محسن برهاني| توافق امنيتي-اطلاعاتي تهران و مسكو كه تقريبا همزماني داشت با سفر اخير ابراهيم رييسي به روسيه و همچنين رسانهاي شدن ورود جنگدههاي روسيه به كشورمان، تحليلها درباره آينده همكاري نظامي ايران و روسيه بالاخص در شرايطي كه خاورميانه درگير پسلرزههاي جنگ در غزه است را افزايش داد. گروهي از ناظران ضمن اشاره به گفتمان مشترك تهران-مسكو و پكن از تشكيل ائتلاف احتمالي ميان سه بازيگر در برابر غرب ميگويند، اما بخش وسيعي از تحليلگران باور متفاوتي دارند. در همين راستا و به بهانه توافق اخير ميان تهران و مسكو، روزنامه اعتماد با رحمن قهرمانپور، تحليلگر برجسته مسائل سياست خارجي گفتوگو داشت. قهرمانپور ضمن رد هرگونه سناريويي حول محور تعريف ائتلاف ادعايي ميان سه بازيگر از همكاري گزينشي روسيه و ايران گفت.
گفته ميشود توافقي امنيتي بين ايران و روسيه منعقد شده؛ توافقي كه به باور گروهي از ناظران ذيل قرارداد 20 ساله ايران و روسيه قابل تبيين است. با لحاظ كردن اين گزاره و قرار دادن آن در كنار سفر آقاي رييسي به مسكو و همچنين اظهارات سيدمهدي فرحي، جانشين وزير دفاع و پشتيباني نيروهاي مسلح در باب ورود سوخوها و جنگدههاي روسيه، آينده همكاري نظامي تهران و مسكو را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
بعد از جنگ اوكراين روابط ايران و روسيه وارد فضاي جديدي شده؛ قبل از جنگ، تمايل ايران براي رابطه با روسيه بيشتر بود ولي به دليل ملاحظات مسكو در مقابل غرب امكان نزديكي رابطه (آنگونه كه بايد) وجود نداشت، اما بعد از جنگ و تحريمهاي غرب و متحدانش عليه مسكو، فضا براي مانور روسيه تحت رهبري پوتين كمتر شد. در چنين شرايطي روسيه در جستوجوي بازيگراني است كه نميتوانند روابط نزديكي با غرب و به نوعي مخالفين مسكو داشته باشند، رابطه نزديك ميان تهران و مسكو در اين قاب قابل تبيين است. روسها در فاز جديد روابطشان با تهران، نگرانيهاي گذشته را ندارند، دغدغههايي چون در صورت نزديكي تهران به غرب، كرملين بايد از چه رويكردي پيروي كند.
به باور شما، جنگ اوكراين دليل نزديكي تهران و مسكو بود؟
نه لزوما، روسيه در گذشته همواره بر اين باور بود كه طرفداران غرب در داخل ايران نيروهاي سياسي قدرتمند و فعالي هستند، اما بعد از حمله روسيه به اوكراين اين كشور گزينههاي متعددي نداشت و از طرفي يكدست شدن حاكميت در ايران و به قدرت رسيدن اصولگرايان فضايي را در مسكو فراهم كرد كه آنها بيشتر از گذشته به دنبال بهبود روابط با تهران باشند كه نشانههاي آن را ما درهمکاری نظامی ایران و روسیه و وعده هواپيماهاي نظامي روسيه ديديم. حال تداوم اين روابط و گسترش آن بسيار بستگي به تحولات داخلي ايران و نحوه اتمام جنگ اوكراين و روابط روسيه با غرب دارد.
باتوجه به گزارههايي كه بيان كرديد، ما قبل از شروع جنگ حماس و اسراييل شاهد سيگنالهايي انتقالي ميان ايران و امريكا بوديم، به عنوان نمونه، مساله آزادي زندانيهاي دوطرف و دسترسي ايران به اموال بلوكه شده، گروهي از ناظران در آن بازه زماني بر اين باور بودند كه تعامل ضمني تهران و واشنگتن مقدمهاي است براي شروع دوباره مذاكرات دو طرف درباره برنامه هستهاي ايران. چنين گزارهاي همزماني داشت با انتقاد مخالفان بايدن از افزايش صادرات نفتي ايران. اين گروه باور داشتند كه به واسطه آنكه بايدن از كمپين فشار حداكثري دست كشيده و روي صادرات ايران چشم بسته، درآمدهاي نفتي كشورمان افزايش يافته است. حال تعامل ايران بين دو زمين و غرب و شرق بعد از جنگ غزه كمتر شده يا ما از آن بيخبريم.
طبيعتا امريكا بعد از جنگ غزه تمركزش بر اتمام اين جنگ و مديريت پيامدهاي آن هست ولي اينكه جنگ غزه چه تاثيري بر جهتگيري كلان سياست خارجه امريكا خواهد گذاشت يا نه، همچنان نامشخص است. اگر جنگ غزه كنترل شود و دامنهاش به منطقه سرايت نكند، امريكا بعد از جنگ به سياست پيشين خود در ارتباط با ايران متوسل خواهد شد و مساله هستهاي ايران نيز در دستور كار طرفين قرار خواهد گرفت. اما اگر جنگ ادامه پيدا كند يا به نوعي خاورميانه را در بر بگيرد، مثلا اسراييل بخواهد شمال غزه را به سرزمينهاي تحت اشغالش اضافه كرده يا به عملياتي قريبالوقوع در جنوب دست بزند، آنوقت نوعي عدم قطعيت به وجود خواهد آمد؛ چون ممكن است امريكا حداقل در يك سال آينده درگير جنگ غزه باشد. در اين شرايط طبيعتا زماني براي پرونده هستهاي ايران ندارد و وضع موجود نيز ادامه خواهد داشت. وضع موجود يعني امريكا از فروش نفت ايران چشمپوشي خواهد كرد، تلاش خواهد كرد تا با توسل به اهرم آژانس بينالمللي انرژي اتمي در باب توقف پيشرفت برنامه هستهاي ايران، فشار وارد كند. در نتيجه پاسخ سوال شما بستگي به زمان و نحوه اتمام جنگ غزه، گستره جنگ، تحولات داخلي اسراييل، پيامدهاي منطقهاي جنگ غزه و عواملي از اين قبيل دارد.
امروزه ميتوان گفت كه جنگ غزه نوعي درگيري غيرمستقيم ايران با امريكا و اسراييل (نبرد محور مقاومت حامي ايران با اسراييل و غرب) است. از طرفي با افزايش حملات انصارالله به درياي سرخ و بابالمندب و حملات راكتي به استان الانبار عراق احتمال گسترش جنگ نيز وجود دارد. در چنين شرايطي رويكرد امريكا در برابر ايران و توسل به نهاد پادماني صرفا براي متوقف كردن برنامه هستهاي كشورمان، از منظر غرب و تحليلگران امريكايي نوعي انفعال دولت بايدن محسوب نميشود.
بايد توجه داشته باشيم كه هم ايران و هم امريكا نميخواهند دامنه جنگ افزايش پيدا كند و ايران در ابتدا نيز اعلام كرد كه در جريان اين حملات نبوده و قرار نيست وارد جنگ بشود كه اين نكته بسيار مهمي است. درست است كه انصارالله در درياي سرخ، كتائب در عراق يا حزبالله لبنان در شمال درگير نبردهايي محدود هستند، ولي تمامي حملات نقطهاي و قابل كنترل است و امريكا هم متناسب با آن واكنش نشان خواهد داد. اين شرايط براساس ادبيات جنگ اينگونه تفسير ميشوند كه طرفين به دنبال افزايش پلكاني سطح درگيري نيستند. توجه كنيد كه يك ماه پيش محور مقاومت در سوريه عراق و... به مواضع امريكاييها حمله كردند و امريكاييها نيز متناسب با آن حملات پاسخ دادند. در اين بين خويشتنداري طرفين هم به خاطر هزينههايي است كه دو طرف متحمل خواهند شد؛ امريكا از اين بابت كه كنترل خاورميانه را از دست خواهد داد و ايران هم از بابت پيامدهاي اقتصادي گسترده درگيري كه بسيار فراتر از آن چيزي خواهد بود كه دولت بتواند كنترل كند، از رويكرد بازدارندگي پيروي ميكنند. پس در افق موجود احتمال گسترش منازعه را جدي نميبينم با اين همه، بخشي از تحولات به اسراييل منوط است كه چقدر زيرساختهاي حماس را هدف قرار دهد، يا مرتبط خواهد بود به نقشآفريني قطر و برنامه اسراييل براي غزه پساجنگ.
به نظر ميرسد كه روسيه از جنگ غزه و درگيري امريكا در خاورميانه در حال بهرهبرداري به نفع خودش است چون به واسطه جنگ اسراييل و حماس، غرب از درگيريها در اوكراين منحرف شده و ممكن است كمكهاي نظامي پيشين دراختيار كييف قرار نگيرد. حال اگر مسكو بسان جنگ سوريه به صورت ضمني يا در سايه درگير نزاع كنوني شود آيا ايران هم با اين بازيگر همصدا خواهد شد يا خير.
اين سناريو محتمل نيست. روسيه و اسراييل مخصوصا شخص پوتين و نتانياهو روابط نزديكي دارند و بيش از يك ميليون نفر از يهوديان روسيه در اسراييل ساكن هستند. علاوه بر اين حزب بيتنا در پارلمان هم عمدتا روس تبارهاي ساكن اسراييل هستند. اسراييل عليرغم فشارهاي غرب براي ارسال گنبد آهنين به اوكراين، زير بار نرفت و به كمك بشردوستانه براي كييف اكتفا كرد، آنهم در شرايطي كه امريكا از متحد نزديك خود، بازيگراني چون ژاپن و كرهجنوبي انتظار داشت به اوكراين كمك كرده و تسليحات نظامي دراختيارش قرار دهند. امروز مساله اوكراين فراموش نشده، اتحاديه اروپا اخيرا اعلام كرد كه بسته جديد حمايتي براي اوكراين لحاظ كرده و مذاكرات براي پيوستن اين كشور به اتحاديه اروپا را دنبال خواهد كرد. از طرفي قبل از جنگ غزه و بعد از گرفتن باخموت توسط گروه واگنر جنگ اين دو كشور به يك ثبات و بنبست رسيده بود؛ روسيه استحكاماتش در باخموت را محكم كرده و بيش از اين پيشروي نميكند و اوكراين هم توان برداشتن گامهايي بيشتر را ندارد.
ولي شواهد نشان ميدهد آينده جنگ در اوكراين به سرنوشت جنگ در غزه منوط شده است؟
طبيعتا تاثيرگذار هست. همه چيز تا حد زيادي بستگي به اين حقيقت دارد كه جنگ تا كجا پيش برود؛ اما اين سناريو كه جنگ غزه تبديل به تقابل ميان امريكا و اسراييل و متحدانش عليه روسيه و ايران و... خواهد شد بسيار دور از ذهن است. اساسا چين همراهي لازم با روسيه را ندارد تصور اينكه اتحادي بين روسيه، ايران و چين تعريف شود، غلط است اين سه بازيگر صرفا ميخواهند امريكا را تضعيف كنند، ولي فراتر از اين تعهدي به هم ندارند؛ نه چين از روسيه در آن سطح استراتژيك دفاع كرده نه روسيه از ايران. هر كشوري ملاحظات خودش را دارد. در باب مساله قفقاز ايران تلاش كرد تا روسيه را با خود همصدا نكند اما نتوانست. نه روسيه و نه چين اعتقادي به اتحاد از نوع اروپايي ندارند و شما در متون استراتژيك روسها هم ميبينيد كه اين كشور دوستان زيادي ميخواهد اما تعهدي نميپذيرد و به دنبال نوعي همكاري گزينشي هستند. مثلا شما ارمنستان را ببينيد كه امروزه در حال نزديك شدن به امريكا و فرانسه است و از فرانسه هم تسليحات گرفته است. ارمنستان تا به امروز متحد درجه اول روسيه بود ولي در ميانه درگيري ايروان و باكو، انفعال مسكو موجب نزديكي ارمنستان به محور غرب شد. پس تصور اينكه روابط ايران و روسيه استراتژيك است و دو بازيگر در همه زمينهها همكاري خواهند كرد دور از ذهن است، چراكه اراده لازم در مسكو و تهران وجود ندارد و شرايط هر دو در نظام بينالملل متفاوت است. تنها فصل مشترك ايران و روسيه آن است كه ميخواهند نظم بينالمللي ليبرال مورد حمايت امريكا تضعيف شود اما در مورد آينده آن ايده يكدستي ندارند.