• ۱۴۰۳ دوشنبه ۸ بهمن
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5968 -
  • ۱۴۰۳ دوشنبه ۸ بهمن

به استقبال ناخوانده‌ها

هادي خانيكي

تا شدم حلقه به گوش در ميخانه عشق
هر دم از نو غمي آيد به مبارك بادم
حافظ
1- از 14 فروردين 1401 كه روشن شد سرطان پانكراس ناخوانده به مهماني من آمده است، تاكنون تلاش كرده‌ام كه فهم و رويارويي‌ام را با زندگي در پرتو اين همنشيني بازخواني و بازآفريني كنم. جهان زيست سرطاني و پساسرطاني دنيايي ديگر است؛ دنيايي كه هر گوشه و هر لحظه‌اش معنايي متفاوت با ايام آرام و به روال دارد. در اين يك و نيم سال تا آنجا كه توانستم از اين مواجهه نوشتم و گفتم كه مجموعه «به روزنامه ايام» در روزنامه اعتماد بخشي از آن سرطان‌نوشته‌هاست و اكنون در حال انتشار مستقل آن هستم. 2- مدتي اين مثنوي تاخير شد و طبيعتا سرشت بهبودي و پرتاب‌شدگي به زندگي متعارف هم مايه غفلت از آن نوع زيستن و تاخير در نوشتن شد. ديروز آقاي بيك از روزنامه اعتماد خواسته احياي آن ستون را داشت؛ پذيرفتم كه موضوعي بيابم و سعی کنم دردنوشته‌هايي را از همان سنخ و البته با جانمايه اميد به صورت منظم به دست چاپ بسپارم. 3- به دنبال ناخوانده‌اي بودم كه همين روزها از راه رسيده بود؛ تنها رضايت ميزبان را مي‌خواستم كه اين همنشيني و همزيستي را بهانه نوشتن دوباره كنم كه حاصل شد. همسرم كه هميشه همراهم بوده و هست در همين روزها همدرد من هم شده است. روشن شد او كه مثل من و بسياري از نزديكان و آشنايان دور و نزديك هنوز داغدار مرگ برادرزاده جوانش سهيل ابوفاضلي است، ميزبان سرطان شده است.

موضوع را دوباره با او در ميان گذاشتم و او جز لبخند و رضايت چيزي نداشت. ديروز با هم سفر درد و درمان را آغاز كرديم، باز شنبه شب و مطب دكتر پيام آزاده، ‌دوست آنكولوژيست و دردشناس و درمانگر. شب سرد زمستان و سفر دونفره به همان كوچه و مكاني كه در 14 فروردين 1401 با هم رفتيم. اين بار او بيمار جديد بود و من همراه بيمار؛ جاها و نقش‌ها عوض شده بود، آن بار او سخن صريح پزشك را درباره بيماري من شنيد و دم برنياورد و در همه جا به جاي من درد كشيد و صبر ورزيد و اين بار نوبت من بود كه اين بار را به دوش بگيرم. او لحظه‌اي غافل نشد و از هيچ خدمتي دريغ نكرد، آيا من خواهم توانست چون او باشم؟ اميد دارم.
4- در همدردي و با همدردي، «سرطان» عادي مي‌شود به‌ويژه آنكه مي‌توان با گفت‌وگوهاي همدردانه «سرطان» را مهماني دانست كه اگرچه ناخوانده است اما همه داشته‌ها و نداشته‌هايت را سامان مي‌بخشد و از هر چه در خانه وجودت هست، فرصت مي‌سازد: فرصت «اخلاقي زيستن»، فرصت «به هستي گسترش‌پذير انديشيدن»، فرصت «كوتاهي زمان را فهميدن» و فرصت «كارها و مسووليت‌هاي به زمين مانده را ديدن». پس بايد از سرطان انگ‌زدايي كرد و به آن به عنوان شتاب‌دهنده خير و مهر و بازدارنده شر و مهر نگاه كرد. همسرم شريك بي‌ادعاي اين دنياي بين «دو جهاني» است. دنياي عادي و دیدنی و دنيايي ناخوانده و ناديدني. دنياي نخست فاني است و دنياي دوم باقي و براي آمد و شد ميان اين دو دنيا، رنج عذاب نيست، بيدارگر است.
5- خانم پماچودرون «از جان و دل زيستن در جهاني رنجور» را به خوبي در كتاب خواندني «به استقبال ناخوانده‌ها» روايت مي‌كند. او مي‌گويد وقتي سروكله وقايع ناخوانده در زندگي‌مان پيدا مي‌شود، گرفتار نشدن در الگوهاي رفتاري بسيار دشوار است... ما به هيچ وجه محكوم به شكست نيستيم چون فارغ از تمامي شرايط و پيشامدها مي‌توانيم از همين لحظه تلاش خود را براي تغيير آغاز كنيم. هميشه كاري هست كه بتوانيم براي تغيير عادت‌هاي رفتاري‌مان انجام بدهيم. فقط كافي است اين بار به جاي آنكه رنج‌مان را با نشان دادن رفتاري از روي عادت تشديد كنيم در اين جريان وقفه‌اي بيندازيم. تجربه‌اي ديگر با هم آغاز كرده‌ايم؛ تجربه‌اي با همسرم در خلاف‌آمد عادت. تجربه‌اي كه نه در خود فرو رفتن است و نه از رنج ديگران فراموش كردن، تجربه همدردي در گفت‌وگو و گفت وگو در همدردي و البته در پناه بردن به دامان لطف خداوند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون