غروب صداهاي ماندگار
اميد جوانبخت
در دوران اوج دوبله ايران (در دهههاي چهل و پنجاه فيلمهاي ايراني و كلاسيك خارجي اكران شده در سينماها و در دهههاي شصت و هفتاد فيلمهاي ايراني اكران سينماها و فيلم و سريالهاي خارجي خوب پخش شده در تلويزيون) گويندههاي خوب و توانمند كم نبودهاند كه كارشان تاثير زيادي در جان گرفتن نقشها داشته است؛ از پرويز بهرام، احمد رسولزاده و خسرو خسروشاهي گرفته تا چنگيز جليلوند و جلال مقامي و منوچهر واليزاده و... اما براي من (و قطعا بسياري ديگر) صداي سه نفر از جذابيت خاصي برخوردار است: منوچهر اسماعيلي، ايرج ناظريان و عطاءالله كاملي كه متاسفانه هر سه در شهريور ماه از دست رفتهاند. 3 صداي مهم و ماندگار دوبله كه بسياري از نقشهاي عمدتا اصلي فيلمهاي خوب خارجي و ايراني تا ميانه دهه هفتاد (كه به تدريج دوبله فيلمهاي ايراني منسوخ شد) با صداي آنها به خاطر ميآيند و شخصيتِ صداي آنها بسيار برتاثير نقش و تكميل كار بازيگرِ آن اثرگذار بوده و زنگ و اوج فرودهاي متبحرانه آنچنان در ذهن تماشاگر مينشيند كه اغلب نقشها را بدون اين صداهاي جادويي نميتوان تصور كرد. يادي از اين بزرگان و كار ماندگارشان در دوبله كمترين كاري است كه در ماه و ايامي كه به نام روز سينما ناميده شده، ميتوان انجام داد.
منوچهر اسماعيلي (1401-1318)، صدايي با ابهت، انعطافپذير و پرنوسان: اسماعيلي قلهاي رفيع در دوبله بود كه صداي پرطنين و انعطافپذيرش به نقش ابهتي دو چندان ميبخشيد. او ابتداي دهه چهل وارد عرصه دوبله شد و با استعدادي كه داشت و حمايت علي كسمايي به سرعت توانست به نقشگويي نقشهاي اصلي برسد. در دهههاي چهل و پنجاه اغلب بازيگران كلاسيك و نقشهاي خاطرهانگيز با مهارت و تشخّص صداي او بُعد قهرمانيشان كامل ميشد و در يادها ميماندند. تقريبا همه نقشهاي «گريگوري پك» بازيگر بزرگ فيلمهاي جدال در آفتاب، آسمان زرد، تيرانداز، برفهاي كليمانجارو، شبي در رم، توپهاي ناوارون، اسب كهر را بنگر با صداي اسماعيلي به ياد ميآيد و بازي «برت لنكستر» قهرمان تنومند فيلمهاي جدال در اوكي كرال، المرگنتري، پرنده باز آلكاتراز، يوزپلنگ با صداي او برايمان كامل ميشود. او تقريبا به جاي اغلب ستارههاي كلاسيك گويندگي كرده از «آنتوني كوئين» در فيلمهاي آتيلا، جاده، شور زندگي، گوژپشت نتردام، باراباس، محمد رسولالله و «يول برينر» در فيلمهاي پادشاه و من، ده فرمان، برادران كارامازوف و هفت دلاور گرفته تا «گري كوپر» در ماجراي نيمروز و تيغه برهنه و «كرك داگلاس» در شور زندگي، آخرين غروب و تك خال در حفره و برخي نقشهاي همفري بوگارد، مارلون براندو، ويليام هولدن، اسپنسر تريسي، چارلتون هستون، ريچارد برتون، ريچارد ويدمارك، پيتر فالك، لينو ونتورا، رابرت دنيرو و بسياري ديگر. انعطاف فوقالعاده صداي او سبب شد تا دوبله مهمترين نقشهاي فيلم و سريالهاي ايراني (از اواخر دهه چهل تا اوايل دهه هفتاد) همچون نقشهاي اصلي فيلمهاي قيصر، رضا موتوري، داش آكل، بلوچ، خاك، پنجره، نفرين و سوتهدلان (همگي با بازي وثوقي) و خط قرمز (راد)، كمالالملك (مشايخي)، تاراج (هاشمپور)، تيغ و ابريشم (صديقي)، ناخدا خورشيد (ارجمند)، ترن (قريبيان)، شكار (شكيبايي)، سرب (اسلامي، مشايخي، مقدم)، مادر (كشاورز، عبدي، هاشمپور) و سريالهاي دايي جان ناپلئون (صياد)، هزاردستان (مشايخي، انتظامي و كشاورز) و امام علي (ارجمند) به او سپرده شود كه همگي از نقاط اوج دوبله فيلمهاي ايراني هستند. لحن گويش با صلابت اسماعيلي براي نقشهاي مثبت يا منفي اغلب فيلمهاي اكشن قهرمانمحور دهه شصت و هفتاد بازيگراني چون جمشيد هاشمپور، فرامرز قريبيان و سعيد راد، با صداي خسته و گاه لرزان جمشيد مشايخي در برخي فيلمهايش يا گويش لاتي و جاهلي محمدعلي كشاورز در هزاردستان و مادر يا گويش افراد شيرين عقلي چون مجيد سوتهدلان و غلامرضاي مادر بسيار متفاوت است كه نشان از دامنه كمنظير صداسازي اسماعيلي دارد.
ايرج ناظريان (1370-1317)، صدايي با ابهت و عميق: او كه از سال 35 وارد دنياي دوبله شد و به عنوان صدايي خاص نقشهاي بلند و كوتاه متفاوتي را زنده كرد. رنگ صداي ناظريان در اغلب نقشهايش علاوه بر ابهت، عمق خاصي به آن ميدهد و شخصيتي به آن اضافه ميكند كه نقش از حالت تكبعدي خارج شده و وزن بيشتري پيدا ميكند. نمونه خارجي آن گويندگي به جاي «آنتوني كوئين» در فيلمهاي زنده باد زاپاتا، لورنس عربستان، آخرين قطار گانهيل و گوژپشت نتردام و «برت لنكستر» در ترن و عقرب و «سيلوستر استالونه» در چند فيلم راكي است كه هنر او ابعاد ديگري به نقشها افزوده است. او همچنين در تعدادي از فيلمهاي بازيگراني چون چارلز برانسون، گريگوري پك (تنگه وحشت و شجاعان)، رابرت دنيرو، رابرت ميچام، راك هودسن، ويليام هولدن و... نيز به بهترين وجه صحبت كرده است. ناظريان در فيلمهاي ايراني زيادي نيز نقشگويي كرده است كه از مهمترين آنها دوبله اغلب نقشهاي آرمان، ناصر ملكمطيعي، ايرج قادري و سعيد راد در قبل از انقلاب و تعدادي از نقشهاي جمشيد مشايخي، داود رشيدي و جمشيد هاشمپور پس از انقلاب كه بسيار به يادماندني است. نقشگويي او در هزاردستان به جاي مفتش شش انگشتي (رشيدي) چنان ابهت و شخصيتي به بازي درخشان رشيدي ميافزايد كه مثالزدني است و صداي او به جاي «قريبيان» در كاني مانگا، نقش تكاوري تنها كه درگيريهاي ذهني خاصي دارد را از يك قهرمان تختِ فيلمهاي جنگي به شخصيتي متفاوت بدل ميكند (البته در كنار بازي و كارگرداني خوب فيلم). او همين كار را درمورد نقشهاي «جمشيد هاشمپور» در فيلمهاي نقطه ضعف، عقابها و تيغ و ابريشم نيز انجام داده و رمز و رازي را به واسطه جنس و شيوه نقشگويي به شخصيتها افزوده است.
عطاءالله كاملي (1387-1309)، صدايي با ابهت، پرطنين و مناسب نقشهاي خاص يا منفي: كاملي از قديميترين گويندگان فيلمهاي كلاسيك بود كه كمتر ميتوان جايگزيني براي صداي با ابهتش يافت. وقتي در فيلم اسپارتاكوس به جاي «كرك داگلاس» فرياد ميزند «حركت ميكنيم» تمام صلابت و اعتماد به نفس بازي و نقش را به بهترين شكل انتقال ميدهد. صداي او در فيلمهاي جدال در اوكي كرال، راههاي افتخار و 7 روز در ماه مه نيز چنان با بازي داگلاس و نقشها عجين است كه وراي نقشگويي معمولي همه نوسانات احساسي بازيگر را از نو ميآفريند. او علاوه بر گويندگي به جاي بازيگران كلاسيك، پس از انقلاب و در دهههاي شصت و هفتاد در كنار دوبله فيلمهاي ايراني در سريالهاي خارجي تلويزيون نيز بسيار درخشان ظاهر شد. در سريالهاي در برابر باد، اسكيپي جملات و عناوين تيتراژ را با چنان حس و حالي ادا ميكند كه پس از سالها هنوز در يادها مانده است (و آزادي اين درفش پاره پاره چون تندر و رعد در برابر باد...). كار او در سريالهاي كارآگاه كاستر و لبه تاريكي از دوبلههاي خاطرهانگيز تلويزيون بود ولي اوج كارش را ميتوان در گويش او به جاي سرگرد راينهارت در سريال خوش ساخت ارتش سري به خاطر آورد كه شخصيت قوي، جسور و خودسر يك افسر گشتاپو را درخشان در صدايش تبلور ميداد و بده بستان ديالوگهايش با ناصر طهماسب (سرهنگ مافوق) از اوجهاي هنر دوبله به حساب ميآيد. در فيلمهاي ايراني نيز گويندگي او به جاي سرهنگ فيلم برجسته ناخدا خورشيد و يزقل فيلم سرب (هر دو با بازي ماندگار فتحعلي اويسي) مكمل نقشهاي منفي بوده و بازي بازيگرش را به خوبي تكميل و منتقل ميكند.
شخصيت ويژه صداي زندهيادان اسماعيلي، ناظريان و كاملي كه منجر به آفرينش دوباره نقشها با رنگ و زنگِ لحنِ منحصر به فرد آنها ميشد، حاصل تركيب ويژهاي از استعداد ذاتي و تلاش و عشق بسيار به كار در طول ساليان طولاني بود كه همچون اكسيري بازي بازيگران و نقشهايشان را ارتقا داده و در ذهنها ماندگار ميكرد. هرچند با هر بار ديدن آثار خوب خارجي و ايراني هنر آنها تلألويي جاودان دارد اما خلأ حضور چنين بزرگاني براي هميشه در دوبله ايران محسوس است.