دروزيها، سوريه بر سر دوراهي سركوب یا سازش
محمدرضا بابايي
زوال سلسله اخشيديان در مصر توسط خلافت فاطميان، مقدمه يك تحول عظيمي شد كه سرزمين شامات را متاثر كرد. معزالدين چهارمين خليفه فاطمي به توصيه سپهسالار و وزير معتمد خود، جوهر صقلي شهر قاهره را بنا نهاد كه به مدت كمي بيش از دو قرن به مركز خلافت فاطميان تبديل شد. قاهره به تدريج به نقطه تلاقي علوم و انديشههاي فلسفي و كلامي مختلف شد؛ اما ديري نپاييد كه در عهد خلافت الحاكم بأمرالله، از بطن اين تلاقي افكار و آراي متعدد، يك انشعاب در مذهب اسماعيليه ايجاد شد. اين انشعاب معلول قرائت و خوانشي جديد از مذهب اسماعيليه بود كه بيشتر متأثر از تلفيق فلسفه نوافلاطوني و عرفان شرقي بود. اين فرقه نوظهور به دروزيه شهرت پيدا كرد، البته پيروان اين مذهب خود را «الموحدون» معرفي ميكنند. اگرچه قاهره مهد ظهور مذهب دروزيه است، اما اين مذهب در مصر اقبال و جايگاه مهمي كسب نكرد. پيروان اين مذهب نوظهور سرزمين شامات را به عنوان مهجري (وطن) براي خود برگزيدند.
وطن جديد
چيزي به آغاز نخستين جنگ صليبي نمانده بود كه دروزيها از مصر به مناطق كوهستاني بلاد شام هجرت كردند و اين منطقه از آن زمان تا امروز به اصليترين موطن دروزيها تبديل شد. البته ناگفته نماند كه اين هجرت چندان بدون چالش هم نبود؛ زيرا روابط ميان دروزيها با همسايگان مسيحي و اهلسنت خود با فراز و فرودهاي فراواني همراه بود. با اين وجود؛ فضاي سياسي بيثبات و پرتنش لوانت در دوران جنگهاي صليبي مجالي را براي دروزيها فراهم كرد تا در تحولات سياسي منطقه ايفاي نقش كنند، همراهي دروزيها با مسلمانان در جنگ سوم صليبي و ورود به دستگاه سياسي دولت ايوبيان فرصت و مجال را براي آنان فراهم كرد تا كمي از سوءظنها نسبت به آنان كاسته شود؛ اما وضعيت به اين منوال باقي نماند. در عصر مماليك كه خطر صليبيها تا حد زياد دفع شده بود؛ تنشهاي مذهبي ميان اهلسنت و دروزيها بالا گرفت و فقهايي ظهور كردند كه حكم ارتداد و مهدور الدم بودن پيروان اين فرقه را صادر كردند. برخي حكام مماليك براي كسب مشروعيت سياسي خود با اين گروه از فقها همراي شدند. ظهور امپراتوري عثماني، شرايط جديد و در عين حال بهتري را براي دروزيها فراهم كرد خصوصا در اواسط قرن نوزدهم كه سايه تهديد قدرتهاي اروپايي بر قلمرو امپراتوري عثماني در خاورميانه عربي مستولي شده بود و نخبگان عثماني براي جلوگيري از تجزيه قلمرو خود، طوعا يا كرها در يافته بودند كه براي استمرار حيات سياسي اين امپراتوري چارهاي جز اصلاحات سياسي-اجتماعي و اعطاي آزادي بيشتر به اقليتهاي ديني نيست.
فضاي سياسي و اجتماعي جديد
در عصر عثماني، فضاي سياسي و اجتماعي جديدي در منطقه لوانت حاكم شد كه به دروزيها اين فرصت را داد تا با جوامع پيرامون خود ارتباط تازهاي بگيرند. اين امر مرهون چند تحول مهم بود؛ منازعه ميان دروزيها و مسيحيان ماروني در اوايل و اواسط قرن نوزدهم از مهمترين تحولات سياسي-اجتماعي ولايت جبل لبنان (از ولايات امپراتوري عثماني و بخشي از لبنان امروزي) محسوب ميشود. خاندان دروزي مانند فئودالهاي قرون وسطي صاحب املاك و زمينهاي كشاورزي بسياري بودند و سياست سختگيرانه امراي محلي دروزي عليه مسيحيان ماروني، آتش يك سلسله از تنشهاي مذهبي ميان دروزيها ومسيحيان را شعلهور كرد. سال 1860، سال خونباري براي طرفين بود و چهره بلاد شام را تغيير داد. حمايت سلاطين عثماني از امراي دروزي عليه مسيحيان ماروني، فرصت لازم را براي قدرتهاي اروپايي و در راس آن فرانسه مهيا كرد تا نفوذ خود را در منطقه شامات تقويت كنند. مداخله دول اروپايي براي پايان دادن به تنش ميان مسيحيان ماروني و دروزيها، اولين گام براي جدايي لبنان از سوريه بود كه چند دهه بعد محقق شد و علاوه بر آن موقعيت و جايگاه اجتماعي دروزيها در شامات تنازل يافت و كفه ترازو به سود مارونيها سنگيني كرد. اواسط قرن نوزدهم شاهد يك تحول مهم ديگري نيز بود؛ رشد انديشههاي ناسيوناليسم عربي در ولايات عربي امپراتوري عثماني كه تا حد زيادي مرهون تلاقي فرهنگ غرب و شرق در سال 1794 بود؛ زماني كه ناپلئون بناپارت به مصر لشكر كشيد و اين سرآغاز آشنايي انديشمندان و متفكران عرب با انديشه و فلسفه سياسي غرب بود. انديشمندان عرب كه جزو اقليتهاي مذهبي بودند، از پيشگامان ناسيوناليسم عربي بودند؛ زيرا مليگرايي فضاي سياسي-اجتماعي برابري را براي آنها فراهم ميكرد. ناسيوناليسم عربي به مثابه يك امتحان سياسي مهمي براي دروزيها بهشمار ميرفت كه با فعاليتهاي مليگرايانه در راستاي تشكيل دولت عربي يكپارچه روي اطلال دولت عثماني آغاز شد و درنهايت با قيام سلطان پاشا اطرش عليه قيموميت فرانسه به كمال خود رسيد. بعدها اين دو تحول سياسي؛ موقعيت سياسي و اجتماعي دروزيها را در سوريه ارتقا داد.
استقلال سوريه
پايان قيموميت فرانسه بر سوريه نقطه تحول مهمي براي دروزيها به شمار ميرفت. در سالهاي نخست تاسيس جمهوري دوم سوريه، برخي روساي جمهور سوريه كه به فرانسه نزديك بودند؛ به دروزيها سوءظن داشتند. به عنوان نمونه، شكري القوتلي اولين رييسجمهور سوريه، دروزيها را «اقليتي خطرناك» توصيف كرد و اين مساله باعث تشديد تنش ميان دروزيها و حكومت مركزي شد. در دوران رياستجمهوري اديب الشيشكلي وضعيت بدتر شد و ارتش سوريه به منطقه جبل الدروز (استان السويداء) حمله و شورش دروزيها را سركوب كرد. علت بياعتمادي و دشمني برخي روساي جمهور سوريه با دروزيها، نزديكي رهبران ديني آنها به انگلستان و خاندان هاشمي اردن بود كه روابط پرتنشي با دمشق داشتند. بعد از كودتاي 8 مارس 1963 حزب بعث در سوريه؛ دروزيها توانستند به مناصب سياسي و نظامي مهمي دست پيدا كنند. با وجود اقتدارگرايي و اقتصاد فقير سوريه در دوران حكومت بعث، وضعيت سياسي و اجتماعي دروزيها در مقايسه با دورههاي قبل، كمي مساعدتر شد. قيامهاي موسوم به بهار عربي كه جرقه آن از دسامبر 2010 خورده بود؛ چهره منطقه لوانت را تغيير داد و تاثير آن همچنان در اين منطقه مشهود است. اعتراضات مردمي در سوريه، ظرف پنج ماه به يك جنگ داخلي تبديل شد كه كشور را بيش از يك دهه درگير جنگ كرد. شرايط سياسي و نظامي پيچيده در سوريه از يكسو و ظهور گروههاي سلفي و ستيزهجويان چندمليتي ازسوي ديگر باعث شد تا دروزيها موضع محافظهكارانهاي را در قبال تحولات سوريه اتخاذ كنند. سقوط حكومت اسد در 8 دسامبر 2024 و تشكيل حكومت موقت در سوريه، دروزيهاي اين كشور را در وضعيتي توام با تشكيك و ترديد قرار داد. حكومت جديد سوريه با چالشهاي سياسي و اجتماعي قابلتوجهي مواجه است. در سطح منطقهاي و بينالمللي، حكومت دمشق درصدد ترميم روابط سياسي با همسايگان عربي خود است تا از طريق بتواند سرمايههاي لازم را براي بازسازي سوريه جلب كند و ازسوي ديگر به جامعه جهاني اين اطمينان را ميدهد كه حقوق اقليتهاي ديني و زنان را تامين خواهد كرد؛ اما اين ادعا چقدر به واقعيت يا شعار نزديك است؛ خود بحثي جدا دارد.
در سطح داخلي، دوستان و همرزمان ديروز به دشمنان امروز و دشمنان ديروز به دوستان امروز تبديل شدند. تسويهحسابهاي سياسي باعث شد تا برخي فرماندهان و چهرههاي برجسته اپوزيسيون سوري به حاشيه بروند و برخي مهرههاي حكومت سابق مناصب خود را حفظ كنند يا به منصب جديدي در حكومت جديد دست يابند. علاوه بر آن، در استانهاي طرطوس و لاذقيه كه اكثريت ساكنان آن علوي مذهب هستند؛ نيروهاي ارتش سابق و افراد مسلح وفادار به حكومت سابق عملياتهاي مسلحانهاي را عليه نيروهاي حكومت دمشق آغاز كردند. در اين ميان؛ استان دروزينشين السويداء در دوران سوريه پسا اسد، توسط شبه نظاميان مسلح محلي اداره ميشود كه اخيرا در شوراي نظامي السويداء «المجلس العسكري في السويداء» ادغام شدند. حاكميت حكومت دمشق بر استان دروزينشين السويداء با چالش مواجه است؛ تصرف منطقه استراتژيك جبلالشيخ و مناطقي از استانهاي درعا و قنيطره توسط اسراييل بعد از سقوط اسد و حمايت ضمني بنيامين نتانياهو و شيخ موفق الطريف رهبر دروزيان اسراييل از دروزيهاي سوريه، موقعيت آنها را در برابر حكومت دمشق تثبيت كرد و نخبگان جديد سوريه را در بين دوراهي سازش و سركوب گذاشت. اگر حكومت سوريه، براي تثبيت تماميت ارضي كشور راه جنگ و سركوب را عليه دروزيها در پيش بگيرد، فشارهاي جامعه جهاني عليه آنان تشديد خواهد شد و اسراييل مجال لازم را براي مداخله مستقيم نظامي گسترده در سوريه پيدا خواهد كرد و اگر راه سازش را در پيش بگيرد چارهاي جز اقناع دروزيها براي قبول تماميت ارضي سوريه ندارد و اين كار تنها از راه تضمين حقوق سياسي و اجتماعي آنان ميسر است. برخي رهبران ديني و سياسي دروزي در سوريه و لبنان مانند حمود حناوي و وليد جنبلاط رهبر حزب سوسياليست ترقيخواه لبنان با هر گونه فدراليسم يا تجزيهطلبي در سوريه مخالفت كردند، اما در طرف ديگر، حكمت الهجري از ديگر رهبران ديني برجسته دروزيهاي سوريه، موضع چندان مثبتي نسبت به حكومت جديد سوريه و آينده سياسي اين كشور در سايه تماميت ارضي ندارد. لازم به ذكر است كه چهرههاي دروزي طرفدار وحدت ملي و حفظ تماميت ارضي در سوريه، از وزن و جايگاه سياسي چنداني در جامعه دروزي برخوردار نيستند.
نتيجهگيري
جامعه دروزي يك تاريخ هزار ساله از فراز و فرود سياسي و اجتماعي را در منطقه شامات تجربه كرد. بدبينيها و دشمنيهاي ميان آنان و همسايگان مسلمان و مسيحيشان باعث شد تا در رفتار سياسي خود تجددنظر كنند. در اواسط قرن نوزدهم رشد تفكرات ترقيخواهانه و سكولار در جهان عرب باعث شد تا دروزيها به تدريج گامهاي جدي خود را براي دستيابي به حقوق سياسي- اجتماعي خود بردارند. بعد از فروپاشي امپراتوري عثماني و آغاز قيموميت فرانسه و بريتانيا بر منطقه لوانت و ترسيم مرزهاي جديد در اين منطقه، بخش اعظمي از دروزيهاي منطقه شامات در سوريه كنوني و در استان السويداء سكنا گزيدند. بعد از پايان قيموميت با وجود برخي تنشها و تضاد منافع ميان دروزيان و حكومت مركزي، قدرت گرفتن حزب بعث به آنها آزادي عمل بيشتري داد. در جريان جنگ داخلي سوريه، جامعه دروزي اين كشور بيطرفي خود را حفظ كرد و اين بيطرفي معلول بدبيني آنان نسبت به آلترنانيو جديدي بود كه قرار بود بر سوريه حاكم شود. بعد از سقوط اسد و روي كار آمدن حكومت جديد، خلأهاي امنيتي و سياسي و ناكامي حكومت دمشق در تثبيت حاكميت خود بر شرق و شمال شرق سوريه و تصرف بخشي از خاك سوريه توسط اسراييل، دروزيها را نسبت به آينده سياسي سوريه بياعتمادتر كرد. از اين رو، برخي شخصيتها و رهبران سياسي و مذهبي دروزي در سوريه درصدد دستيابي به استقلال هستند؛ استقلالي كه از باب فدراليسم ميگذرد. نفوذ و جايگاه دروزيهاي اسراييل و نزديكي آنان به نخبگان سياسي اين كشور، بيش از پيش مقامات تلآويو را مصمم كرد تا با برگ برنده حمايت از اقليت دروزيهاي سوريه، نفوذ خود را بر جنوب اين كشور تكميل كنند.
كارشناس ارشد جهان عرب