مهدي بيكاوغلي
ارتباط ميان «سياست» از يك طرف و «فرهنگ و دان ش» از سوي ديگر يكي از ارتباطات تنگاتنگي است كه در جهان پس از رنسانس شكل جديتري گرفت. اساسا مهمترين نظريههاي سياسي عصر مدرن و پسامدرن بر اثر اين مناسبات ارتباطي ميان جهان سياست و حوزههاي علمي و فرهنگي ايجاد شدهاند. اين ارتباط در ايران به اندازهاي تنگاتنگ شد كه بنيانگذار جمهوري اسلامي و بسياري از چهرههاي برجسته كشور، انقلاب سال 57 را اساسا يك انقلاب فرهنگي تحليل و تفسير كردهاند. اين ارتباط به اندازهاي كليدي است كه از فرهنگ در قاموس سياست به عنوان قدرت نرم ياد ميشود. كشورها با تكيه بر اين قدرت نرم است كه ميتوانند دامنه نفوذ افزونتري را هم در عرصههاي داخلي و هم در گستره بيروني ايجاد كنند. بنابراين مهم است كه دولتها و تصميمسازان سياسي چه راهبردها و راهكارهايي را در حوزههاي فرهنگي، دانشگاهي و آموزش و پرورش طراحي و اجرا ميكنند. محمدتقي فاضلميبدي، عضو مجمع مدرسين حوزه علميه قم و استاد دانشگاه مفيد قم در جريان گفتوگو با «اعتماد» ضمن واكاوي اهميت اين روابط متقابل سياست و فرهنگ، تلاش ميكند نوري به ابعاد پنهان و آشكار وضعيت فرهنگي و هنري جامعه بتاباند.
به اعتقاد فاضلميبدي، دوران وزارت سيد محمد خاتمي در وزارت ارشاد و پس از آن دوران اصلاحات در ايران، برههاي است كه گزارههاي فرهنگي در عاليترين سطوح خود نمايان شدند. ساختار دانشگاهي پويا، شاداب و اثربخش، انتشار آثار علمي و فرهنگي متعدد، بهار مطبوعات و رسانهها، سينماي تاثيرگذار و مشاركت بالاي اهالي فرهنگ، اساتيد دانشگاه و هنرمندان در عرصههاي ميداني، محدوده سالهاي 76 تا 84 را به يك برهه اثرگذار در عرصه فرهنگ اين سرزمين بدل ساخته است. وضعيتي كه با ظهور دولت احمدينژاد تداوم نيافت و وارد دورهاي متفاوت از حيات خود شد. فاضلميبدي در اين گفتو گو با سرك كشيدن به حوزههاي مختلف فرهنگي و هنري و آموزشي روايتي از وضعيت آشفته اين روزهاي حوزههاي فرهنگي ارائه كرده است.
وضعيت دانشگاهها و فرهنگ از يك طرف و برخي تصميمات در حوزه آموزش و پرورش و فرهنگ در دولت انتقادات زيادي را در فضاي عمومي جامعه شكل داده است. شما فضاي سياسي و فرهنگي را چطور ارزيابي ميكنيد.
دولت سيزدهم بهرغم وعدههايي كه به مردم در خصوص بهبود شاخصهاي اقتصادي، فرهنگي، سياسي و...داده بود، نتوانست عملكرد مناسبي را طي بيش از 2سال گذشته ارايه كند.موضوعي كه تاسف انسان را بيشتر ميكند، فعاليتهاي مخربي است كه در حوزه فرهنگ صورت ميگيرد، چه وزارت علوم و چه آموزش و پرورش. من معتقدم حركاتي كه در عرصه فرهنگ در اين دولت براي محدود ساختن ظرفيتها صورت ميگيرد، در هيچ دولتي تا اين اندازه سابقه ندارد. اخيرا با يكي از اساتيد بنام دانشگاه كه صحبت ميكردم، ميخواست خون گريه كند. يك نوع علمستيزي، فكرستيزي و آزاديستيزي در عرصه فرهنگ جريان دارد كه خسارتبار است. اگر در عرصه فرهنگ، آزاديستيزي در دستور كار قرار گيرد، تيشه به ريشه فرهنگ و آينده جامعه زده شده است. فرهنگ يعني عقلانيت؛ عقلانيت يعني آزادي فكر، آزادي فكر هم انتقاد از وضع موجود است. اينها عصارههاي فرهنگ يك كشور است. اگر در جامعه علمي، آزادي فكري نباشد، عرصه براي فعاليتهاي فكري باز نشود، استاد يا دانشجو نتوانند قلمروي دانشگاه را در بستر آزادي و انتقاد نگه دارند، نامش هر چه باشد فرهنگ نيست.اين حاكميت ترس بر حوزه فرهنگ است. متاسفانه اين نوع حركتهاي ناپسند هم در دانشگاهها رواج پيدا كرده و هم در آموزش و پرورش ما.
همين امروز خبر رسيد كه انتشار آثار اساتيدي چون شفيعيكدكني و...با مشكلاتي مواجه شده است. ضمن اينكه برخي آثار كه در جمهوري اسلامي قبلا مجوز گرفته بودند در حال جمعآوري و بررسي دوباره هستند؛ تداوم اين روند از نظر شما كشور را به كدام سمت و سو ميبرد؟
دولت اگر دلسوز كشور است، فردا صبح بايد در خصوص وزراي علوم، آموزش و پرورش بازنگري كند. من نميدانم اين وزرا كيستند و كجا درس خوانده و چقدر سواد دارند، اما ميدانم برخوردهايي كه با هنرمندان و اهالي سينما و اهالي فرهنگ و استادان و دانشجويان صورت ميگيرد، كشور را با چالشهاي جدي مواجه ساخته است. از نويسندگان و حوزه كتاب گرفته تا بازيگران و مجريان و تئاتر و... شما بررسي كنيد، ببينيد در اين مدت چند هنرمند ايراني به خاطر چهار تار مو راهي دادگاه شدهاند! يك نظام فرهنگي كه حساسيتش به موي هنرمند باشد نه به پيام برآمده از آثار هنري، اصل هنر و...نشان ميدهد دركي از فرهنگ و كتاب و هنر وجود ندارد. اگر قرار باشد در اين مملكت جلوي انتشار كتاب شفيعيكدكني را كه يك انسان فرهيخته، بزرگ، دانشگاهي و دانشمند است، گرفته شود بايد فاتحه فرهنگ را در اين كشور خواند. اميدوارم اين خبر دروغ باشد؛ شفيعيكدكني يكي از سرمايههاي مهم اين كشور است. خاطرم است برخوردي كه در صدا و سيما و برنامه هويت با مرحوم زرينكوب شد، كيان فرهنگ ما را زير سوال برد. خوشبختانه در آن برهه، برخي افراد و جريانات فهميدند، اشتباه كردهاند و از كار خود برگشتند.امروز هم شبيه آن كار كه در تلويزيون ذيل برنامه هويت شد به نوعي ديگر در عرصه سينما، تلويزيون و...در حال تكرار است. برخي افراد و هنرمندان را به قول خودشان ممنوعالكار ميكنند و افرادي جايگزين آنها ميشوند كه نه مقوله هنر را ميشناسند، نه دورههاي لازم را ديدهاند و نه تخصصي دارند. من اين انتقادات را مطرح ميكنم، چون نگران آينده كشور هستم. امروز هنرمندان ايران به جاي خلق آثار هنري يا در مسير دادگاهها يا در گوشه خانهشان ممنوعالكارهستند.نبايد اينطور باشد. هنرمندان كه مانند من فاضلميبدي فكر نميكند، تظاهر به دينداري هم ندارد، راه خود را ميرود.
ممكن است به صورت مصداقي به اين موارد محدوديتزا اشاره كنيد؟
مثلا جذب هزاران طلبه در مدارس براي آموزش دانشآموزان كار تخصصي و درست نيست، چراكه طلبهها در قم درس حوزه خواندهاند و تعليم و تربيت در آموزش و پرورش يك كار فني و تخصصي است. سابق دانشسراي عالي بود و امروز دانشگاه تربيت معلم است و افراد بايد دورههاي فني لازم را ديده و بعد اقدام به تربيت دانشآموزان كنند.اينكه افراد به اعتبار درس خواندن در حوزه بتوانند در مدارس هم درس دهند، معقول نيست. اگر قرار است طلبهها در مدارس درس دهند، بايد به دانشسراها و تربيت معلمها مراجعه كرده و دوره ببينند، چراكه نظام آموزش كشور اساسيترين پايههاي رشد در هر نظامي است. اگر نظام آموزشي ما از كيفيت لازم تهي شود، كل نظام آسيب ميبيند. حتي اهميت حوزه آموزش از نظامات سياسي و اقتصادي هم داراي اهميت بيشتري است. متاسفانه نظام سياسي و اقتصادي ما سر جاي خودش نيست. منظورم حوزه سياست خارجي و داخلي و... است. هر روز يك شعار و هر روز يك راهبرد و يك تصميم و بخشنامه اعمال ميشود.
خروجي اين نظام تصميمسازيهاي غلط در فضاي عمومي جامعه چه خواهد بود؟
اختلاسهاي غيرمتعارف و حيرتانگيزي كه در عرصه اقتصادي رخ ميدهند، نتيجه اين نظام تصميمسازيهاي غيرتخصصي است. اين فسادها نشان ميدهد كه دولت در بستر و تخصص كار خودش قرار ندارد. اين بلاها، فسادها و خسارتها به عرصه فرهنگ كشور كشيده شده است. بايد بدانيم آسيبهاي حوزه فرهنگ بسيار بيشتر از ساير حوزههاست. اينكه چه كساني در نظام فرهنگي ما در حال تصميمگيري هستند، من آگاه نيستم، اما خروجي اين تصميمات به هيچوجه قابل قبول نيست.رييسجمهور مملكت ميگويد چرا نخبه ايراني كه در مملكت درس ميخواند، اما براي كشور خدمت نميكند؟ بايد توجه داشت، خدمت يك امر دوطرفه است. نخبهاي كه در كشور خود آزادي نبيند، فراغ بال نداشته باشد و امكانات و تسهيلات در اختيارش قرار داده نشود، چطور ميتواند به كشورش خدمت كند.نخبه نگهداشتن در همه جهان فرمول دارد. نخبگان بايد تسهيلات لازم، رفاه، آزادي و فراغ بال داشته باشند نه اينكه نخبه كشور براي خريد يك ماشين، از هفت خوان عبور كند. چندين سال پسانداز كرده و آخرش هم يك ماشين غيراستاندارد و غيرايمن بخرد يا نخرد. براي همين نخبگان، خريد خانه به يك رويايي در دوردست بدل شده است.اينكه دولت با دانشگاهها بهطور سلبي برخورد كند و دانشجوي ستارهدار، استاد اخراج شده و تسويه شده و...وجود داشته باشد غيرقابل قبول است.واژه خالصسازي يعني مبارزه با فكر، مبارزه با آزادي و مبارزه با توسعه كه متاسفانه در جامعه ترويج شده است. من نگرانم كه وضع فرهنگ اين كشور هم مانند وضعيت اقتصادي كشور بحراني شود.
اگر قرار باشد به يكي از دورههاي فرهنگي مناسب در دولتهاي مختلف اشاره كنيد، به كدام دولت اشاره ميكنيد؟
شما اين وضعيت فرهنگي را با دوره سيد محمد خاتمي و سپس دوره اصلاحات مقايسه كنيد.انصافا يكي از دورههاي فرهيختگي ما دورهاي بود كه آقاي خاتمي وزير بود. در آن زمان فيلمهاي خوبي توليد ميشد، آثار فرهنگي سطح بالايي خلق ميشد و مسير فرهنگي كشور به سمت رشد بود. آقاي خاتمي چون هنر و فرهنگ و جامعه را ميشناخت، هنرمند و بازيگر و سينماگر و نويسنده ما راضي بود. شما وضعيت فعلي را با آن دورهها قياس كنيد.كتابهايي كه جلوي نشر آنها گرفته ميشود، فيلمهايي كه جلوي توليد و پخش آنها گرفته ميشود و هنرمنداني كه با محدوديتها و فشارهاي فراواني روبهرو شدهاند. اينها هيچ خدمتي به اسلام و كشور نيست، بلكه ضربهاي بزرگ به اسلام و ايران است.
فرآيند ستارهدار كردن دانشجویان هم در دولت ادامه دارد، روند خالصسازي در دانشگاهها هم در حال پيگيري است. اين روند چه نتايجي دارد؟
بناي انحطاط دانشگاهها از زمان دولت احمدينژاد گذاشته شد.كساني وزير شدند كه از نظر فكري منحط بودند و سنگ بناي غلطي را پايهگذاري كردند. در زمان دولت روحاني كه ميخواست اتفاقاتي بيفتد، نشد. امروز هم با اخراجها، تسويهها، قطع همكاريها، ستارهدار كردنها و...سرعت انحطاط افزايش پيدا كرد. اگر دل دولت براي كشور ميسوزد بايد جلوي اين برخوردها در دانشگاهها را بگيرد. در غير اين صورت همان تيشهاي كه احمدينژاد به اقتصاد و كيان كشور زد، بسيار وسيعتر در حوزه فرهنگ تكرار ميشود.
چقدر ميتوان نظام تصميمسازيها در دولت رييسي را با دولت احمدينژاد مقايسه كرد؟
قالب اين دو دولت يكي است، اما متاسفانه افرادي كه امروز روي كار هستند از نظر تجربه و كار بسيار ضعيفتر هستند. اختلاسها، فسادها، سوءمديريتها و... بسيار بيشتر است.همان خط اشتباه قبلي در حال اجراست.
جوي كه امروز در اين دولت عليه دولت دوازدهم ايجاد شده و هر مشكلي را به گردن دولت قبل مياندازد، همان خط احمدينژاد است. بر اين اساس چهرهاي مانند جواد ظريف كه انسان كارشناسي بود و در حال حل مشكل تحريم در دولت قبل بود و برجامكشان و كاسبان تحريم نگذاشتند، چه خسارتهايي به كشور زدند. همين مديراني كه امروز در مجلس و دولت و شهرداري و...حضور دارند و دلواپس و مخالف برجام و...بودند، در برابر وضعيت اقتصادي و نرخ دلار، وضعيت تورم و فقر گسترده مردم سكوت كردهاند.
شما ببينيد روزگار ما به كجا كشيده كه دلار به بالاي 50هزار تومان رسيده، بسياري از طرحهاي توليدي مملكت تعطيل شده، سفرههاي مردم كوچك شد و كشور براي سرمايهگذاريهاي نفتي و گاز و زيرساختها با مشكلات بنيادين مواجه است.وضعيت آلودگي هوا را ببينيد، بيكاري و خط فقر و...را بررسي كنيد اگر برجام در سال 99 احيا شده بود، پولهاي ايران آزاد ميشد، صادرات نفت رسمي و قانوني آغاز ميشد و...اقتصاد ما بسيار جلوتر بود. حدود 500ميليارد دلار بر اثر اين برجامكشي ضرر نصيب اقتصاد ايران شد. معتقدم مديران دولت سيزدهم بايد در حضور مردم عذرخواهي كنند كه چرا اجازه ندادند برجام در اسفندماه 99 و ارديبهشت ماه 1400 اجرايي شود.
بنيانگذار جمهوري اسلامي در سالهاي ابتدايي انقلاب بارها تاكيد كرده بودند كه انقلاب سال57 يك انقلاب فرهنگي بود. عباراتي كه نشان ميدهد تا چه اندازه حوزه فرهنگ داراي اهميت است.چقدر از ارزشهاي سالهاي ابتدايي انقلاب فاصله گرفتهايم؟
در سالهاي ابتدايي انقلاب افراد بزرگي در راس كارها قرار داشتند. از شهيد مطهري و شهيد بهشتي و...گرفته تا آقايان هاشميرفسنجاني و خامنهاي و...در راس امور قضايي، سياسي، آموزشي و اقتصادي قرار داشتند.امروز اما افرادي روي كار هستند كه بسيار با آرمانهاي انقلاب ما فاصله دارند.در دولت مهندس موسوي در دهه 60 و دوران جنگ، افرادي شايسته و فرهيخته حضور داشتند كه تخصص داشته و كار ميكردند. اگر مسوولان امروز دولت در آن زمان امور را در دست داشتند، شك نكنيد كشور بر باد رفته بود. خاطرم است چهرهاي مانند عالينسب در حوزه اقتصادي چقدر موثر بودند يا سيد محمد خاتمي كه آن زمان وزير ارشاد بودند چقدر منشا خدمات بودند. اين افراد دانشگاه را ميشناختند، رسانه را ميشناختند، فرهنگ را ميشناختند و مصايب فعالان اين حوزه را درك ميكردند. اما در شرايطي كه دنيا با سرعت در حوزه فرهنگ و هنر و دانشگاه حركت ميكند ما پسرفت كردهايم.
برخي جريانات خالصساز رسما اعلام ميكنند، كشور به خالصسازان و حزباللهيها و ...تعلق دارد.
من هم معتقدم كه حزباللهيها بايد محترم شمرده شوند. اما حزباللهي كه تخصص ندارد، دوره كار نديده، آموزش نديده، نميتواند در راس ارگانهاي مهم بنشيند.دانشگاه جاي شوخي نيست، مدارس شوخي نيست، فضاي اقتصادي شوخي نيست .اينها سرمايههاي آينده كشورند.اگر قرار باشد هويت جعلي به افرادي داده شود كه هيچ محتوايي ندارند، ضربه به كشور است. همانطور كه قبلا به اين روش به اقتصاد كشور ضربه وارد و تورم افسارگسيخته نصيب كشور شد.اميدوارم كه اين روند در حوزه دانشگاهي و فرهنگي شكل نگيرد.
اگر در عرصه فرهنگ، آزادی ستیزی در دستور کار قرار گیرد، تیشه به ریشه فرهنگ و آینده جامعه زده شده است.
فرهنگ یعنی عقلانیت؛ عقلانیت یعنی آزادی فکر، آزادی فکر هم انتقاد از وضع موجود است.
جذب هزاران طلبه در مدارس برای آموزش دانش آموزان درست نیست، چرا که طلبه ها در قم درس حوزه خوانده اند و تعلیم و تربیت یک کار فنی و تخصصی است.
انصافا یکی از دوره های فرهیختگی ما دوره ای بود که آقای خاتمی وزیر بود. در آن زمان به اندازه ای هنرمندان جذب شده بودند و کار می کردند که حد نداشت.
قالب دولت احمدی نژاد و رییسی یکی است، اما متاسفانه افرادی که امروز روی کار هستند از نظر تجربه و کار بسیار ضعیف تر هستند.
برجام کشان نگذاشتند چهره ای مانند جواد ظریف که انسان کارشناسی بود و در حال حل مشکل تحریم در دولت قبل بود ، منافع کشور را تامین کند.