مروري بر زندگي و هنر احمد عاشورپور پدر موسيقي فولكلور گيلان به بهانه زادروزش
ميگفت خواننده مردمم نه بزم دربار
سيمين سليماني
هنر فينفسه چارچوبشكن است. پديدهاي خارق عادت كه بيمرز و لايتناهي است و از امر روزمره فراروي ميكند؛ از اين منظر، بايد هر اثر هنري را بدعتي دانست كه در برابر قطعيتي پيشموجود شورش ميكند. موسيقي به عنوان هنري به قاعده انتزاعي، اين چارچوبشكني و بدعتگذاري را شايد حتي به طور مضاعف در ذات خود دارد. جداي از اين، هنرمنداني هستند كه اين بدعتگذاري را جداي از وجه ذاتي هنر، در شيوهها نيز ميآزمايند. احمد عاشورپور، يكي از اين هنرمندان بود. شيوه زندگي اين هنرمند موسيقي فولكلور گيلان، از يكسو متاثر از هنر او و از ديگر سو در پيوند با عقايد و گرايش سياسياش بود. اين شايد از روحيه تحولخواه او ميآمد كه هم در زمره فعالان و مخالفان قدرت حاكم بود و هم در شيوه كارش، بدعتگذار و چارچوبشكن. اين نگاه و شيوه كار و هنر، مشكلاتي هم پيش پاي احمد عاشورپور و ترانههايش گذاشت؛ سنگاندازيهايي كه البته هيچگاه او را از ايدهآلهايش جدا نكرد.
درخشش با «عصيان براي همه و تو»
عاشورپور در جريان فعاليتهاي هنري و مسائل سياسي زندگياش، به نوعي در دوراهي عصيان و مماشات قرار گرفت. آزموني كه او در آن اولي را برگزيد؛ چه آنجا كه همكاري خود را با راديو تهران به دليل اعتراض به كنسرت مشتركي كه عليه حزب دموكرات آذربايجان برگزارشد، قطع كرد و چه زماني كه ترانه «عصيان براي همه و تو» را خواند. درباره اين ترانه در كتاب «شورشي آوازهخوان» اثر امين حقره اينطور آمده است: «عاشورپور آن را در سالهاي دانشجويي و به زبان تركي، روي اپراي كوراغلي، ساخته بود. داستان درباره مرد عاشقپيشهاي بود كه خان مانع رسيدن او به عشقش ميشد. اين ترانه در اجراهاي مكرر دانشجويي طرفداران زيادي داشت. در سال ۱۳۲۷ فضاي سياسي ايران به گونهاي بود كه تصميم گرفت به لحاظ ماهيت احساسي اثر، حين ترجمهاش به فارسي، آن را در قامت ترانهاي اجتماعي -اعتراضي ارايه كند. اينگونه بود كه «عصيان به خاطر همه و تو» ترانهاي شد عاشقانه و مبارزهجويانه و جلوه كاملي از شخصيت سازنده و خوانندهاش: بردي دل من اي نگار من/ رعنا نگار گلعذارم/ من در سوز حرمان/ اندر پي درمان/ پايم بسته به زنجير نظام نارواي جهان/ مشكل بود از تو بردين/ زان مشكلتر به تو رسيدن/ دل شد اندر اين ره خصم جانم اي مه/ پندارم به عبث/ بيمهر اين مجنون/ با تو اي يار/ با تو اي يار/ با تو/ عهد عصيان كردم/ زين ره برنگردم/ خوف از كس نكنم/ دل از جان و جهان بكنم...»
درگير محدوديت تا سالهاي پاياني عمر
فشارها بر عاشورپور به دليل گرايش سياسي «چپ»اش هر روز بيشتر شد. محدوديتهايي كه تا پايان عمر او هيچگاه دست از سرش برنداشتند. در سال ۱۳۳۲ براي شركت در يك فستيوال جهاني به بخارست رفته و در آنجا مورد تقدير نيز قرار گرفته بود؛ هنگامي كه به همراه چند نفر ديگر از آن سفر به ايران برگشت، در زادگاهش، بندرانزلي دستگير و به بيش از دو سال زندان محكوم شد. پس از آزادي هم تا مدتي امكان كار موسيقي نداشت!
او كه نخستينبار در سال ۱۳۲۲ با توصيه ابوالحسن صبا به راديو رفته بود، پس از چند سال به خاطر مخالفتها با مشي و گرايش سياسياش از راديو رفت و به دوران نخست فعاليتش در راديو پايان بخشيد. چند سال پس از قطع همكاري با راديو، دوره دوم همكارياش در سالهاي ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۸ شكل گرفت و دوباره به همكاري با راديو مشغول شد. عاشورپور در دوره دوم همكاري نيز حدود دو سال در راديو ماند و بعد از قطع همكاري مجدد با راديو، بيشتر در همان حوزه مهندسي كشاورزي كار كرد؛ اما پيشينه سياسي در اين حوزه هم مشكلاتي براي او به وجود آورد. مشكلاتي كه بعد از انقلاب ۱۳۵۷ هم تغيير چنداني نكرد. اوايل دهه ۱۳۶۰ از كشور خارج شد و بيش از يك دهه را در فرانسه گذراند. اگرچه از فضاي موسيقي ايران فاصله گرفته بود اما همچنان محبوب بود و بنا به اصرار دوستدارانش در سالهاي دور از وطن، كنسرتهايي را در كشورهاي مختلف، برگزار كرد. عاشورپور كه عاشق ايران و گيلان بود، تاب دوري از وطن نياورد و بالاخره اواسط دهه ۱۳۷۰ بود كه به ايران برگشت. سال ۸۲ -زماني كه 86 ساله بود- در فرهنگسراي انديشه تهران پس از سالها كنسرت اجرا كرد. يك سال پس از آن به همراه گروه نكيسا به سرپرستي بابك ربوخه در رشت روي صحنه رفت. با اين حال مخالفتها با او ازسوي بعضيها همچنان وجود داشت؛ چنانكه با وجود اشتياق بيبديلش براي اجرا در زادگاهش به او مجوز ندادند. عاشورپور آرزوي اجراي دوباره در شهرش را چند سال با خود حمل كرد و سر آخر در دي ماه 1386 همانجا در غازيان بندرانزلي با خود به زير خاك برد.
وطنپرست و اميدوار در كوران فشارها
نكته مهمي كه در اين ميان نبايد و البته نميتوان ناديده گرفت، اين است كه هيچ يك از اين فشارها نتوانست عنصر اميد را از او و آثارش بگيرد. او هنرمندي بود كه با وجود تمام سختيها همواره از اميد گفت و در آثارش نشاط و پويايي را به مردم ارزاني كرد.
عاشورپور يك هنرمند مردمي به تمام معنا بود؛ چنانكه پس از مرگش، فريدون نوزاد، هنرمند و پژوهشگر گيلاني در گفتوگويي او را چنين توصيف كرد: «عاشورپور حنجرهفروش نبود. عاشورپور مال مردم بود و حنجره مردمي داشت.» هنرمندي كه برخاسته از مردم و براي مردم باشد طبيعي است كه محبوب و فراموش نشدني نيز خواهد ماند. دخترش هم در تكريم پدر توسط مردم اينطور بيان كرده بود كه «بابا از مسوولان توقعي نداشت؛ از مردم متوقع بود و مردم هم حق را ادا كردند و كممهري از مردم نديديم.» اين مهم البته نه تنها در بافتار شخصيتي اين هنرمند نمايان بود بلكه در گفتارش نيز آن را فرياد ميزد: «هميشه من شكرگزار خدا هستم كه نه فقط صدا داد به من... وقتي كه زندان اعليحضرت بودم و درآمدم و وضع ماليام بسيار بد بود، دو تا كنسرت به نفع خودم دادم. هيچوقت موسيقي رو نفروختم. براي اينكه ميدونم موسيقي رو به عنوان يك كالا بهش نگاه نكردم كه باهاش معامله كنم، پول به جيب بزنم. دربار مهمان داشت، دعوت كردند از انجمن موسيقي ملي كه من يكي از سه خواننده اون انجمن بودم كه بايد برنامه اجرا كنيم. گفتم من خواننده توده مردمم نه خواننده بزرگان و نرفتم! اما آنجا كه بايد براي مردم بخوانم، بسيار آمادگي دارم، چراكه بسيار دوستتون دارم و دوستشون دارم. همه مردم رو دوست دارم. نعمتي بالاتر از اين خدا نداشته كه به من بده. همين رو داد!» (برگرفته از صحبتهاي احمدعاشورپور در جريان يكي از كنسرتهايش) بسياري از او به عنوان يك ميهنپرست و وطندوست ياد ميكنند؛ نميتوان از وطندوستي عاشورپور گفت و از سرود پرطرفدار و مردمي «اي ايران» سخن به ميان نياورد. در كتاب شورشي آوازهخوان در اين باره هم مطلبي هست كه بازخواني آن خالي از لطف نيست؛ اعضاي اركستر انجمن ملي موسيقي سفرهاي هنري خود را از گيلان آغاز كرده بودند؛ «در بخش پاياني برنامه، خالقي رو به تماشاگران ايستاد و به معرفي قطعه اختصاصي كنسرت رشت پرداخت. او گفت برنامهاي كه هماكنون اجرا خواهد شد، سرودي است به نام «اي ايران» كه به عنوان رهاورد سفر تقديم خواهند كرد و بعد توضيح داد كه از تهيه و تمرين اين سرود، زمان زيادي نميگذرد اما به دلايل سياسي اجازه اجرا و پخش آن را در تهران نداشتهاند و اينك اسباب خوشبختي است كه آن را مقابل مردم آزاده و وطنخواه رشت اجرا ميكنند. آنگاه به سوي اركستر برگشت و دستور اجرا داد. پس از پيشدرآمد كوتاهي دو مرد و يك زن در جايگاه خوانندگان قرار گرفتند و سرود اي ايران كه شعر آن ساخته حسين گلگلاب و آهنگ آن از خود خالقي بود، براي نخستينبار به صورت سه صدايي اجرا شد. آنچه اين اجراي منحصر به فرد را براي مردم گيلان شنيدنيتر و خواستنيتر ميكرد، تماشاي قامت راست و سيماي متبسم مهندس احمد عاشورپور در كنار غلامحسين بنان و بانو روحبخش روي صحنه سينما تئاتر شرق بود كه با غرور و شكوه از وطن ميخواند.»
از طب و معدن تا كشاورزي و هميشه هنرمند
عاشورپور ميخواست طب بخواند و سر از مهندسي كشاورزي درآورد اما هميشه عاشقانه موسيقي را دوست داشت و پيش از هر چيز -حتي موسيقي- شرافت و آزادگي را مياستود و برميگزيد. عاشورپور در گفتوگويش با آرش نصيري كه سال 84 در روزنامه ايران منتشر شده بود، درباره تحصيلش اينطور گفته است: «اول آمده بودم طب بخوانم، اما وضع مالي پدرم طوري نبود كه بتوانم اين رشته را بخوانم. آمدم در دانشكده فني اسم نوشتم، در رشته معدن. بعد همان وقت يك نفر آشنا آمد به من گفت كه شنيدي رضاشاه دستور داده كه هرقدر داوطلب براي تحصيل در دانشكده كشاورزي هست، بپذيرند؟ من اين را نشنيده بودم. سال قبل از آن فقط دوازده نفر داوطلب شركت در آن كلاس بودند و ما پنجاه و يك نفر بوديم. من در دانشكده فني در رشته معدن اسم نوشته بودم. دوستم تشويقم كرد كه بهتر است بروي دانشكده كشاورزي كه شبانهروزي است، رايگان است و شام و ناهار و صبحانه و محل سكونت داري و اينطور بود كه من رفتم از دانشكده فني مداركم را مطالبه كردم. گفتند: نه، نميدهيم. گفتم: نميدهيد چيه؟ من يك جاي ديگر پيدا كردم كه بهتر است و خرجم هم كم است و آن هم دانشكده كشاورزي است. با اكراه مدارك من را دادند و من رفتم به كرج. اول در دانشكده فني تهران بودم. آن موقع هنوز دانشگاه ساخته نشده بود. در دارالفنون كلاسهايش تشكيل شد. سال ۱۳۱۹ بود كه آمده بودم. در دوره ما دانشكده سه سال طول مىكشيد.» اما عاشورپور جداي از درس و تحصيل كه البته در زندگياش مهم بود، از همان ابتدا علاقه عميقي به موسيقي داشت. او از كودكي تا مرگ موسيقي را زيست. در گفتوگويي با روزنامه محلي «گيلان امروز» آغاز آشنايياش را با موسيقي فولكور اينطور شرح داده بود: «من كودكي بيش نبودم كه يك آهنگ گيلكي شنيدم. ترانهاي مربوط به ميرزا كوچك خان كه خواننده آن حتي مجال نيافت صفحه دومي را ارايه كند؛ براي اينكه استقبالي از اين خواننده نشده بود.»
خلاق و عصيانگر در موسيقي
وجه عصيانگرانه شخصيت عاشورپور در هنرش نيز كاملا پيدا بود. در زمانهاي كه ترانههاي محلي جايگاه چنداني نداشت و به قول خود عاشورپور «فرنگيمآبي مد شده بود» او ترانههاي عاميانه و محلي و هنر مردم كوچه و بازار و توده مردم را كار ميكرد. اگرچه در كارنامه هنري او دانش و كار بر موسيقي غربي نمايان است. از جمله نوآوريهاي عاشورپور را در اين ميدانند كه او چندين دهه پيش، «ترانههاي فولكلور گيلكي را با ملوديهاي غربي دهههاي بيست و سي اجرا ميكرد.» آنطور كه در رسانهها عنوان شده، عاشورپور در سالهاي آخر عمرش گفته بود قصد دارد بخشي از اشعار دوران زندان خود را همراه با بعضي از اشعار احسان طبري به عنوان آخرين آلبوم موسيقي خود آماده انتشار كند؛ اما پس از مدتي طي مصاحبهاي با انتقاد از محدوديتهاي ايجاده شده براي برگزاري كنسرت در زادگاهش، دليل عدم انتشار آلبوم تازه در سالهاي اخير را اينطور برشمرده بود: «براي عدهاي ديگر تفكر سياسي مهم نيست اما شايد فكر ميكنند كار كردن با من برايشان ايجاد دردسر ميكند و گرفتاريها مانع از اين ميشود كه اين آهنگها در دسترس مردم قرار بگيرند.» بسياري ويژگي بارز آثار عاشورپور را «جمعآوري آوازهاي فولكلور گيلاني و درهمآميزي آن با موسيقي فرنگي» ميدانند و عنوان ميكنند كه موسيقي عاشورپور بيان ساده و بلا واسطه ملوديهاي تكراري مردم كوچه و بازار نيست و همچنين تاكيد ميكنند كه موسيقي او تقليد مبتذل از موسيقي غرب نيز نيست و موسيقي عاشورپور را به نوعي «بازآفريني خلاق و هنرمندانه موسيقي فولكور و مردمي» ميدانند. وجوه هنري و شخصيتي اين هنرمند خلاق را نميتوان در اين مجال كوتاه مرور كرد، بايد حضور باشكوه عاشورپور را در عرصه هنر موسيقي ايران بيشتر واكاويد، در دوراني كه فراوان هستند افرادي كه در هنر نان را به نرخ روز ميخورند؛ بيش از پيش بايد شخصيت هنري و زيست هنري افرادي چون عاشورپور را بازخواني كرد و درباره عاشورپور از ياد نبرد كه صورت مردمي و آزاديخواهي اوست كه همچنان درخشانتر از هنرش كه آن هم بيبديل بود، ميتابد.
وجه عصيانگرانه شخصيت عاشورپور در هنرش نيز كاملا پيدا بود. در زمانهاي كه ترانههاي محلي جايگاه چنداني نداشت و به قول خود عاشورپور «فرنگيمآبي مد شده بود» او ترانههاي عاميانه و محلي و هنر مردم كوچه و بازار و توده مردم را كار ميكرد. اگرچه در كارنامه هنري او دانش و كار بر موسيقي غربي نمايان است، از جمله نوآوريهاي عاشورپور را در اين ميدانند كه او چندين دهه پيش «ترانههاي فولكلور گيلكي را با ملوديهاي غربي دهههاي بيست و سي اجرا ميكرد.»
عاشورپور در سالهاي آخر عمرش گفته بود قصد دارد بخشي از اشعار دوران زندان خود را همراه با بعضي از اشعار احسان طبري به عنوان آخرين آلبوم موسيقي خود آماده انتشار كند؛ اما پس از مدتي طي مصاحبهاي با انتقاد از محدوديتهاي ايجاده شده براي برگزاري كنسرت در زادگاهش، دليل عدم انتشار آلبوم تازه در سالهاي اخير را اينطور برشمرده بود: «براي عدهاي ديگر تفكر سياسي مهم نيست اما شايد فكر ميكنند كار كردن با من برايشان ايجاد دردسر ميكند و گرفتاريها مانع از اين ميشود كه اين آهنگها در دسترس مردم قرار بگيرند.»