رايزني ايران و امريكا و انعطاف حداكثري؟!
نصرتالله تاجيك
رايزنيهاي روز شنبه ايران و امريكا در مسقط امكانسنجي تداوم مذاكره و تعاملات ديپلماتيك بين دو كشور، به عنوان يك نقطه عطف در روابط ايران و امريكا محسوب ميشود كه مورد توجه محافل سياسي و خبري جهان قرار گرفت. در اين دور از مذاكره كه ديروز برگزار شد قرار نبود شقالقمر شود! بلكه كافي بود با متصاعد شدن دود سفيد، آرامش خيال و حمايت مردمي با انتخاب رويكردي ديپلماسي محور از ميان استراتژيهاي موجود مانند ژئوپليتيك محور يا اقتصادي محور و... اعتماد دو طرف به اين رويكرد را نشان داد! و نقشه راه مشتركي تهيه شود كه از طريق چك ليستي از پيش تهيه شده شامل ابهامات و دغدغههاي طرفين تدوين شده باشد تا به رابطه آسيب ديده دو كشور طي پنج دهه گذشته فضاي تنفسي داده شود! طبق آنچه تا زمان زير چاپ رفتن اين يادداشت به رسانهها درز پيدا كرده، اين مذاكرات را ميتوان از چند جنبه مورد تحليل قرار داد؛ نخستين جنبه، بار سنگيني است كه بر دوش وزارت امور خارجه و به ويژه شخص وزير به عنوان نقطه كانوني گردش اطلاعات و تصميمگيري نخبگي و كارشناسي قرار دارد. در اين راستا، بايد به حجم كار ديپلماتيك كه اين وزارت انجام ميدهد و همچنين نياز به پشتيباني از سوي نخبگان و ضرورت تمركز و جلوگيري از پراكندهگويي مقامات غيرمسوول توجه كرد. اين موضوع به دليل تاثيرات اين مذاكرات بر امنيت ملي و منافع و مصالح مردم و كشور از اهميت زيادي برخوردار است. مذاكرات ديپلماتيك سختترين و تنشزاترين بخش اجراي سياست خارجي است. هم تيم مذاكرهكننده دور ميز و هم تيم پشتيبانش تحت فشارهاي عصبي قرار ميگيرند! مخصوصا وقتي پاي منافع ملي نه تنها جمعيت كنوني، بلكه نسلهاي آينده و كيان كشور هم درگير تبعات مذاكرات كنوني است! ساعتها صرف يك كلمه و جمله با بحث خودي و سپس جنگ با طرف مقابل! دوم بايد به اين نكته توجه كرد كه اين روز به معناي نقطه شروع يك روند طولاني ديپلماتيك و كار كارشناسي است نه پايان آن!
ولي مساله مهمتر اين است كه در اين روز، دو طرف اراده سياسي و واقعي خود را به يكديگر نشان داده باشند تا ثابت كنند كه قصد دارند مشكلات موجود بين دو كشور را از طريق تعامل ديپلماتيك حل و فصل كنند. اين اراده ميتواند به دو طرف كمك كند تا نقشه راهي را در اين ملاقات ترسيم كنند. در اين زمينه رويكرد انعطاف حداكثري در كنار اراده سياسي براي تفاهم و رعايت منافع ملي، منطقهاي و بينالمللي ضروري است. نه ايران چنين زمينهاي دارد كه به اردوگاه امريكا بازگردد و نه امريكا چنين انتظاري دارد، بلكه ايران با اتخاذ رويكرد ايجاد توازن در سياست خارجي خود علاقهمند به بازگشت به جامعه بينالمللي و شكوفا كردن اقتصاد خود است.
سوم، ايمني و امنيت مسير و نقشه راه مذاكرات نيز از اهميت ويژهاي برخوردار است. بايد توجه داشت كه اين مذاكرات در صورت تداوم، نبايد تحت تاثير تحولات لحظهاي خاورميانه و مخالفان رابطه ايران و امريكا ازجمله رقباي ايران و امريكا همچون اعراب، اروپا، چين و روسيه قرار گيرد. وضعيت خاورميانه و تحولات جهاني بهگونهاي است كه هر لحظه ممكن است اتفاقي بيفتد. پس بايد مسيري براي حل و فصل مسائل بين دو كشور پيدا كرد كه مستحكم باشد، چراكه طي پنج دهه گذشته، بياعتمادي شديدي در روابط ايران و امريكا ايجاد شده است. اين روابط در برخي مقاطع حتي به خصومت و روابط خصمانه نيز تبديل شده است. بنابراين، اگر دوطرف بخواهند ترميم اوليهاي در اين روابط انجام دهند و اراده لازم را نشان دهند، خود اين اقدام، آغاز رايزني قدمي بزرگ به شمار ميآيد. در نهايت، اين مسووليت سنگيني است كه بر دوش وزارت امور خارجه است و بايد در طراحي استراتژي و ملزومات اجراي آن با دقت و تدبير به آن پرداخته شود.
از منظر تحليلگري، به عقيده من، نخبگان، تحليلگران و رسانهها بايد بهگونهاي عمل كنند كه بدون ايجاد هيجان و فراهم كردن فضايي ملتهب، به چگونگي و روش نزديك كردن ديدگاههاي ايران و امريكا بپردازند. در حال حاضر، اختلافات ميان دو كشور به صورت طولي و عرضي زياد و قابل توجه است. از يكسو، ايران نگرانيهايي درباره موضع امريكا در زمينه مسائل هستهاي و تحريمها و حذف ايران از گردونه بازار جهاني دارد و به دنبال كسب اطمينان براي خاتمه اين روند است. از سوي ديگر، امريكا نيز موضوعاتي را در دستور كار خود دارد، ازجمله برنامه هستهاي و احتمالا مسائل موشكي و تنشهاي منطقهاي. در اين شرايط، رسانهها نيز بايد به دقت اطلاعات را منتشر و از دامن زدن به شايعات و هيجانات پرهيز كنند. اهميت روز شنبه در اين بود كه دو طرف بايد به وضوح مشخص ميكردند كه قصد دارند به چه موضوعاتي ورود كنند و چه مسائلي به عنوان اولويت برايشان مطرح هستند. همچنين از لحاظ ارزيابي شكلي يعني بحث مذاكرات مستقيم و غيرمستقيم نيز به باور من، دو كشور بايد از اين مرحله عبور ميكردند و فضايي آرام و بدون تنش ايجاد ميشد تا بتوانند مسائل خود را بهطور موثر مطرح كنند. چنانكه پيشتر نيز ادعايي منتشر شده بود كه اين مذاكرات ممكن است در ابتدا به صورت غيرمستقيم آغاز شود، اما نبايد بر اين موضوع اصرار داشته باشيم. مهم اين است كه هرگونه مذاكرهاي كه برگزار شود، بتواند به نشان دادن اراده تعامل ديپلماتيك بين طرفين و حل مشكلات كمك كند، زيرا در نهايت، اين رويكرد بود كه ميتوانست زمينهساز پيشرفت در مذاكرات و عبور از روابط خصمانه ميان دو كشور باشد.
قبل از مذاكره ديروز، شاهد بوديم كه برخي محافل و جناحها به دليل مسائل داخلي، تلاش ميكردند خطوط قرمزي براي سياست خارجي ايران تعيين كنند. به نظر من، سياست خارجي بايد به ديپلماتها سپرده شود و به آنها اعتماد كرد. حال كه مسووليت از سوي مسوولان كشور به وزارت امور خارجه محول شده، آنچه منافع كشور ايجاب ميكند، بايد در طول زمان و با توجه به شرايط موجود طراحي شود و نميتوان يك فرمت پيشگفته را به عنوان قانون كلي براي همه مذاكرات و تعاملات در نظر گرفت. اساسا مذاكره يك فرآيند و تعامل انساني است و انسانها با رواني پيچيده و متنوع در اين روند شركت ميكنند، به خصوص در مذاكرات رودررو، ابعاد مهم مشكلات و چالشها نمايان ميشود و روي ميز قرار ميگيرند. اين تبادلنظر و بيان ديدگاهها، انتظارات و دغدغهها ميتواند به شفافسازي خطوط قرمز و نيازها كمك كرده و درنتيجه، مذاكره را به يك روند پربازده، سازنده و نتيجهبخش تبديل كند.
در اين ميان، سخنان، مصاحبهها و توييتپراكنيهاي بيمورد و بيموقع و غيرمسوولانه و ايجاد فضايي خشن و جنگطلبانه از دو طرف و مخصوصا افتادن در دام روشهاي رواني مخالفان مذاكره همچون اسراييل ميتواند به طور جدي مانع از موفقيت در مذاكرات و تعاملات ديپلماتيك شود. به جاي اين فضا، بايد بر گفتوگو و تبادل نظر تاكيد كرد تا زمينهاي براي همكاري و تفاهم فراهم شود. در نهايت، اعتماد به ديپلماتها و ايجاد فضاي مثبت براي مذاكرات ميتواند به بهبود فضاي حل و فصل مشكلات موجود كمك كند.
به عقيده من، بهتر بود دو طرف از مشكلات شكلي عبور ميكردند و فقط اجازه داده ميشد كه ديدگاههاي دوطرف بهصورت مستقيم منتقل ميشد. اينكه جزييات چگونه ميشود، نياز به زمان و كار كارشناسي دارد و به جلسات و نشستهاي بعدي بستگي دارد تا بتوانند مسائل را با يكديگر حل كنند. ما البته تجربه خيلي خوبي از اين روند در برجام داريم. فرآيند برجام نيز خود دوازده سال طول كشيد. برجام در حقيقت حاصل كار توان ديپلماتيك دنيا بود؛ يعني همه قدرتهاي اصلي عضو سازمان ملل يعني پنج كشور اصلي به اضافه آلمان و ايران، همه توان خود را گذاشتند و حاصل آن برجام شد. اين يك تجربه خوب است. حالا اگر متن برجام نياز به اصلاحاتي دارد، اما فرامتن آن تجربه ديپلماتيك دنياست و اين را نبايد به راحتي از دست بدهيم.
بنابراين ما نيز چنين تجربهاي را داريم و ميتوانيم جلو برويم. اما اينكه پيشتر گفتم از سوي ايران وزارت امور خارجه مسووليت بسيار سنگيني دارد، اين است كه بايد به اين موضوع نيز دقت كنيم كه ترامپ اكنون با چند موضوع جلو آمده است. فارغ از واكاوي ابعاد شخصيتي او، ترامپ نيز با استفاده از روانشناسي اجتماعي تلاش ميكند با توليد انبوه و در حقيقت شلوغكاري و به نوعي هوچيگري، روايتهاي خود را با ابزار رسانههاي اجتماعي براي هدايت افكار عمومي و ايجاد فشار بر ايران و امتيازگيري جا بيندازد. جداي از اين مساله، در هر صورت، ايشان اكنون در دولت دوم خود ايدههايي را مطرح كرده كه همچنان به نتيجه نرسيدهاند، مثل اوكراين و غزه و تقريبا تعرفهها. در همين مقوله تعرفهها كه اكنون شايد يكي از تيرهاي آخري است كه در كمان ميگذارد و ميفرستد. يعني اگر در مذاكره با ايران موفق باشد، بالطبع او دستاوردي براي نشان دادن به دنيا و اروپا و نيز شخص خودش خواهد داشت كه بگويد ما اين مساله را حل كرديم. اگر هم در مذاكره موفق نشود، باز همچنان تبعات خاص خود را بعد از چند شكست بالا براي فشار بر ايران به دنبال خواهد داشت. اما جريان و ابعاد متفاوت جنگ تعرفهاي و نظم نوين اقتصادي جهان كه تيم ترامپ به دنبال آن است، همچنين امنيت و قيمت انرژي ميتواند سطح بازيگري ايران را افزايش داده و شرايط مذاكره را به نفع ايران كند.
بنابراين، علاوه بر مسائل و مشكلات ديگري كه در ارتباط با اين مذاكره داريم، چه شكلي و چه محتوايي، جنبه روانشناختي نيز در مورد اين مساله وجود دارد و بايد به آن توجه كنيم. قطعا بايد نقشه راه ايمني براي مراحل ابتدايي مذاكرات طراحي شود. اين به اين دليل است كه بسياري از طرفهاي ديگر علاقهمند نيستند كه ايران و امريكا مشكلاتشان حل شود، از جمله رژيم صهيونيستي و بهويژه شخص نتانياهو. بنابراين، بايد احتمال هرگونه اقدام نابخردانه را منتفي ندانيم. اگرچه بسياري از مطالبي كه گفته ميشود، بخشي به دليل جنگ رواني است، اما نبايد همه چيز را به عنوان جنگ رواني كنار بگذاريم و از آن عبور كنيم؛ زيرا ممكن است هر اتفاقي رخ دهد. از طرفي كشورهاي رقيب ايران نيز هستند كه خيلي علاقهمند به حل و فصل مسائل تهران و واشنگتن به آن شكلي كه حداقل مدنظر ايران است، نيستند و بالطبع آنها نيز تحركاتي خواهند داشت. لذا شرايط و اوضاع بسيار پيچيدهاي پيش روي ماست.
از طرفي، خواستههاي منطقي ايران نيز مطرح است و آن توانمندي بومي است كه دارد. حال اگر مذاكرات روي مساله هستهاي متمركز باشد، اين توانمندي بومي به راحتي قابل از دست دادن نيست. اين موضوع به دليل وجود يك قطعنامه پشتيبان بينالمللي است و ايران نميخواهد به راحتي دستاوردهاي صنعت هستهاي خود را كه بخشي از آن به خروج ترامپ از توافق برجام برميگردد، از دست بدهد. بنابراين اين مسالهاي است كه بالطبع مورد نظر ايران نيز هست. دغدغه اصلي ايران در زمينه هستهاي، ساختن بمب اتمي نيست! بلكه زندگي كردن در محيط امن خاورميانه عاري از تسليحات هستهاي است. اسراييل با داشتن كلاهكهاي هستهاي و عدم عضويت در انپيتي توازن را بههم زده و ظرفيت و آمادگي تبديل اختلافات سياسي به درگيري نظامي را دارد و اين موضوع بستر اصلي مذاكرات ايران و امريكاست! در مذاكره روز شنبه كه فقط دو طرف آمادگي خود براي شروع روند حل مشكلات از طريق ديپلماتيك را اعلام ميكنند براي تدوين نقشه راه خيلي از مسائل بايد روشن شود. استراتژي مذاكراتي دو طرف، موضوعات و جايگاه قانوني امريكا در اين مذاكرات و نسبتش با برجام و... چون ايران حاضر نيست به راحتي برجام را كه رويكرد بينالمللگرايياش بود و اميد داشت با برجام بتواند به جامعه بينالمللي برگردد و اقتصادش را شكوفا كند ازدست بدهد، ولي ترامپ با خروجش اين فرصت را از مردم ايران گرفت! و اين سطح از توسعه هستهاي ايران به دليل اين اقدام ترامپ و استفاده ايران از اسنپبك در برجام است. ايران قائل به از دست دادن اين توانمندي نيست، اما با هرگونه مكانيسم نظارتي اطمينانبخش مشكلي ندارد. پس عدم آمادگي ايران براي كاهش درصد غنيسازي به دليل برجام و تهديدات هستهاي اسراييلي است الا اينكه منطقه به سوي خاورميانه عاري از سلاح هستهاي حركت كند.
در نهايت من تصور ميكنم خوشبختانه به دلايل مختلف و ازجمله هزينه جنگ، هر دو طرف ارادهاي براي حل مشكلاتي كه مطرح شد، از طريق تعامل ديپلماتيك دارند. اين خود يك بستر مناسب است تا به اين فكر كنيم كه اگر اين مشكلات حل و تنشها بر سر راه منطقه برداشته شود، منطقه وارد يك دوران سازنده و زيرساختي از تعامل بينالمللي و منطقهاي خواهد شد. اقتصاد منطقه ميتواند به يك اقتصاد بزرگ مقياس از همكاري توسعه زيرساختي تبديل شود؛ به جاي الگوهاي امنيتي، الگوي همكاري اقتصادي با استفاده از فناوري و دانش روز جهان و ظرفيتي كه كشورهاي منطقه دارند، رقم خواهد خورد. بازار تشنه ايران كه بهشت سرمايهگذاري است با نيروي انساني جوان، جاهطلب و تحصيلكرده و با فرهنگ باز براي تعامل با فرهنگ خارجي براي ريلگذاري در توسعه و سازندگي در كشور كه دسترسي به انرژي ارزان و... ايران را يك زمينه مناسب براي همكاريهاي اقتصادي ساخته است كه با همكاريهاي بينالمللي نيز ميتوان مشكلات داخلي اين بازار و ازجمله فساد را ريشهكن كرد!
بنابراين ضمن اينكه ما به شرايط سخت منطقه واقفيم، اما به نظر ميرسد آينده نويدبخشي نيز در انتظار منطقه است، در يك جمعبندي كلي به نظر ميرسد دو كشور تلاش كردند با درنظر گرفتن منافع دوطرف و منافع كشورهاي منطقه، با انعطاف حداكثري رايزني ديروز را در راه تعامل ديپلماتيك قدم زده و در قدم اول با استراتژي كم در مقابل كم روي مساله هستهاي متمركز شد. يعني طرفين با كاهش تحريمهاي امريكا در ازاي محدود كردن برنامه هستهاي ايران اين دور از تعامل ديپلماتيك خود را آغاز كردهاند تا با حسننيت و انعطاف حداكثري طرفين به سوي ساير مسائل جزيي مورد علاقه و ازجمله كاهش تنشها و تبادل زندانيان حركت كنند. انشاءالله!
ديپلمات بازنشسته و استاندار پيشين