بيتدبيري و جنگِ آب
مهدي دهقانمنشادي
طرح انتقال آب از سرچشمههاي زايندهرود به استان يزد به ميزان سالانه 150 ميليون مترمكعب در جلسهاي كه در اسفند ماه 1366 با حضور مقامات دو استان يزد و اصفهان برگزار شد، كليد خورد و با انجام مطالعات گسترده و كش و قوسهاي فراوان و پس از صدور مجوز برداشت آب از سرچشمه، عمليات اجرايي آن در شهريور سال 1373 آغاز و در اسفند 1378 به بهرهبرداري رسيد. در اين دوره 25 ساله بهرهبرداري از آب انتقالي كه منطقه فلات مركزي ايران دچار تحولات چشمگير جغرافيايي (بد قلقي آب و هوا و خشكساليهاي متعدد)، اقتصادي و اجتماعي شده، بوي ناخوش وقوع تنش آبی همواره به مشام متخصصان و خبرگان توسعه رسيده است و آنها هرازگاهي هشدارهاي خود را اعلام كردهاند از جمله مرحوم پرويز كردواني، صاحبنظر در آب و مسائل مناطق خشك به كرات اعلام ميكرد: اگر خواسته باشيد سرزميني را نابود كنيد به آن آب انتقالي بدهيد.
بهرغم اينكه در طول 25 سال گذشته بهطور متوسط سالانه 56 ميليون مترمكعب آب معادل تقريبا يك نوبت آبياري كشاورزان شرق اصفهان براي شرب مردم يزد انتقال داده شده و اين ميزان تنها حدود هفت درصد آب حوضه آبريز زايندهرود است، اما بيش از پنجاه بار تعدي به لوله انتقال آب صورت گرفته كه علاوه بر خسارات مالي هنگفت براي استان يزد و كشور، فشارهاي رواني را نيز متوجه مردم يزد و مسوولان آن كرده است كه با توجه به انسجام اقتصادي-اجتماعي و فرهنگي كشور و فلات مركزي ايران و انفال بودن منابع طبيعي و انتقال بيش از پنجاه سال سنگ آهن به صنايع اصفهان و ارسال كيلوواتها انرژي برق از يزد به آن استان و نيز مراودات اجتماعي و اقتصادي مردم دو استان به نظر ميرسد در صورت برخورد قاطعانه حاكميت با عاملان تعرضهاي نخستين به خط انتقالي، تعرضهاي بعدي صورت نميگرفت و تنش اجتماعي به وجود نميآمد. در تنشهاي اجتماعي ناخودآگاه بداخلاقيها و بيانصافيهايي صورت ميگيرد و به اصالت فرهنگي و اجتماعي منطقه خدشه وارد ميشود. شهروندي از اصفهان مدعي ميشود بيست و چند سال يزديها بر سر سفره زايندهرود نشستهاند و شهروندي از يزد دلخورانه از نشستن چندين دهه اصفهانيها سر سفره منابع معدني يزد سخن ميگويد.
بحران آب و تنشهاي اجتماعي حاصل از آن ريشه در بيتدبيريها و اقدامات بيخردانه دارد. واقعيت اين است كه اگر در طول چند دهه گذشته مسوولان اجرايي نقاب تعهد را از چهره برداشته و بر سر سفره تخصص و تعهد راستين نشسته بودند و با تصميمات عقلاني، توسعه پايدار را باعث ميشدند الان ديگر خبري از اين تنشهاي اجتماعي و موضعگيريهاي مردم دو استان نبود. اگر مفاهيم آمايش سرزمين كه در برنامه هفتم توسعه پيش از انقلاب در نظر گرفته شده بود در برنامههاي توسعه پس از انقلاب بهطور جدي مورد توجه قرار ميگرفت، اصول توسعه پايدار و پايداري سرزمين مورد اجحاف قرار نميگرفت. اگر تصميمگيران توسعه در سطح وزارتخانهها و شوراهاي برنامهريزي توسعه استانها مفهوم ظرفيت قابل تحمل سرزمين و تناسب كاربريها با توانمندي سرزمين را درك ميكردند و الگوهاي كشت استانها بر اساس عقلانيت شكل ميگرفتند، بهرهوري زير سوال نميرفت و بحران پديدار نميشد.اگر اغلب استانهاي كشور با توجه به قابليتهاي خود همتي كرده و دستي جنبانده بودند و با تدبير و سرمايهگذاري، اقتصاد و اشتغال خود را سامان داده بودند ديگر نيازي نبود كه بيكاران روزافزون خود را راهي يزدِ كم آب كنند تا يزد هم برايشان پدري كند و اشتغال ايجاد كند و هم مادرانه سرپناهشان بدهد و مردمش زير چوب تورمهاي سنگين متوالي به نفس نفس بيفتند. اگر تصميمگيران استان يزد در طول حدود نيم قرن به جاي توجه به گردشگري و تجارت بر صنعت افسارگسيخته پافشاري نميكردند و با توسعه بيرويه صنعت، جمعيت مهاجرِ آبخورِ اضافي را بر سر سفره اشتغال خود نمينشاندند، بحران آب تا اين اندازه جدي نميشد. متاسفانه بيشتر بحرانهاي حال حاضر كشور نتيجه بياعتنايي به نخبگان و سربرآوردن کسانی است كه بدون آگاهي از الفباي توسعه با تصميمات نابخردانه و زايش بحرانهاي متعدد باعث شعلهور شدن آتشي شدهاند.