آقاي سناپور، باز هم ترجيح نعل به اسب؟
بهنام ناصري
بعضي اظهارنظرها با تظاهر به نقد، چنان از بغض انباشتهاند كه آشكارا پرده از منويات صاحب آن نظر برميدارند. مرادم واكنش آقاي حسين سناپور به عكسِ يك روزنامه «اعتماد» شماره روز دوشنبه 29 بهمن است.
واكنش ايشان حاوي دو بخش است كه اولي ناظر بر عكس و دومي به كلي خارج از موضوع است. اگر بخش دوم نبود، شايد انگيزهاي براي پاسخ هم وجود نميداشت؛ اما حالا كه ايشان از اين فرصت استفاده كردهاند و خواستهاند موضوعِ بيراهي را در اين واكنش بگنجانند، به هر دو بخش پاسخ ميدهم، صرفا براي نور تاباندن به ابعادِ يحتمل پنهان موضوع؛ تا خواننده محترم داستان را از ما هم بشنود. ايشان در بخش نخست، انتقادشان اين است كه چرا روزنامه «عكس بازسازي شده يكي از عكاسان از هدايت» را در صفحه نخست منتشر كرده!
در ادامه، انتشار آن عكس را به حساب «ناآشنايي با هدايت» گذاشتهاند؛ مگر اينكه مرادشان از آشنايي با اين نويسنده بزرگ، به چهرهشناسي فروكاسته شده باشد و نه برخورداري از شناخت لازم با آثار داستاني؛ وگرنه هر محصل دبيرستاني هم ميداند كه آشنايي با نويسنده، آشنايي با هنرپيشه نيست كه اگر چهرهاش را به جا نياوري، او را نشناختهای. هدايت در آثارش زنده است، نه در عكسهايش. وارد اين بحث نميشوم كه اين رفتار، يعني انتشار عكس تزئيني يك شخصيت يا طراحي و پرتره و كاريكاتور و... از او در نشريات دنيا تا چه اندازه متداول است؛ خصوصا كه عكس هدايت در صفحه مربوط به متن، چهارستون منتشر شده و اگر تنها يك شرح عكس در صفحه اول ميآمد، ابدا جاي هيچ گفتوگويي باقي نميماند با اين حال گيرم حرف ايشان درست باشد؛ من اگر، فرض محال، دقيقهاي ميتوانستم جاي بيغرض ايشان باشم، وقتي صفحه اول روزنامه را ميديدم، جاي چنين واكنشي با نشريه تماس ميگرفتم و موضوع را مطرح ميكردم. البته پر پيداست كه ايشان مختارند؛ اما كاش به همينجا بسنده ميكردند و با بخش دوم و آن اتهام ناروا، يعني «ناديده گرفتن جوانها در روزنامهنگاري ادبي» ما را به حرف نميآوردند.
نميخواستم اشاره كنم به اينكه گويا ايشان هنوز زخمي يادداشت حدود شش سال پيش من در واكنش به انتقادش به رسانهها و دفاعش از فضاي مجازي است كه با عنوان «دنبال اسب ميگرديم يا نعلش؟» در همين «اعتماد» منتشر شده بود. همان كه مدتي بعد وقتي در تماسي از ايشان خواستم نظرشان را در مورد سوژهاي ادبي بفرمايند، با صراحت گفتند: «شما كه از من انتقاد ميكنيد انتظار همكاري نداشته باشيد»! البته اين هم از حقوق شهروندي ايشان است. ايشان در بخش دوم، بيآنكه ربطي به بخش نخست داشته باشد، نهتنها «اعتماد» كه همتايانش «همه اين روزنامهها» را متهم كرده كه «در چند سال اخير» به «چهرههاي جوان يك دهه اخير داستاننويسيمان» بيتوجه بودهاند. در مورد بخش هنر و ادبيات «اعتماد» - چون مسووليت دبيري آن را بر عهده دارم - با وامداري از مصرعي از مولوي ميگويم: «او را دگر كه بيند جز ديدهها كه ديدند»؟ كمتر نقطهاي از اين كشور است كه داستاننويس جوان مستعدي بوده باشد و «اعتماد» آگاهانه معرفياش نكرده و اثرش را منتشر نكرده باشد. نويسندگاني از مسجدسليمان تا اردبيل و... اين را گواهي ميدهند. ملاك براي ما كيفيت و اثر است نه عضويت در محفل و كارگاهي كه از آن ارتزاق ميكنيم! حال من از ايشان ميپرسم:
آقاي سناپور! در تمام اين سالها كه به يمن نزديكي به نشريات عمدتا نزديك به حزب كارگزاران و در دورههايي شهرداري تهران، به تريبونهاي بزرگي دسترسي داشتهايد، كدام جواني را خارج از كارگاه يا حلقه دوستان خود معرفي كردهايد؟ راه را براي كدام استعداد شهرستاني و غيرشهرستاني كه به خودتان يا دوستانتان منتسب نباشد، باز كردهايد؟ شما از «همه اين روزنامهها» نام برديد. من فقط به سهتايشان اشاره ميكنم. آيا احمد غلامي، شيما بهرهمند، علي شروقي و پويا رفويي در روزنامه «شرق» به نويسندگان جوان بيتوجهي كردند؟ آيا آريامن احمدي زماني كه در «آرمان ملي» بود، فضا در اختيار نويسندگان جوان قرار نداد؟ چرا براي توجيه خود، ادعايي ميكنيد كه خودتان بيشتر از هر كسي به بیاساس بودن آن آگاهيد؟
«انسان يعني تظاهر خاموش به برتري» جملهاي از خشم و هياهو است ناظر بر خصلتي وجودي كه دربرگيرنده انسان در معناي موسع كلمه است، اما بالطبع ساز و كار هر كسي در اين تلاش مختص به خود او است و از آن جمله «استاد بيغرض». ادبيات به ما آموخته است كه «خلعت» را آينده به نويسنده ميدهد و نه تقلاهايي چنانكه افتد و داني براي غلبه بر «فراموش شدن».
برايتان آرزوهاي خوب دارم.