شما حق نداريد ما را نبينيد
سهاب محبعلي
با ورود نادره رضايي به مديريت معاونت هنري، شايد در دل برخي هنرمندان جوان تئاتر اين اميد زنده شد كه شايد بعد از سالها و دههها، مديريت تئاتر كشور به سمت و سويي برود كه ديگر گعدهگرايي در آن جايي نداشته باشد. تئاتر و هنرمندانش به يك شكل از فرصتها و حمايتها بهرهمند شوند و ديگر توصيه و رفاقت، منجر به در اختيار گذاشتن سالن به گروهي نشود.
كارگرداني با 12 اثر اجرايي در سالنهاي خصوصي و دولتي، هرگز نتوانسته در يك سالن دولتي نمايشش را اجرا كند تا ديگر دلواپس فروش و بدهيهاي سنگين و طلبكاران نشود. كارگردان جوان ديگري اثري ساخته كه به شدت مورد تحسين مخاطب قرار گرفته، اما به هر دري ميزند او را حواله به دو سال بعد ميدهند.
شايد باور نكنيد؛ چرخه نمايشهاي اجرايي در سالنهاي دوگانه ايرانشهر (سمندريان و ناظرزاده) را بررسي كنيد تا ببينيد كارگرداناني هستند كه يكسال در آن مجموعه اجرا ميروند، سال ديگر در تئاتر شهر و احيانا در تالار وحدت و اينجاست كه كارگردان جوان بيرابطه و شناخت دچار اين مشكل ميشود كه با مراجعه به سرپرست تئاترشهر ميگويد سالن تا پايان سال بعد پر است و همين جواب را از مجموعه ديگر ميشنود. شما باشيد و اين بيماري تئاتر را ببينيد كه به جانتان افتاده و بايد با اجرا درمانش كنيد، چه ميكنيد؟
بله، دو راه پيش رو داريد: يا به تراپيست مراجعه ميكنيد و از او راه درمان را ميخواهيد يا ديوانگي را ادامه ميدهيد و در سالني خصوصي نمايش را اجرا ميكنيد. يعني 20 تا 30 نفر هستند كه در اين چرخه تكراري هر سال سالنها را رزرو ميكنند و بعد شما درگير ارسال متنتان به فراخوانهايي ميشويد كه همان گعدهها و محفلها وتو ميكنند. محفلهايي كه گروه رفيق به هم نه نميگويند. سرپرست مركز هنرهاي نمايشي يا بازيگرشان بوده يا دوستشان يا كارگردانشان. سرپرست تئاتر شهر يا همپالگي ايشان بوده يا در فلان اجرا كنار هم پروژهاي را «ران» كردهاند. نميخواهم بگويم نادره رضايي در اين چند ماه كاري نكرده كه كرده. خبر حمايت از اجراي علي شمس، حمايت از اجراهايي از جريان مستقل و برگزاري حداقلي جشنواره تئاتر فجر يكي از اين مسائل بوده اما معطلي بر سر انتخاب مديركل مركز هنرهاي نمايشي، مجموعه تئاترشهر نشان ميدهد كه همان گعدهها در حال اجراي برنامههاي خود هستند. انتخاب گزينشي يعني اينكه كارگرداني كه اثرش سال گذشته از امكانات دولتي برخوردار بوده، يك سال منت بگذارد و فرصت را در اختيار گروههاي ديگر قرار بدهد. چيز زيادي هم نميخواهيم. يكسال در ميان به گروههاي ديگر اجازه نفس كشيدن دهيد. بگذاريد ما هم نفس بكشيم. در اين ميان، يك مساله مهم ديگر نيز وجود دارد: عدم شفافيت در فرآيند تصميمگيري و تخصيص سالنهاي نمايشي. چرا هيچ گزارش رسمي از نحوه انتخاب آثار و تخصيص سالنها منتشر نميشود؟ چرا گروههاي جوان و بينام و نشان هرگز امكان رقابت عادلانه براي اجرا در سالنهاي اصلي را پيدا نميكنند؟ اگر واقعا قرار است فرصتي برابر براي همگان ايجاد شود، پس چرا هيچ راهكاري براي شكستن اين انحصار چند ساله ارائه نميشود؟ همچنين، يكي ديگر از مشكلات اساسي، هزينههاي سرسامآور سالنهاي خصوصي است. وقتي گروههاي مستقل و بدون حمايت دولتي مجبورند با هزينههاي بالا سالنهاي خصوصي را اجاره كنند، چگونه ميتوانند به اجراي خود ادامه بدهند؟ چرا هيچ طرح حمايتي واقعي براي اين گروهها در نظر گرفته نميشود؟ اين در حالي است كه برخي گروههاي خاص، با بهرهمندي از امكانات دولتي، بدون دغدغه مالي، اجراهاي خود را برگزار ميكنند. بايد از مسوولان تئاتر پرسيد كه تئاتر اين كشور تنها براي عدهاي خاص است يا براي تمام هنرمندانش؟ آيا وقت آن نرسيده كه مديريت فرهنگي كشور، به جاي تكرار چرخههاي بسته و انحصاري، راهي تازه براي رشد تئاتر مستقل و جوانان مستعد باز كند؟ اگر پاسخ اين پرسشها روشن نشود، اميدي كه با ورود نادره رضايي ايجاد شده بود، بهزودي به يأس و سرخوردگي تبديل خواهد شد و ما همچنان، از پشت درهاي بسته سالنها، فرياد خواهيم زد: شما حق نداريد ما را نبينيد!