افغانستان يكسال پس از سلطه طالبان
احمد زيدآبادي
طالبان يكسالگي حاكميت مجدد خود بر افغانستان را جشن گرفته است. بازگشت آنان به قدرت در يكسال پيش، غوغايي در جهان برانگيخت و انتقادهاي فراواني را متوجه دولت جو بايدن رييسجمهور امريكا كرد.
دولت امريكا در درجه نخست متهم شد كه چرا در برابر يورش نظامي طالبان به شهرهاي مختلف افغانستان منفعل عمل كرده و در درجه دوم به شدت مورد حمله قرار گرفت كه چرا سقوط كابل را پيشبيني نكرده و شرايط خروج امن نيروها و افراد حامي خود از افغانستان را پديد نياورده است. دولت بايدن نيز به نوبه خود اصل خروج از افغانستان را به توافق دولت ترامپ با طالبان در دوحه مربوط دانست و غافلگيري از غلبه سريع طالبان بر كابل را به دستپاچگي و ترس و بيارادگي شخص اشرف غني و فرار نابهنگام او از افغانستان نسبت داد. به هر حال امريكاييها در آن برهه مصمم بودند كه بار اداره غيرمستقيم افغانستان و هزينههاي ناشي از آن را از دوش خود به زمين بگذارند و ساير مسائل، براي آنها جنبه حاشيهاي و زودگذر داشت. با استقرار طالبان در افغانستان اما انتظارات متفاوتي از رفتار تازه آنها ميرفت. بسياري از محافل سياسي و افراد آشنا به مسائل دروني طالبان بر اين نظر بودند كه اين گروه از تحولات 20 ساله دوري از قدرت، درس لازم را گرفته و در دوره جديد زمامداري خود رويه ملايمتري در برابر پارهاي از اساسيترين مشكلات افغانستان به خصوص حقوق زنان و تحصيل آنها در پيش خواهد گرفت. در مقابل، محافل و افراد بسيار ديگري هم با تكيه بر برداشت منجمد طالبان از متون ديني و ايدئولوژي سنگواره آنان بر اين نظر پاي ميفشردند كه انتظار ملايمت و نرمش از اين گروه پوچ و بياساس است و آنها به محض سيطره بر كشور، رفتارهاي بيرحمانه دوران نخست حكمراني خود با انرژي و انگيزه قويتري تكرار خواهند كرد. طالبان نيز در ابتداي كارشان تلاش تبليغاتي گستردهاي را در پيش گرفتند تا خود را متفاوت از گذشته نشان دهند و از همينرو به صورتي البته مبهم و دوپهلو از تجديدنظر در نوع تعاملشان با ديگر گروههاي قومي و مذهبي و نحوه رفتارشان با جامعه زنان افغانستان خبر ميدادند.
تحولات يكسال گذشته اما نشان ميدهد كه تغيير معناداري در ايدئولوژي طالبان روي نداده اما در عين حال، شرايط اجتماعي افغانستان پس از تجربه 20 سال سياست به نسبت باز فرهنگي و سياسي، دستخوش چنان دگرگونيهاي ژرفي شده است كه عملا طالبان را از تكرار برخي رفتارهاي بسيار خشن گذشته خود باز ميدارد.
بالطبع ميتوان فهرست بلندبالايي از عدم پايبندي طالبان به وعدهها و تعهداتشان درباره تشكيل دولت فراگير، به رسميت شناختن حقوق زنان و به خصوص حق تحصيل فراگير آنها و اعمال خشونت عليه نهادهاي مدني و نيروهاي منتقد ارايه كرد و طالبان را به ادامه رفتار گذشتهشان متهم ساخت.
در عين حال فهرست ديگري از نوع رفتار طالبان در حوزههاي مختلف ميتوان تدارك ديد كه از كاهش خشونت آنان نسبت به دوران حكمراني قبل حكايت دارد. اين تغيير نسبي رفتار اما به نظر نميرسد داوطلبانه و از سر تصميم و اراده صورت گرفته باشد، بلكه موانع اجتماعي پيش روي طالبان در جامعه افغانستان آن را به آنها تحميل كرده است.
به سخن ديگر، اگر طالبان هيچ مانعي پيش روي خود نميديدند به احتمال بسيار، دوباره هر سطح از تحصيل زنان را ممنوع و آنان را در كوچه و خيابان مجبور به پوشيدن برقع ميكردند. اعمال چنين سطحي از زور و تحميل اما از حيطه قدرت طالبان خارج است. آنها پس از تسلط بر افغانستان با اعتراض مدني زنان در صورتهاي مختلف آن روبهرو شدهاند و افزون بر آن، مشكلات بيشمار در همه حوزهها، اقتدار آنان را به چالش كشيده است.
طالبان پس از يكسال سلطه برافغانستان هنوز مورد شناسايي هيچ كشوري قرار نگرفتهاند. اقتصاد ضعيف آنان همچنان تحت تحريمهاي بينالمللي است. خيل مهاجرت نيروهاي تحصيلكرده و نخبه و حتي افراد جوياي كار و شغلِ عادي از كشورشان همچنان ادامه دارد. تامين امنيت كه به عنوان مزيت مطلق طالبان نسبت به دولت سابق و ديگر گروههاي افغان معرفي شده و به همين دليل بخشي از جامعه افغانستان را به سمت آنان كشيده، همچنان دستخوش بحران است و عمليات انتحاري از سوي گروه تروريستي داعش خراسان عليه اهداف غيرنظامي به داستاني ادامهدار تبديل شده است.
با چنين شرايطي، طالبان براي تداوم حكمراني خود بر افغانستان راهي جز نرمش و ملايمت در برابر مطالبات اجتماعي و سياسي و فرهنگي بخش بزرگي از مردم جامعه خود ندارد. سختگيريهاي بيشتر، حكومت آنان را متزلزل خواهد كرد.