نقدی بر روند مدیریت منابع انسانی
خسرو قاضیزاده
سازمانها همانند بدن انسان، هنگامی که دچار کمبود مواد حیاتی مانند آهن، کلسیم یا ویتامینهای ضروری میشوند، حتی با دریافت مقادیر زیادی از این مواد، تنها به سختی مقدار ناچیزی از آنها را جذب میکنند و همچنان دچار ضعف باقی میمانند. در مقابل همین بدن به سرعت ویروسهای موجود در محیط را جذب کرده و بیمار میشود. این رفتار نامتعادل، دقیقا بازتاب وضعیت بسیاری از سازمانهای ماست: سازمانهایی که نیروهای متخصص و توانمند را دفع میکنند، اما افراد ناتوان و منفعل به راحتی به چرخه مدیریتی و اجرایی راه مییابند. جالبتر اینجاست که در چنین ساختاری افراد متفکر، رشدیافته و دارای توانمندیهای خاص، نه تنها به عنوان یک سرمایه ارزشمند دیده نمیشوند، بلکه اغلب به چشم عناصری «مخل» یا «غیرمعمول» معرفی میشوند. آنها که با خلاقیت و دیدگاههای نوآورانه خود میتوانند تحول و پویایی را برای سازمان به ارمغان آورند، با برچسبهایی همچون «ناهمگام با سیاستهای سازمان» کنار گذاشته میشوند. این نگاه اشتباه نه تنها موجب فرسایش منابع انسانی ارزشمند میشود، بلکه از بروز تغییرات اساسی و مثبت نیز جلوگیری میکند. این روند، حاصل یک ساختار بیمار در گزینش و انتصاب مدیران و نیروهای سازمانی است. افرادی که دارای توانایی و دیدگاهی انتقادی هستند، به جای دیده شدن به عنوان نیرویی محرک، به علت فاصله گرفتن از روندهای کلیشهای و ناکارآمد، حذف یا نادیده گرفته میشوند.
این در حالی است که نیروهای منفعل و سازگار با روالهای موجود، بدون دغدغه و با استقبال سیستم، در جایگاههایی قرار میگیرند که توانایی مدیریت یا توسعه آنها را ندارند. این اختلال، علاوه بر کاهش کارایی سازمانها، بر کلیت فضای مدیریتی کشور نیز اثر منفی گذاشته است. در حالی که مدیران توانمند و متخصص باید سازمان را به سمت نوآوری و تحقق اهداف راهبردی هدایت کنند، مدیران ناکارآمد با تصمیمات اشتباه و رویکردهای سطحی، مشکلات جدیدی به سازمان تحمیل میکنند. از سوی دیگر، استعدادها و ظرفیتهای افراد شایسته که میتوانند محور تحول باشند، سرکوب یا کنار گذاشته میشود.
برای تغییر این شرایط، نیاز به بازنگری اساسی در ساختار گزینش نیروها و مدیران وجود دارد. ملاکهای انتخاب و انتصاب باید بر تخصص، تعهد، تجربه و خلاقیت استوار باشد و سیاستهای مدیریتی از فضای روابط فردی، ملاحظات جناحی یا تعارفات کلیشهای فاصله بگیرد. همچنین باید محیطی ایجاد شود که در آن افراد خلاق و منتقد به جای حذف، تشویق شوند و دیدگاههای آنان به عنوان سرمایهای کلیدی در نظر گرفته شود.
از سوی دیگر، ضروری است که توسعه منابع انسانی و بهرهگیری از ابزارها و سازوکارهای علمی برای مدیریت این منابع، به عنوان یک معیار کلیدی برای سنجش عملکرد وزارتخانهها، سازمانها و دستگاههای اجرایی در نظر گرفته شود. ارزیابی موفقیت سازمانها، باید بر اساس میزان سرمایهگذاری در رشد و شکوفایی نیروی انسانی باشد، زیرا این افراد موتور محرک تغییر و تحول به شمار میروند. سازمانها باید بدانند که حفظ و تقویت نیروهای متخصص و متفکر، ضامن پایداری موفقیت و تحول آنهاست. توجه به این مساله، اقدامی راهبردی برای شکستن چرخه ناکارآمدی و حرکت به سوی آیندهای پایدار خواهد بود. هیچ سازمانی با حذف نخبگان خود و میدان دادن به افراد منفعل نمیتواند چشماندازی روشن برای پیشرفت داشته باشد.