمال آن وجود داشت كه قاتل يك يا چند تن از آنها باشم و هيچگاه به حرف عزيزانم اهميتي نميدادم در حالي كه مسووليت اخلاقي حفظ جان و سلامت آنها بر عهده من بود علاوه بر اينكه رانندگي پرسرعت من براي ساير خودروها و همچنين سلامت و جان انسانهاي ديگري درخيابان هم خطرهاي غيرقابل انكاري ايجاد ميكرد و اين احتمال وجود داشت كه با آن سرعت زياد، جان يك انسان يا بخشي از سلامتي او را بگيرم و به يك قاتل (غيرعمد...) تبديل شوم با وجود آنكه خوشبختانه در اين همه سال رانندگي، حتي يك تصادف جدي نداشتم . در پايان دهه 40سالگي، اولين اقدامي كه لازم ميديدم، تغيير و اصلاح اين عادت ناپسند بود و بعد از آن و به مدت 7 سال (تا زمان پيشرفت نشانههاي پاركينسون در وضعيت جسمانيام و خداحافظي با رانندگي) به رانندهاي محتاط تبديل شدم ...
در آغاز بحران كرونا، زماني كه در ژاپن زندگي ميكردم و هنوز توان رانندگي داشتم، براي اولينبار در عمرم يك ون بزرگ با ظرفيت 8 نفر و مخصوص سفرخريده بودم ودر روستاي كوچك و بسيارزيبايي دركوهستانهاي استان فوكوشيما زندگي ميكردم . هميشه از رانندگي در جادههاي مارپيچ ژاپن لذت ميبردم اگرچه كه پاركينسون، در ساعتهايي از روز بهشدت بر توان جسمانيام غلبه ميكرد. در اين زمانها، از خطرات احتمالي رانندگي براي خودم نميترسيدم اما بهشدت نگران بودم كه در حين رانندگي براي ديگران خطر ايجاد كنم و به خصوص در مناطق روستايي ژاپن كه اكثر ساكنانش، سالخورده هستند و بسياري از سالمندان با صندليهاي چرخدار برقي در جادههاي محلي رفت و آمد ميكنند، ازتصادف با اين رهگذران ميترسيدم . رانندگي با سرعت مجاز و حتي كمتر در همين ايام، به گونهاي آشكار و ملموس، آرامش و امنيت بيشتري براي من داشت و اتفاقا در همين 7 سال، به دلايل مختلف بيش از تمام عمرم سفركردم و به خوبي احساس ميكردم كه با همان سرعت منطقي، تسلط كاملي به حركت ماشين در جاده دارم و هيچ احتمال خطر تصادف را براي خودم متصور نبودم . در همان زمان، هر بار به گذشته رجوع ميكردم و رانندگي با سرعت 90 يا 100كيلومتر در ساعت در جادههاي كوهستاني پر پيچ و خم كه حداكثرسرعت مجاز در آنها۴0يا۵0كيلومتر در ساعت بود را به ياد ميآوردم باورم كه چطور آرامش سرنشينان ماشينم را خدشهدار كرده بودم . البته چند بار هم به خاطر سرعت غيرمجازجريمه شدم و يك بار هم گواهينامهام توقيف شد! به ياد دارم كه در زمان وقوع زلزله 9ريشتري و سونامي ژاپن كه شرايط اين كشور بهشدت بحراني و غير طبيعي بود و همه خبرنگاران خارجي از ترس انتشار راديو اكتيو فوكوشيما، ژاپن را ترك كرده بودند، من تنها خبرنگاري بودم كه درمناطق بحراني حضور داشتم آن هم در حالي كه يك ماشين اجارهاي عالي در اختيارم بود . در آن سال و در شرايطي كه پليس و ساير نيروهاي امدادي، سرگرم كمك به آسيب ديدگان فاجعه بودند، به دليل ناياب شدن بنزين، جادههاي شمال ژاپن خالي از خودرو بود، ولي من مجوز بنزين داشتم و با سوءاستفاده از اين فرصت استثنايي، با سرعتي ديوانهوار و باخيال راحت و بدون نگراني از حضور پليس، در جادههاي كوهستاني شمال ژاپن رانندگي ميكردم . بعد از دو هفته، به توكيو برگشتم و بعد از ارسال دعوتنامهاي خطاب به دوستانم و با اعلام اينكه در اين دو هفته در مناطق مصيبت زده شاهد عمق فاجعه، ويراني گسترده و رنج مردم بودهام و حالا به توكيو آمدهام كه به همراه دوستان داوطلب، براي بازماندگان فاجعه كمكهاي اهدايي ببريم، يك ماشين ون ده نفره اجاره كردم و نيمه شب به همراه 9 همسفر از مليتهاي مختلف، به سمت مناطق ويران شده از سونامي حركت كرديم . دستگاه رهياب ماشين كه در واقع، نقشه ماهوارهاي راههاي ژاپن بود را هم تنظيم كردم. اين دستگاههاي بسيار پيشرفته، با محاسبه تمام اطلاعات ترافيك مسير، زمان دقيق رسيدن به مقصد را - البته با سرعت مجاز - نشان ميدهند. طبق محاسبه اين دستگاه، ما بايد 8 صبح به مقصد ميرسيديم ولي سرعت من در آن جادههاي كوهستاني خطرناك، چنان بود كه با وجود 30 دقيقه توقف در جاده، قبل ازساعت ۶ صبح به مقصد رسيديم!
اما مثالي هم از ايران بگويم. در زمان وقوع زلزله بم (5 دي 1382) به عنوان راهنما ومترجم، مسووليت هماهنگي سفر يك گروه تلويزيوني شامل يك گزارشگر، يك تصويربردار و دوتكنسين ماهواره از سازمان ملي راديو تلويزيون ژاپن (NHK) را آن هم بدون هيچ محدوديتي براي هزينههاي سفر، برعهده داشتم . اولين هماهنگي، تهيه وسيله سفر بود. آن زمان، از يك شركت معتبر، اتوبوس مجهزي براي مدت دو هفته اجاره كردم و چون شنيده بودم كه تقريبا هيچ ديواري در بم سالم نمانده، فكر كردم كه اگر هيچ هتل يا مكان مناسبي براي اقامت پيدا نكنيم، همان اتوبوس ميتواند محل امني براي خوابيدن گروه 5 نفره ما باشد . نيمه شب از تهران حركت كرديم و تا بم، 1۲00كيلومتر جاده صاف و كويري به سمت جنوب شرقي ايران در پيش داشتيم. از آنجا كه ژاپنيها در قطار و ماشين در حال حركت، سريع و راحت به خواب ميروند، اين گروه ژاپني و همچنين، راننده كمكي اتوبوس هم در طول مسير خوابيدند ولي من كه هميشه در طول زندگي كمخواب بودهام، در آن شب بخصوص، بهطور جديتراحساس وظيفه ميكردم كه در كنار راننده بنشينم و با او صحبت كنم چون از خواب آلودگي احتمالي او ميترسيدم. با روشن شدن هوا و در حالي كه روي صندلي جلو در كنار آقاي راننده نشسته بودم، همراهانم بيدار شدند در حالي كه از راندن اتوبوس با آن سرعت بالا در يك خط صاف ممتد بدون پيچ و خم در جادهاي كه در دو سمت، جز شن و خاك نبود، شگفتزده بودند . براي ژاپنيها كه سراسر كشورشان، كوهستانهاي جنگلي سبز و پوشيده از درختان بلند است و حتي يك متر خاك ديده نميشود، اين راه كويري، فوقالعاده عجيب و جالب بود. سرپرست گروه از وسط اتوبوس آمد و كنار من روي صندلي پشت سر آقاي راننده نشست و از من خواست به راننده خسته نباشيد بگويم و تشكر كنم؛ آقاي راننده شب رانندگي ميكرد و در واقع صاحب اتوبوس بود اما يك راننده كمكي هم به همراه آورده بود. دقيقا همان زماني كه من با سرپرست گروه، سرگرم صحبت بوديم، راننده كمكي هم از خواب بيدار شده بود و آمد جلوي اتوبوس و مشخص بود كه قصد تعويض راننده دارند . من از لحاظ منطقي تصور ميكردم كه آقاي راننده در يك پاركينگ توقف ميكند و سپس راننده كمكي مسووليت رانندگي را بر عهده ميگيرد ولي در عرض چند ثانيه، اتفاقي باورنكردني مقابل چشمان ما رخ داد كه من و همراه ژاپنيام وحشت كرديم ولي هيچ كاري از دست ما ساخته نبود جز اينكه من زبانم بند آمده بود و بهشدت عصباني و وحشت زده بودم و آقاي ژاپني با همصدايي بلند وحشتزده ميگفت واي واي واي ...
در حالي كه اتوبوس با سرعت بيش از صد كيلومتر در ساعت در حركت بود، راننده كمكي آمد كنار رانندهاي كه در حال رانندگي بود و فرمان را از او گرفت و ناگهان راننده از جاي خود كنار رفت و راننده كمكي روي صندلي نشست و اتوبوس با سرعت زياد به حركت خود ادامه داد ...
در آن لحظه، اعتراض، فايدهاي نداشت اما پس از آن، موضوع صحبت گروه ژاپني، همين حركت راننده و دستيارش بود و ميگفتند يك كار باورنكردني و بينهايت خطرناك و شبيه به شيرينكاريهاي يك سيرك است . من به اين گروه 4 نفره ژاپني گفتم كه سالانه حدود۲0هزار نفر جان خود را در اثر تصادف رانندگي از دست ميدهند و يكي از اعضاي اين گروه گفت: «با اين وضعيت رانندگي در جادههاي ايران و خيابانهاي تهران، من تعجب نميكنم اگر حتي۲0هزار نفر در ماه يا حتي در هفته كشته شوند!»
يكي از وحشتناكترين تصادفات در ايران، كه متاسفانه آمار بالايي هم دارد، فاجعه تصادف اتوبوس است كه تلفات زيادي به همراه دارد. در تعطيلات نوروزي امسال، در جاده كرمان، تصادف يك اتوبوس، 1۵نفر را به كام مرگ كشاند . زمستان پارسال هم تصادف اتوبوس حامل دانشآموزان نابغه كرمان به يك خبر تلخ و دردناك تبديل شد . در سالهاي قبل هم دهها تصادف ناگوار اتوبوس و از جمله، اتوبوس حامل دانشآموزان در ولنجك، اتوبوس حامل دانشآموزان راهيان نور و اتوبوس حامل دانشجويان واحد علوم و تحقيقات رخ داد كه هر كدام به يك فاجعه ملي تبديل شد و البته مسوولان مربوطه قول دادند كه در راستاي پيشگيري از تكرار اين تصادفات فاجعه بار، اقدامات جدي انجام خواهند داد اما ...هزار وعده خوبان يكي وفا نكند....
به باور من اهميت يك راننده اتوبوس، كمتر از يك خلبان نيست. در پروازها، جان50 الي 500 انسان (بسته به نوع هواپيما) دردست خلبان است و مديران شركتهاي هواپيمايي با معيارهاي بسيارسختگيرانه و با دقت فراوان، خلبانهاي خود را استخدام ميكنند زيرا مسووليت حفظ جان مسافران را وظيفهاي انعطاف ناپذير وغيرقابل جايگزين و غير قابل اجتناب براي خود ميدانند.در گزينش يك خلبان، شايستگيهاي اخلاقي و شخصيتي يك فرد، كمتر از تواناييهاي حرفهاي او نيست و معيارهاي مختلف زيادي براي تاييد صلاحيت خلبان تعيين شده است . پرسشي كه براي من مطرح ميشود، اين است كه آيا جان 30 يا 40 مسافر اتوبوس، كم اهميتتر ازجان 300 يا 400 مسافر هواپيماست؟ راننده اتوبوس درجريان رانندگي، استقلال بيشتري از خلبان هواپيمادارد چون مسوولان هواپيمايي دربرج مراقبت به شيوههاي گوناگون، خلبان وتمام حركات و تصميمگيريهاي او را تحت نظارت وكنترل دارند ولي راننده اتوبوس، مستقلتر است و در مدت زمان طولاني سفر در تمام راه بايدجوانب احتياطي و مقررات را رعايت كند و فقط يك اشتباه در هر بخش از سفر ميتواند به فاجعهاي منجرشود كه آمارهاي موجود از دهها تصادف اتوبوس كه هر يك بدتر از ديگري بوده، گوياي اين فجايع است . در سالهاي اخيرسفرهاي زيادي با اتوبوس به شهرهاي مختلف ايران، ژاپن، كانادا ... داشتم و تفاوت رفتار رانندگان ايراني با رانندگان ژاپني و كانادايي انكارناپذيربود به خصوص كه هر بار در سفر با اتوبوس در ايران، از راننده اجازه خواستم كه روي صندلي شاگرد راننده بنشينم و بتوانم عكس بگيرم و با آقاي راننده گپ بزنم . چند سال پيش دريافتم كه پليس راه در اتوبوسهاي مسافربري بين شهري ايران يك دوربين نصب كرده و پليس راه ميتواند از طريق اين دوربين بر رانندگي راننده اتوبوس و حتي بر رفتار او در حين رانندگي نظارت داشته باشد . يكي از رانندهها براي من تعريف كرد كه به عنوان مثال چاي خوردن راننده اتوبوس در حين رانندگي ممنوع است چون يك حركت خطرناك محسوب ميشود ولي در كمال شگفتي، همين راننده در نيمه شب و در جادهاي صاف، روي دوربين تنظيم شده پليس را پوشاند و با اصرار، براي من و خودش، ليواني از سبد بيرون آورد و چاي ريخت و البته در همين زمان، اتوبوسي كه با سرعت 100 كيلومتر در ساعت در حركت بود، متمايل به چپ شد. اين حركت راننده نشاندهنده يك واقعيت تلخ است؛ رانندهاي كه با اعتماد به نفس پوشالي، اطمينان كامل دارد كه هيچ اتفاق ناخواسته و ناگواري براي او نخواهد افتاد ولي نكته اينست كه آقاي راننده فراموش كرده بود كه در ماشين شخصي خود تنها نيست بلكه مسووليت سنگين محافظت ازجان30 انسان ديگر نيز بر عهده اوست ...
در سفر ديگري با اتوبوس، راننده به من گفت: «اتوبوس من اين جاده را به خوبي ميشناسه، خودش ميره!...»
خبرها و آمارهاي كلي دررابطه با تصادفات رانندگي و ساير حوادث ناشي از سهلانگاري و عدم رعايت اصليترين مقررات ايمني در ايران به حدي تكاندهنده است كه هر يك از ما بايد در مورد وظيفه و نقش و مسووليت خودمان درقبال اين اتفاقات ناگوار، بازنگري كنيم و اميدوار باشيم بلكه سهم اندكي در بهبود اين روند و پيشگيري از تكرار آنها داشته باشيم. مقصر دانستن ديگران و حكومت و مسوولان و... بسيار ساده است و شايد بسيار منطقي اما كمكي به كاهش عمق فاجعه نميكند؛ ما بايد از خودمان شروع كنيم و خود را مسوول بدانيم، حداقل در زمينه رانندگي...متاسفانه بايد بپذيريم آمارموجود از تصادفات رانندگي در كشور ما به سادگي نشان ميدهد كه سهلانگاري و بياحتياطي و عدم رعايت اصول اوليه ايمني بهطور گسترده در ايران به ميزاني فراگير است كه حقيقتا يك فاجعه ملي است ولي همچنان رانندگيهاي پرخطر بدون ترس و واهمه ادامه دارد و هرگز متوجه نميشويم كه شايدباعث يك حادثه مرگبار براي ديگران نيز باشيم و اين جبرانناپذير است...
با وجود آنكه از ديرباز، ادبيات غني و غرورآفرين فارسي براي «جان» ارزش و تقدس زيادي قائل شده و بسياري از بزرگان دنياي شعر فارسي، ما را به استفاده بهينه از جان، ترغيب كردهاند و به ما اندرز ميدهند كه قدرش را بدانيم و عزيزش بداريم ولي با كمال تاسف كشته شدن 20 هزار انسان در تصادفات رانندگي در سال، پيام آشكاري در خود دارد و ثابت ميكند در عمل به پيام ادبياتمان احترام نميگذاريم و آنگونه كه شايسته است رفتار نميكنيم؛ جان و سلامت انسان، گرانقدر و گرانبهاست . آن را ارزان نفروشيم.تن آدمي شريف است به جان آدميت . جان انسان، هديهاي ارزشمند است كه فقط يك بار در اختيار او قرار ميگيرد و فرصتي است كه تكرار نميشود، جان تك تك اعضاي جامعه در هر سطح بايد در نگاه ما هم ارزش جان خودمان باشد و ...
اميدوارم «حفظ جان » به يك فرهنگ عمومي تبديل شود... چندين روز در فكر بودم كه چگونه اين يادداشت را به پايان ببرم ... ابتدا قصد داشتم شعرهايي از حافظ، مولانا، سعدي، شاملو انتخاب كنم اما بارها به من ثابت شده كه اگر به دلم و احساساتم بها بدهم يقينا ضرر نخواهم كرد و بهترين نتيجه را خواهم گرفت . چندين سال پيش كه سرگرم ساختن فيلمي در مورد مفهوم عشق بودم، روزي بهطور اتفاقي بايك راننده تاكسي شريف برخورد كردم كه با متانت كامل و رعايت تمام قوانين رانندگي ميكرد و درتاكسي اين راننده، چنان آرامشي حاكم بود كه بازتاب شخصيت قابل احترام خود او بود و بهشدت تحت تاثير قرار گرفتم، با هم حرف زديم و ناگهان از او پرسيدم: «آقا به نظر شماعشق يعني چي؟»
بي درنگ جوابي داد كه عجيب به دلم نشست و از هر كلام ديگري تاثيرگذارتر بود.
«عشق يعني اينكه من ترمز كنم يك عابر پياده، با خيال راحت بدون نگراني از جلوي تاكسي من رد بشه. خيلي ساده.»
خبرنگار آسوشيتدپرس در ايران