• ۱۴۰۳ جمعه ۳ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5986 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱ اسفند

چرا عهدنامه تركمانچاي(1206/12/01) به نماد جريحه‌دار شدن غرور ملي تبديل شده است؟!

زخم ناسور تركمانچاي

محسن   محمدي 

چرا سايه عهدنامه‌هاي گلستان و تركمانچاي هنوز در عرصه سياسي كشورمان سنگيني مي‌كند و بسياري از فعالان سياسي هر نوع مذاكره و تفاهمي را مبتني بر اين قراردادها مورد سنجش قرار مي‌دهند؟ چرا داغ عهدنامه تركمانچاي آنقدر سوزناك است كه به سمبل خدشه‌دار شدن غرور ملي يك ملت تبديل شده و حتي به فرهنگ عمومي جامعه نيز ورود كرده و مثالي است براي مراودات يك‌طرفه، ظالمانه و ناعادلانه. شايد محمل شروع دور دوم جنگ‌هاي ايران و روسيه بازپس‌گيري سرزمين‌هاي جدا شده از مام ميهن و آزادسازي مسلمانان از يوغ كفار بود، اما ايرانيان مراد ديگري نيز داشتند؛ احياي غرور ملي و اعتماد به نفس از دست رفته. مراد و منظوري كه نه تنها محقق نشد كه عهدنامه تركمانچاي شد نماد جريحه‌دار شدن غرور يك ملت.

اطلاق صفت ننگين به دو معاهده گلستان و تركمانچاي، نه از سر سوءظن است و نه برخاسته از افراط و درشت‌نمايي كه در قالب اين دو بدعهدنامه، مناطق و سرزمين‌هاي وسيعي براي هميشه از ايران جدا شد، كشور زير بار پرداخت غرامتي سنگين رفت و نوعي حس حقارت و تحميل بر روح يك ملت مستولي شد كه زخم ناسور آن حتي پس از گذشت نزديك به دو قرن همچنان التيام نيافته است. دور دوم جنگ‌هاي ايران و روسيه تزاري ۱۳ سال پس از انعقاد پيمان‌نامه گلستان و از براي بازپس‌گيري سرزمين‌هاي اشغال شده و احياي غرور ملي و مذهبي آغاز شد. جنگ‌هايي كه با وجود نتايج درخشان اوليه‌اش، در نهايت به يك شكست تمام‌عيار تبديل شد و معاهده يك‌طرفه و ناعادلانه ديگري را به نام تركمانچاي بر كشور و ملت تحميل كرد. عهدنامه تركمانچاي به تاريخ اول اسفند ۱۲۰۶ هجري خورشيدي بين نمايندگان دولت‌هاي ايران و روسيه به امضا رسيد تا دور دوم جنگ‌هاي ميان دو كشور كه از آبان سال ۱۲۰۴ خورشيدي آغاز شده بود، با يك فاجعه به معناي واقعي كلمه پايان پذيرد. در نتيجه پيمان تركمانچاي سه ايالت ديگر قفقاز يعني ايروان، نخجوان و بخش‌هاي جديدي از تالش به روسيه واگذار و دولت ايران مكلف شد ۱۰ كرور معادل پنج ميليون تومان غرامت پرداخت كند. همچنين اجازه كشتيراني در درياي خزر از ايران سلب و حق قضاوت كنسولي (كاپيتولاسيون) به اتباع روسيه اعطا شد. در ازاي اين همه امتياز، دولت روسيه تزاري متعهد شد كه از عباس ميرزا در رسيدن بر تخت سلطنت پس از مرگ فتحعلي‌شاه حمايت كند. اين تعهد روس‌ها هم نه از سر لطف كه براي بازماندن دست‌شان در اعمال نفوذ و دخالت در امور داخلي ايران بود. اما دلايل شكست ايرانيان از روس‌ها در دور دوم جنگ ميان دو كشور چه بود و چرا به‌‌رغم ظفرهاي چشمگير اوليه ارتش ايران و بازپس‌گيري تمام نقاط غصب شده در معاهده گلستان، در نهايت جنگ مغلوبه و شد آنچه نبايد مي‌شد.

 

چرايي جنگ دوباره

در ابتدا بايد اين پرسش را مطرح كرد كه اصولا چرا آتش جنگ ميان ايران و روسيه تزاري دوباره بالا گرفت و دو كشور براي مدت دو سال در برابر هم صف‌آرايي كردند؟ در معاهده گلستان تكليف برخي سرحدات به‌طور روشن و صريح مشخص نشده بود و همين موضوع، دست قواي نظامي روسيه را براي هجمه‌هاي گاه و بي‌گاه به مناطق مرزي متعلق به ايران و تطاول به جان و مال و ناموس مردم باز مي‌گذاشت. از سوي ديگر، ساكنان سرزمين‌هاي اشغال ‌شده كه از سيطره روس‌ها خشمگين و از تعدي متعدد آنها به ستوه آمده بودند و احساس حقارت مي‌كردند، فرياد تظلم‌خواهي برآورده و از دولت ايران و روحانيون ياري خواستند. ايرانيان نيز كه پس از عهدنامه گلستان يك حس تحقير تاريخي را بر دوش خود احساس مي‌كردند و غرور ملي‌شان را جريحه‌دار مي‌ديدند، هم براي مساعدت به هموطنان خويش و هم از براي بازپس‌گيري سرزمين‌هاي اشغال شده و البته احياي غرور و عزت نفس از دست رفته‌شان، عزم جزم كردند تا وارد كارزاري جديد با روس‌ها شوند. از سوي ديگر، عباس ميرزا ولايتعهد كه توانسته بود در اين مدت قواي نظامي ايران را تا حدي احيا، بازسازي و تقويت كند، احساس مي‌كرد كه توانايي رويارويي با ارتش مجهز و پيشرفته روسيه را دارد. به اين ترتيب، با اعلام جهاد عمومي توسط علما و سرازير شدن مردم از سراسر كشور به سوي آذربايجان و قفقاز، دور دوم جنگ‌هاي ايران و روسيه آغاز شد.

 

ابرقدرتي به نام روسيه

پيش از بيان و شرح ماوقع جنگ دوم ايراني‌ها و روس‌ها ذكر يك نكته مهم و ضروري به نظر مي‌رسد كه شايد در تاريخ مغفول مانده و به آن كمتر پرداخته شده است. روسيه تزاري در آن زمان كشوري پهناور، بزرگ و بسيار قدرتمند بود و جزو سه ابرقدرت اول دنيا به‌ شمار مي‌رفت. توان نظامي ايران چه از نظر نيروي انساني و چه به لحاظ تجهيزات و ادوات جنگي قابل مقايسه با روسيه نبود. درست است كه بسياري از بي‌تدبيري‌ها و خيانت‌ها، فرجام دور دوم جنگ‌هاي ايران و روسيه را به ناكجاآباد پيمان‌نامه تركمانچاي رساند، اما نبايد از اين واقعيت تاريخي غافل شد كه روسيه يك ابرقدرت بود و در نبرد نظامي، از همه نظر بر ايران رجحان داشت. روس‌ها كه از زمان پتر كبير روياي دستيابي به آب‌هاي گرم خليج‌فارس را داشتند، تسلط كامل بر منطقه قفقاز را قدم اول براي نيل به اين رويا مي‌دانستند و از سوي ديگر، رويكرد استعماري و امپرياليستي روسيه تزاري باعث شده بود تا اين كشور چشم طمع به منابع انرژي و ذخاير طبيعي كشورهاي همسايه خود و به‌طور مشخص همسايه جنوبي‌اش، ايران داشته باشد. مخلص كلام اينكه بي‌كفايتي شاهان قاجار و بدعهدي شاهزادگان و خيانت حاكمان قجري به جاي خود، اما قدرت روسيه تزاري را نيز نبايد دست‌كم گرفت و فراموش كرد.

 

دلايل شكست ايرانيان

دور دوم جنگ‌هاي ايران و روسيه با يورش سپاهيان عباس ميرزا به قفقاز آغاز شد. روس‌ها كه آماده جنگ نبودند و نمي‌پنداشتند ايرانيان چنين صاعقه‌وار بر آنان بتازند، غافلگير شدند. در عرض كمتر از دو ماه، نه تنها تمامي سرزمين‌هاي واگذار شده به روسيه در عهدنامه گلستان بازپس گرفته شد كه ايرانيان تا تفليس نيز پيشروي كردند. روس‌ها اما خيلي زود به خود آمدند. ايوان پاسكوويچ، ژنرال روسي پس از فراغت از نبرد با عثماني‌ها به منطقه قفقاز بازگشت. پاسكوويچ در بي‌رحمي و توحش زبانزد خاص و عام بود. اين ‌مرتبه روس‌ها يورش آوردند و ايرانيان را نه فقط تا ارس عقب راندند كه از رودخانه هم گذشتند و حتي تبريز را هم اشغال كردند. پاسكوويچ ضرب‌الاجل تعيين و تهديد كرد كه به سوي تهران روانه خواهد شد. انگليس براي صلح فشار آورد و فتحعلي شاه نگران و ترسان، نمايندگان خود را روانه تبريز كرد و به اين ترتيب، نبردي كه مي‌توانست بهانه احياي غرور ملي و اعاده سرزمين‌هاي جدا شده از وطن باشد، به فاجعه‌اي ختم شد كه عصاره‌اش، عهدنامه ننگين تركمانچاي، در خاطر جمعي ايرانيان به ثبت رسيده و رسوب كرده است. اما چرا قواي نظامي ايران با وجود پيشروي‌هاي چشمگير اوليه، متحمل چنين شكست خفت‌باري شد؟

اول، ادوات نظامي ايرانيان قابل قياس با روسيه نبود و ارتش ايران نيز به آن معنا ساختار كلاسيك نظامي نداشت. قضا را ببين، تاريخ مالامال است از جانفشاني‌ها و رشادت‌هاي جوانان ايراني در برابر ارتش پيشرفته روسيه. حكايت كرده‌اند كه سربازان شجاع ايراني با ابزار جنگي ساده مانند شمشير، به توپخانه روس‌ها حمله كرده و سر سربازان روس را به عنوان پيشكش براي عباس ميرزا مي‌‌آورده‌اند. با اين حال، نابرابري نيروهاي انساني و امكانات نظامي، كفه ترازوي جنگ را به سمت روس‌ها سنگين كرد.

دوم، خساست شاه و كارشكني شاهزادگان قجري كه به برادر وليعهدشان عباس ميرزا رشك مي‌بردند، مانع از رسيدن آذوقه، تجهيزات و مواجب به ارتش ايران و پشتيباني از قواي نظامي بود. از سوي ديگر، ارتش ايران از ستاد فرماندهي به معناي كلاسيكش برخوردار نبود و بيشتر شكل و شمايل چريكي داشت.

سوم، خيانت برخي حاكمان محلي و فرماندهان نظامي ايران نه تنها شكست‌هاي پي در پي را بر قواي نظامي تحميل كرد كه حتي باعث سقوط شهرهاي مهمي همچون تبريز و اردبيل شد.

چهارم، برخي مردم به ‌خصوص در مناطق قفقاز آذربايجان از ۱۴ سال جنگ خسته شده بودند و هزينه‌ اين نبردهاي طولاني كه عمده‌اش بر عهده‌شان بود، به لحاظ اقتصادي و رواني فشار زيادي را بر آنها وارد مي‌كرد. اين حس با مشاهده خيانت‌ها و كارشكني‌هاي متعدد شاهزادگان، كارگزاران حكومت و امراي ارتش پررنگ‌تر هم مي‌شد و حالت مضاعف به خود مي‌گرفت.

پنجم، ستم و بيداد حاكمان قاجاري بسياري از مردم ايران در سراسر كشور و مناطق مرزي را به فغان آورده بود و حكومت قاجار مشروعيت و محبوبيت لازم را در جلب ‌توجه و حمايت مردم نداشت. اين سرخوردگي از قاجار تا به آنجا بود كه حتي حضور و نقش‌آفريني روحانيون هم نمي‌توانست عمق و غلظت آن را كاهش بدهد. در هر صورت، عوامل متعددي در شكست ايران از روسيه نقش داشت كه هر چه بود، بدعهدنامه تركمانچاي را به كشور و مردم تحميل كرد و البته جان بسياري از ايرانيان را گرفت.

 

نقش مرموز و پيچيده انگلستان

باز از نكات بي‌شك مغفول مانده در تاريخ مي‌توان به نقش دولت انگليس در انعقاد معاهده‌هاي گلستان و تركمانچاي اشاره كرد. انگلستان بازي پيچيده و چندلايه‌اي را در مناقشه ميان ايران و روسيه ايفا مي‌كرد كه همچنان و پس از گذشت ۲۰۰ سال از آن روزگار جاي تامل و بحث دارد. دولت انگليس در عين حال كه دوست داشت جنگ ميان ايران و روسيه تزاري برقرار باشد و اين سياست را از طريق عواملش در دربار ايران از جمله ‌الله‌يارخان آصف‌الدوله و عبدالله‌خان امين‌الدوله دنبال مي‌كرد، اما غلبه كامل يكي بر ديگري را نمي‌خواست و برنمي‌تابيد. روباه پير كه درگيري روسيه با ايران را محمل و پوشش خوبي براي انحراف خيال تزارها از دسترسي به هندوستان مي‌دانست، بر آتش جنگ مي‌دميد اما از سوي ديگر، اصلا خوش نمي‌داشت كه روسيه با پيشروي در ايران به پشت ديوارهاي هند برسد يا به خليج‌فارس دسترسي پيدا كند. به همين دليل چه در زمان عهدنامه گلستان و چه در موسم تركمانچاي به شاه ايران براي پذيرش آتش‌بس و تن‌ دادن به صلح فشار آورد. از طرفي، برقرار بودن جنگ، حكومت مركزي ايران را تضعيف و هرچه بيشتر به انگلستان وابسته و منافع اين استعمارگر پير و كهنه‌كار را تامين مي‌كرد. دولت انگليس براي محقق شدن اهدافش يك بازي دو سر برد، اما به ‌شدت پيچيده را در قبال ايران و روسيه در پيش گرفت. يكي از دلايل شكست ايران در دور دوم جنگ با روسيه به‌‌رغم پيروزي‌هاي اوليه، كارشكني‌ها و خيانت‌هاي مستشاران انگليسي حاضر و فعال در قشون كشور بود. از سوي ديگر، همزمان با جنگ در قفقاز، شورش‌هاي داخلي در گوشه و كنار ايران از جمله فتنه اسماعيليه در يزد و حمله امير خوارزم به خراسان رخ داد كه نه تنها از تمركز حكومت مركزي بر جنگ با روسيه مي‌كاست كه بخشي از قشون و توان نظامي هم صرف سركوب و خاموش كردن اين ناآرامي‌ها مي‌شد. در پشت اكثريت قريب به اتفاق اين شورش‌ها انگلستان و عمالش حضور داشتند و سرنخ ماجرا به آنها مي‌رسيد. در واقع، انگلستان با كارشكني‌ها و توطئه‌هاي متعدد، نه تنها در شكست ايران نقش داشت كه دو عهدنامه ننگين را هم بر كشور تحميل كرد. شوربختانه دخالت اين استعمارگر پير در ناكامي ايرانيان و تحميل دو عهدنامه گلستان و تركمانچاي فقط به همين محدود نشد و بعدها و همزمان با انقلاب اكتبر روسيه و تلاش دولت وقت ايران براي لغو اين دو قرارداد ننگين، صراحتا با اين درخواست مخالفت كرد.

 

نقش و تاثير روحانيون

بي‌گمان نقش روحانيون در دور دوم جنگ‌هاي ايران و روسيه تاثيرگذار بود. قشر روحانيت هر قدر در جنگ‌هاي ابتدايي ميان دو كشور به دلايلي حضور پررنگي نداشت، در دور دوم نبردها نقش‌اش موثر و حتي محوري بود. اصولا مردم مناطق اشغال شده در ابتدا به علما نامه نوشتند و تظلم‌خواهي كردند. آنها حتي نماينده‌اي به عتبات عاليات فرستادند و به آيت‌الله سيدمحمد اصفهاني معروف به مجاهد و ديگر علما از تعدي روس‌ها شكايت بردند. علما در ابتدا دولت ايران را در جريان تظلم‌خواهي و درخواست مردم قرار دادند و سپس با اعلام حكم جهاد، آحاد جامعه را به جنگ با روسيه فراخواندند. به اين ترتيب، رويارويي ايران و روسيه از يك نزاع كشوري فاصله گرفت و وجهي وسيع‌تر و عميق‌تر پيدا كرد و تبديل به جنگ ميان اسلام و كفر شد. ابتدا آيت‌الله ملارضا خويي فتواي جهاد در برابر نيروهاي روسي را صادر كرد و در ادامه، ساير علما از جمله ملااكبر اصفهاني و محمدحسين سلطان‌العلما هم حكم‌هاي مشابهي را دادند. خبر صدور حكم جهاد خيلي زود در سراسر ايران پخش و مردم براي جنگ آماده شدند. حالا نبرد با روس‌ها حكم جهاد في سبيل‌الله را پيدا كرده بود. حكومت قاجاريه كه فتواي علما را در تهييج عموم مردم و بسيج نيروهاي انساني و فراهم آوردن منابع مالي و امكانات مورد نياز جنگ بسيار موثر و حياتي مي‌دانست، از اين حكم استقبال كرد. از سوي ديگر، عباس‌ ميرزا و يارانش نيز براي اينكه شاه و جناح مخالف جنگ را با خود همراه سازند حضور علما و روحانيون را به فال نيك گرفتند و حتي پاي آنها را هر چه بيشتر به ماجرا باز كردند. حمايت روحانيون از جنگ با روسيه فقط به دادن حكم جهاد و حمايت معنوي از مبارزان نيز محدود نماند، بلكه بسياري از علما از جمله سيدمحمد مجاهد به تبريز مهاجرت كردند و در اين شهر ساكن شدند و حتي فراتر از اين، بسياري از روحانيون چه آنها كه در عتبات مشغول تحصيل بودند و چه آنهايي كه در ايران سكونت داشتند، در نقش سرباز به مناطق مرزي اعزام شدند و دوشادوش رزمندگان ايراني با قشون روسيه جنگيدند.

با اين حال، انتقاداتي نيز به عملكرد آنها وارد آمده كه از جمله ناديده گرفتن واقعيت‌هاي عيني و ظرفيت‌ها و توانايي‌هاي حقيقي نظامي، اقتصادي و لجستيكي ايران است. حقيقتي كه برخي سياستمداران و خيرخواهان آن را گوشزد كردند، اما با واكنشي سخت مواجه شدند. براي مثال، وقتي قائم‌مقام فراهاني با گفتن اين جمله كه «عقل حكم مي‌كند كشوري كه ۶ كرور ماليات دارد با كشوري كه ۶۰۰ كرور ماليات دارد، درنياويزد» مخالفتش را با جنگ اعلام كرد، تكفير و تبعيد شد. چنين رويه‌اي سبب شد تا ديگر بزرگان دربار ايران همچون ميرزا ابوالحسن‌خان ايلچي و ميرزا عبدالوهاب معتمدالدوله كه مخالف جنگ بودند نيز از بيم تكفير شدن سكوت كنند. از زاويه ديگر، همچنان‌كه ورود علما و حضور فيزيكي روحانيون در خط مقدم و پشت جبهه، مي‌توانست بر روحيه سربازان بيفزايد و دلگرم‌شان كند، خالي كردن ميدان از سوي آنها هم تاثير مخرب مضاعفي بر روحيه عمومي سربازان و حتي آحاد مردم داشت.

 

تلاشي دير و نافرجام

۹۰ سال پس از تركمانچاي، انقلاب بلشويكي روسيه در سال ۱۹۱۷ ميلادي (۱۲۹۶ خورشيدي) به پيروزي رسيد و تومار حكومت تزارها بر سرزمين برف و يخ پيچيده شد. حكومت جديد كه اتحاد جماهير شوروي خوانده مي‌شد، در ابتدا اعلام كرد كه تمامي معاهده‌ها و قرارداد‌هاي استعماري و استثماري روسيه تزاري را لغو خواهد كرد. دولت وقت ايران متاثر از اين ژست ظاهرالصلاح حكومت نوپاي بلشويك‌ها تلاش كرد تا دو عهدنامه گلستان و تركمانچاي را لغو و مفاد آن را باطل كند. كوششي كه البته آن‌طور كه از همان ابتدا هم پيش‌بيني مي‌شد ابتر و ناكام ماند. اتحاد جماهير شوروي برخلاف ژست‌هاي اوليه‌اش و با بهانه‌تراشي و طرح يك موضوع مضحك مدعي شد كه مردمان ايالت‌ها و شهرهاي اشغالي، به خواست خودشان و در كمال ميل و اختيار از ايران جدا شده‌اند و جبر و الزامي در كار نبوده است. در اين ميان، دولت انگلستان هم با حمايت از شوروي و مخالفت با درخواست ايران، تير خلاص را به آخرين اميدها براي بازگرداندن مناطق و شهرهاي اشغال و جدا شده به كشور زد و به اين ترتيب، عهدنامه‌هاي گلستان و تركمانچاي ابدي شدند و مانند داغي هميشگي بر دل يك ملت ماندند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون