قدم زدن در كدام سو؟ تاريكي يا روشنايي؟
مهردادحجتي
روزگاري عطاءالله مهاجراني از ضرورت يك مذاكره رو در رو با امريكا سخن گفته بود. او در تاريخ ۶ ارديبهشت سال ۱۳۶۹ طي يادداشتي در روزنامه اطلاعات نوشته بود: «جيمز بيكر وزير امور خارجه امريكا آماده است با مقامات ايراني مستقيم مذاكره كند...به گمانم ميتوان از زاويه ديگري مذاكره مستقيم را سنجيد و بين مذاكره مستقيم و غيرمستقيم، طرف بهتر، آنكه شرش كمتر است را برگزينيم ...» و سپس با برشمردن شرايط آن روز ايران، به عنوان معاون حقوقي رييسجمهور، مذاكره مستقيم را پيشنهاد ميدهد: «بالاخره اين برهان و بينه كه مذاكره به معناي پذيرش سلطه و انقياد نيست امري درخور توجه است. به ويژه آنكه در دنياي امروز ما نخواستهايم ديواري بلند به دور كشور و مردم خود بكشيم و در دنياي نفي رابطه زندگي كنيم .داستان گروگانها[ي سفارت امريكا] داستان عبرتآموزي است... به گمانم اگر در شرايط ويژهاي كه هستيم، مصلحتهاي كشور و انقلاب را بر ساير امور ترجيح ندهيم، بهرهاش از دست رفتن فرصتها براي انقلاب و كشور و ملتي خواهد بود كه دشمنانش ميخواهند اين فرصتها را از او بگيرند و سالها از پس سالها بگذرد و ما در وادي بازي با شعار مثل بازي با يخ باقي بمانيم .» آن روزها او معاون امور حقوقي رييسجمهور، اكبرهاشميرفسنجاني بود و آيتالله خامنهاي يكسالي ميشد كه به رهبري رسيده بود. شرايط كشور به كلي تغيير كرده بود. جنگ ۸ ساله با عراق دو سالي بود به پايان رسيده بود و كار بازسازي ويرانيهاي كشور تازه آغاز شده بود. زيرساختهاي پنج استان كشور به كلي آسيب ديده بود. هاشميرفسنجاني چند سال پس از پايان جنگ در ۱۷ مرداد ۱۳۷۳ در گفتوگو با روزنامه اطلاعات، در پاسخ به اين پرسش «جلال رفيع» كه از او پرسيده بود: «بزرگترين مشكل رييسجمهور در آغاز تصدي امور چه بوده است؟» گفته بود: «۵۰ درصد بودجهمان كسري داشت، در حقيقت ۵ استان كشور به كلي مخروبه بود.
۱۰۰۰ ميليارد دلار خسارت جنگ داشتيم و اين رقم خيلي سرسامآوري بود.سال اول كه ما شروع كرديم بايد ۵ ميليون تن گندم وارد ميكرديم و اين خيلي براي ما وحشتناك است.[در زمان جنگ] خيابانهاي تهران را شما ميديديد چه وضعي داشت. آدم خجالت ميكشيد پايتخت كشور اسلامي به آن شكل درآمده بود.»
اين تصويري از آن روزگار ايران است.تصويري تكاندهنده از يك وضعيت آخرالزماني در بخشهايي از كشور. پنج استان كشور به كلي ويران شده بود و هزار ميليارد دلار خسارت روي دست ملت باقي مانده بود! كشور بهشدت نياز به بازسازي داشت. وضعيت كلانشهر تهران هم دست كمي از ديگر شهرهاي آسيب ديده نداشت. هاشميرفسنجاني در همان مصاحبه گفته بود: «[در زمان جنگ] خيابانهاي تهران را شما ميديديد چه وضعي داشت. آدم خجالت ميكشيد كه پايتخت كشور اسلامي به آن شكل درآمده بود.» منظورش وضعيت بد پياده راهها و خيابانهاي پايتخت بود كه سالها به حال خود رها شده بود و با روي كار آمدن دولت او و انتصاب غلامحسين كرباسچي به عنوان شهردار مبسوط اليد پايتخت، به كلي شهر دستخوش تغيير شده بود. اما چرا وضع به آنجا كشيده بود؟ جنگ هشتساله، ويراني بسياري از شهرها و از دست رفتن بسياري از سرمايهها و مهمتر از همه، از دست رفتن بسياري از سرمايههاي انساني. عطاءالله مهاجراني چرا در اوايل صدارت هاشميرفسنجاني، مذاكره با امريكا را براي بهبود شرايط مغتنم شمرده بود و آن را راهحلي عقلاني براي برون رفت از آن وضعيت قلمداد كرده بود؟ همه مساله به ماجراي سفارت بازميگشت. ماجراي اشغال سفارت امريكا و گروگان گرفتن شماري از ديپلماتهاي امريكايي كه بدل به ماجرايي پيچيده شد و هرگز هم به نفع كشور حل نشد.
عزتالله سحابي در كتاب خاطراتش مينويسد: «شبي همه اعضاي نهضت آزادي در منزل مهندس صباغيان جمع شديم. همه فعالان، چه در دولت و چه در خارج از آن، اعضاي خارج از كشور و... همگي حضور داشتند. قطبزاده نيز بود. صادق طباطبايي و دكتر چمران نيز حضور داشتند. حتي آقاي رادنيا نيز آمده بود. در آن شب مهندس بازرگان و دكتر يزدي و دكتر چمران به قصد رفتن به الجزاير در فرداي آن روز، خداحافظي ميكردند. مهندس صباغيان و ما نيز فرداي آن روز قصد رفتن به كردستان داشتيم. آنان درباره آنكه در الجزاير چه برنامهها و احيانا چه ملاقاتهايي خواهند داشت، چيزي مطرح نكردند.حتي به ما نيز كه هيات اجرايي بوديم چيزي منعكس نشد. هنگامي كه در كردستان بوديم، خبر اشغال سفارت امريكا توسط دانشجويان را شنيديم و دانستيم كه اين اشغال به دنبال (يا به بهانه) اعتراض به ملاقات مهندس بازرگان با برژينسكي صورت گرفته است.ما با اين كار دانشجويان موافق نبوديم و شنيديم كه شوراي انقلاب نيز موافق اين عمل نبوده است.در عين حال از ملاقات پيشبيني نشده مهندس بازرگان با برژينسكي نيز در شگفت بوديم! وقتي از خبر استعفاي دولت موقت (و جوي كه عليه مهندس بازرگان و دولت ايشان ايجاد و منجر به استعفاي وي شد) مطلع شديم، من به خصوص از اين جو و سرنوشت دولت، خيلي ناراحت و عصباني بودم.ما به صداقت مهندس بازرگان اعتماد داشتيم و مطمئن بوديم كه ايشان (بدون توجه به اينكه مردم وي را تحسين كنند يا مورد حمله قرار دهند) كاري را كه از نظر منافع و مصالح ملي صحيح بداند، انجام ميدهد. با اين وجود اين اقدام را درست نميدانستيم و به همين لحاظ به آقاي دكتر يزدي (كه وزير خارجه دولت موقت بود و در اين ديدار حضور داشت) انتقاد كرديم كه شما چرا با اين امر موافقت كرديد؟ دكتر يزدي به ما گفت كه مهندس بازرگان شخصا در اين مورد اصرار داشت و شما ميتوانيد از خود ايشان نيز اين مساله را جويا شويد.به هر صورت چند روز پس از استعفاي دولت به تهران بازگشتم. در تهران مراجعات متعددي به ما ميشد كه دلايل رويدادهاي جاري را از ما جويا ميشدند و اين در حالي بود كه ما نيز از قضايا بيخبر بوديم و در آن شرايط بايد پاسخگوي مسائلي ميبوديم كه در ايجاد آنها هيچ نقش و دخالت يا حتي اطلاعي نداشتيم»! مهندس سحابي كه در آن روزگاراز سوي شوراي انقلاب به مشكلات رخ داده در كردستان رسيدگي ميكرد، يكي از چهرههاي معتدل شوراي انقلاب بود. او در فراز ديگري از خاطراتش ميگويد: «پس از بازگشت به تهران در جلسات شوراي انقلاب شركت كردم. در آنجا مشاهده كردم كه هيچ يك از اعضاي شورا اين عمل را تاييد نميكنند و با آن مخالفند. موضع من از ديگران معتدلتر بود. من معتقد بودم كه اين عمل گرچه به معني تجاوز به خاك امريكا محسوب ميشود ولي - چه عمل خوبي تلقي شود و چه اقدامي ناپسند - به هر حال خط ما را از امريكا جدا كرده و موجب ميشود كه از آن پس نظام به دامان امريكا نيفتد. ولي تمام اعضاي شوراي انقلاب با اين عمل [اشغال سفارت] مخالف بودند. آقاي مهدوي كني سالها بعد از آن ماجرا در سال ۷۷ به موضوع مخالفت اعضاي شوراي انقلاب اشاره كرد. ولي با اين وجود [آن زمان]هيچ يك از اعضاي شوراي انقلاب بهطور علني با اشغال سفارت امريكا مخالفت خود را اعلام نميكردند.به هر حال پس از وقوع اشغال سفارت رمزي كلارك، وزير پيشين دادگستري امريكا كه از رهبران حزب دموكرات محسوب ميشد، با مرحوم بهشتي تماس گرفت و قرار شد كه به منظور مذاكره پيرامون اين مساله به ايران بيايد. وي از امريكا به تركيه آمد تا از آنجا راهي ايران شود. پس از اعلام اين خبر، مرحوم امام خميني اعلام داشت كه اگر كسي بخواهد در اين رابطه به ايران بيايد، هواپيماي وي را مورد حمله قرار خواهيم داد. به همين دليل سفر رمزي كلارك لغو شد..» عزتالله سحابي درباره پادرمياني برخي چهرههاي مهم سياسي براي حل مساله گروگانگيري هم گفته بود: «به دليل مساله سفارت، شخصيتهاي متعددي از كشورهاي مختلف به منظور ميانجيگري به ايران مسافرت ميكردند. برخي از اين شخصيتها نيز بنا به دلايل سياسي از سوي شوراي انقلاب بهطور جدي مورد پذيرش قرار نميگرفتند...سرانجام در اوايل اسفند [۱۳۵۸]كورت والدهايم، دبيركل سازمان ملل متحد به منظور ميانجيگري در اين مساله دخالت كرد. قطبزاده پيامهاي وي را به شوراي انقلاب منتقل ميكرد.والدهايم در اين پيامها اظهار كرده بود كه موضوع گروگانها سرانجامبايد حل شود و با توجه به قدرتطلبي و توسعه طلبي امريكا و احتمال حمله امريكا به ايران، به نفع هر دو طرف است كه مساله با مسالمت حل شود.پيشنهاد والدهايم براي حل مساله گروگانها به سناريوي والدهايم مشهور شد. وي معتقد بود براي حل مساله، بايد پروسهاي طي شود.» ماجراي اشغال سفارت كه اوايل به موضوع سرگرمكنندهاي براي مردم تبديل شده بود، در ادامه به موضوعي كابوسوار بدل شده بود.خصوصا كه تقابل امريكا با ايران وارد فاز تازهاي شده بود.مهندس سحابي ميگويد: « در اوايل بهار سال ۱۳۵۹ جيمي كارتر، رييسجمهور وقت امريكا تهديد كرد كه اگر در ظرف چند روز ايران، گروگانهاي امريكايي را آزاد نكند، از سوي امريكا محاصره اقتصادي خواهد شد. اين مساله در شوراي انقلاب مطرح شد و تصميم گرفته شد به منظور مقابله با اين تهديدات، اقداماتي صورت پذيرد.از جمله ستادي به عنوان «ستاد بسيج» براي مقابله با اقدامات امريكا تشكيل شد. » البته كه مشكل با بسيج اقتصادي حل نشد. وضع به مراتب بدتر هم شد هنگامي كه با آغاز تحريمها، ارتباط اقتصاد ايران با جهان مختل شد و در ِبانكهاي جهاني بر روي ايران بسته شد. همين روند در نهايت ايران را پس از ۴۴۴ روز به آزادي گروگانها رساند. از آن اتفاق براي مردم، جز يك هيجان چند روزه، هيچ چيزي ديگر عايد نشد. اما در عوض پايههاي جديد سياست خارجه براي هميشه گذاشته شد. معاهده الجزاير نه يك پايان كه يك آغاز براي ورود به يك دوران تازه پس از پايان آن گروگانگيري بود. عزتالله سحابي ميگويد: «در جريان مذاكرات الجزاير، آقايان نمايندگان ايران پيشنهاد كرده بودند كه ما همه بدهيهايمان را پرداخت خواهيم كرد. در حالي كه آن بدهيها، بدهي «دولت ايران» نبود، بلكه بدهي «شركتهاي دولتي» بود.
در آن دوران تمام شركتها و طرفهاي تجاري ايران كه در ايران سرمايهاي داشتند يا از ايران طلبكار بودند، يك كنسرسيوم تشكيل داده بودند تا بتوانند به صورت واحد با ايران برخورد كنند، به اين اميد كه طلبهاي خود را از ايران وصول كنند. هنگامي كه آقاي بهزاد نبوي و دوستانشان اعلام كردند كه ما همه بدهيهاي خود را يكجا پرداخت خواهيم كرد، من در مجلهاي به زبان انگليسي خواندم كه رهبران كنسرسيوم مزبور پس از شنيدن اين خبر از جا پريده بودند. عبارت انگليسي آن چنين بود:
«!They were jumping» آنان خود را آماده ساخته بودند تا ايران نيز همچون چين يا ساير كشورها كه براي پرداخت بدهيهاي خود مدت زمان ۲۰ ساله تعيين كرده بود، با چنين درخواست مهلتي روبهرو شوند. در پي اين بيانيه و اظهارات بود كه دولت امريكا بلافاصله ۶ ميليارد دلار از سپرده ۱۶ ميليارد دلاري ايران در بانكهاي مختلف جهان را برداشت كرد و به شركتهاي مزبور داد. بخشي از آن سپردهها را هم دولت امريكا برداشت كرد. مقداري از آن هم موقتا نگه داشته شد. يك ميليارد دلار هم به عنوان تضمين اجراي مصوبات دادگاه لاهه در حسابي در يك بانك الجزاير نگهداري شد تا در صورتي كه ايران موظف به پرداخت وجهي به امريكا شد، از آن حساب برداشت شود.در نتيجه از ۱۶ ميليارد، ۷ الي ۸ ميليارد دلار آن نصيب ايران شد و مابقي آن را امريكا و اعوان و انصارش دريافت كردند... به هر صورت از آن سپردهها چيز قابل توجهي عايد ملت ايران نشد.در آن ايام ما و دوستانمان در مجلس با اين مساله برخورد كرديم. استدلال ما اين بود كه شما بيش از يك سال است كه مساله نگهداري گروگانها را ادامه دادهايد و راههاي شرافتمندانهاي همچون طرح والدهايم را نپذيرفتيد و سرانجام هم به اين سادگي موضوع را به ضرر ملت ما تمام كرديد! نمايندگان عضو نهضت آزادي و همچنين آقاي معينفر و من انتقادات زيادي به آقايان ميكرديم. تا سرانجام يك روز آقاي بهزاد نبوي (به عنوان رييس هيات نمايندگي ايران در مذاكرات الجزاير) در جلسه غيرعلني مجلس حضور يافت و به انتقادات مطروحه پاسخ گفت. ايشان گزارشهايي را در اين رابطه براي نمايندگان ارايه كرد و در پايان هم گفت اگر در اين ميان اتفاقي افتاده و يك مقداري هم به ضرر ماست، بايد پذيرفت، چرا كه در انقلاب، چرتكه نمياندازند.»
نكته قابل توجه آن بود كه همين ايرانياني كه به تابعيت امريكا درآمدهاند، بسيار بدتر از امريكاييها با دولت ايران برخورد كردند. يكي از دوستان ما كه به عنوان وكيل در دادگاه لاهه كار ميكرد، ميگفت شركتهاي امريكايي خوش انصافتر از اتباع دومليتي هستند. بسياري از آنها[امريكايي ها]خارج از دادگاه با دولت ايران توافق كردند و حاضر ميشدند كه با ارايه مدارك مستند، صرفا سرمايه خود را دريافت كرده و به دنبال ديركرد و امثالهم نبودند. در حالي كه ايرانيانِ طرفِ دولتِ ايران، چنين نبودند. از جمله يكي رحمان گلزار بود كه در شهرك اكباتان سهامدار بود. وي ادعاي يك ميليارد و ششصد ميليون دلار خسارت از بابت ضبط شهرك اكباتان كرده بود. به هر صورت در دادگاه لاهه، ايران همچون يك تكه گوشت قرباني شده بود كه هر كه از راه ميرسيد تا جايي كه ميتوانست از آن بر ميداشت.دادگاه لاهه و بيانيه الجزاير از جمله موارد بسيار غمانگيز انقلاب است. گروهي كه تا يك زمان بسيار چپروي ميكردند و مانع هرگونه مذاكره منطقي و شرافتمندانه بودند، از سر ناچاري تن به راهحلي دادند كه به زيان مردم و كشور تمام شد.»
۳۵ سال پس از اشغال سفارت امريكا، روزنامه نيويورك تايمز در دسامبر ۲۰۱۵ در گزارشي نوشت: «پس از ۳۵ سال، كنگره ايالات متحده موفق شده است قانوني را تصويب كند كه از محل جريمه بانك فرانسوي پاريباس كه به علت نقض تحريمهاي ايران، سودان و ليبي حدود ۹ ميليارد دلار جريمه شده بود به هر يك از ۵۳ ديپلماتي كه ۴۴۴ روز در تهران گروگان گرفته شده بودند حدود ۴ ميليون و چهارصد هزار دلار غرامت پرداخت شود. حدودا معادل روزي ۱۰ هزار دلار !» گويا نه تنها با پايان گروگانگيري در سال ۵۹، مشكل ايران با امريكا حل نشده بود. معاهده الجزاير هم مشكل را به شكل اساسي حل نكرده بود. وجود تحريمها از آن روز تا امروز، همواره همچون بختك بر سينه اقتصاد ايران نشسته بود و راه نفس را بر اقتصاد ايران تنگ كرده بود. همين مرور تاريخي از يك واقعه پر بسامد كه چند دهه بعد را تحت تاثير گرفته بود، يادداشت آن روزگار عطاءالله مهاجراني را برجسته كرده بود. مهاجراني در ۱۶ ارديبهشت ۶۹ قطعا با نگاه به قفا، دست به قلم برده بود و از «مذاكره مستقيم » در آن يادداشت استقبال كرده بود.هر چند «صداي » مهاجراني در آن يادداشت با هياهويي كه در پي انتشارش برپا شد، چندان كه بايد شنيده نشده بود. اما تاثيرش را در تاريخ گذاشته بود.او درباره موضوعي به آن اهميت، از خود دركي به موقع نشان داده بود.
حالا اما با گذشت بيش از چند دهه، همان «مساله» كماكان پيش روي ماست. شايد با بازنگري تاريخ و مرور سودها و زيانها در فاصله تاريخي ۱۳ آبان ۱۳۵۸ تا ۲۳ فروردين ۱۴۰۴، بتوان تصوير دقيقتري از وضعيت امروز ايران به دست داد. تصويري دقيق و البته كاملا حقيقي كه بتوان نقشه راه را بر آن اساس رسم كرد. به راستي دستاوردهاي آن واقعه -اشغال سفارت امريكا و گروگانگيري بيش از پنجاه ديپلمات امريكايي- در طول اين چهار دهه چه بود؟ سودها و زيانهايش چه بود؟ كدام سمت جدول سنگيني خواهد كرد؟ شايد يك سمت جدول كلا خالي بماند.