• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۲ اسفند
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 5986 -
  • ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱ اسفند

انسان يا ابرانسان؟

نسيم خليلي

نمايشنامه «وقتي هزار و يك ساله بشم»، عاشقانه معصوم و شيريني را در جهان فرضي آينده ميان يك دختر زميني پرشور -كه ركوردهاي شنا مي‌زند- و پسري كه يك ابرانسان است، يك انسان ارتقا يافته در آزمايشگاه‌هاي علمي، بازنمايي مي‌كند؛ آنها در دل اقيانوس‌ها، در ايستگاه آينده و در يك آكواريوم با هم ملاقات مي‌كنند؛ دختر در حال ركورد زدن است كه به قعر اقيانوس مي‌آيد با آرزوي شيرين صد و هفده ساله شدن. در كنار آنها يك پيرزن، يك محقق كهنسال، فورفوشي هم هست. ميلي در گفت‌وگو با دختر، ساندي، از راز انسان ارتقا يافته‌اي سخن مي‌گويد كه مثل عروس دريايي‌ها ناميراست، انساني كه توانايي بازسازي خودش را دارد و از همه‌چيز دنيايي حتي خوردن و آشاميدن و مادر و پدر بي‌نياز است و از همين جاست كه ديالوگ‌ها گاه صورتي از آرزوهاي خفته انساني را پيدا مي‌كند كه حسرت بازگشت به خويش را دارد: «ميلي: وقتي به عروس‌هاي دريايي حمله ميشه، اونا مثل روز اولشون كوچيك ميشن. وقتي حمله تموم ميشه، اونا دوباره بزرگ ميشن و هيچ‌وقت نمي‌ميرن. ساندي: انگار وقتي به يه آدم حمله بشه به يه جنين تبديل بشه و دوباره بزرگ شه.» با اين همه ساندي انسان بودن را با همه محدوديت‌هايش دوست‌تر دارد از اين رو كه به او فرصت و لذت آموختن و تمرين كردن را مي‌دهد، فرصت دوست داشتن چيزهاي ساده: «چيزي كه من دلم ميخواد اينه كه روي شن‌ها راه برم، شكلات بخرم، شلوار جين دخترعمومو رفو كنم، آفتاب‌سوخته بشم، يه پشه نيشم بزنه، يه پرنده با دستم بگيرم...»؛ او تمرين شيرجه و حبس نفس در زير آب مي‌كند تا غرق نشود و بتواند از سرزمين‌هاي جنگ‌زده به جهان آزاد شنا كند: «ساندي: همين نفس نگه داشتن طولاني زير آب، پنج بار زندگي‌مو نجات داده. براي فرار از كشورم، پنج بار از درياها گذشتم.» ساندي در نمايشنامه پاپن نماد يك انسان اميدوار به زيستن است، انساني كه براي زنده ماندن تلاش مي‌كند و به حركت كند اما اميدبخش علم علاقه دارد، علاقه‌اي كه خود به يك زنجيره ديالوگ‌هاي چالشي ميان او و ميلي تبديل مي‌شود: «ميلي: اينجا پژوهشگرا روي مردن مرگ كار ميكنن. اين مال قرن بيست و دومه يا حتي سي‌ام. ديگه اون وقت هيچ بيماري‌اي وجود نداره. به عنوان مثال هيچ نابينايي ديگه نيست. ساندي: آره مي‌دونم... مادرم نابينا بود و يه روز تونست ببينه. يه محقق سلول‌هاي بنياديشو روي چشمش گذاشت و سلول‌ها دوباره رشد كردند. براي ديدن اين قضيه، نيازي نيست هزار سال عمر كني. ميلي: حتي اينم قديميه. ساندي: نمي‌توني ايراد بگيري. اين براي مادرم اتفاق افتاده. ميلي: مي‌بيني، پس علم خوبه. ساندي: من هيچ‌وقت نگفتم كه علم خوب نيست. نميخوام توي دنيايي زندگي كنم كه احمق‌ها مي‌تونن توش هزار سال عمر كنن. ميلي: با دوباره نوشتن دي‌ان‌اي انسان، ديگه احمقي هم نخواهد بود. اونها عامل حماقت رو برمي‌دارن. ساندي: و اگه اونايي كه دي‌ان‌اي انسان رو دوباره‌نويسي مي‌كنن، خودشون احمق باشن چي؟ ميلي: احمق‌ها هم از بين ميرن. ساندي: اگه ديگه احمقي نباشه باهوشي هم نيست.» و در نهايت ساندي در اين مسابقه ميان زندگي انساني و آن زندگي بي‌نقص ابرانسان‌بودگي پيروز مي‌شود وقتي كه ميلي دلش مي‌خواهد به ياد ساندي و تحت تاثير علاقه‌اش به خوردن، نودل بخورد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون