خالق مونولوگهاي درخشان
نسيم خليلي
محمود طياري، نويسنده قديمي ادبيات داستاني است كه بخش زيادي از آنچه قلمي كرده نمايشنامه بوده است؛ نمايشنامههايي تاثيرگذار، پرچالش و زيبا، اغلب با مونولوگهايي بسيار درخشان، اغلب در گفتوگويي بيواسطه با مخاطب و تماشاگر، به طنز و مطايبه و به تاريخ و نكاتي نغز آكنده، مثلا اين مونولوگ از نمايشنامه «مستر موش» او: «تا صداي كسي درنيامده، از اين نمايش يه نفره، بايد بزنم بيرون، خب، تمام وقت با ماشينم توي راه بودم. شرط ميبندم ميخواين بدونين ماشينم چيه؟ ابوطياره نيس! پرايده عزيزم! بژ روشن، صفر! برويم توي روايت. البته تختهگاز نميشه رفت. چون پليس نامحسوس، بادمون رو با يك ناسوس، خالي ميكنه: فيش!! خب حالا شش صبحي، از طرح زدم بيرون، با ترسي نامحسوس، پشتپشتكي، پيش از آنكه كلاغه بگه: «قار، قار...» از نوفللوشاتو به لبافينژاد، از آنجا با عبور آهسته و نگاه به فرعيها، و چراغهاي محتاط و چشمكزن، به چهارراه نواب، به آزادي و اتوبان شيخ فضلالله نوري... و چه برفي هم مياومد! ميدونين كه آن روي سكه مشروطه، مشروعه بود، جناب شيخ، وجوب شرعي داشت. هواخواه آن بود. زير علم نهضت ايستاد و به چوبهدار رفت! مطمئن نيستم تحريم تنباكو هم به فتواي ايشان بوده يا ميرزاي شيرازي؟ ... حرف از برف بود؛ پشتي نداشت. انگار خورشيدخانم، خيال رونمايي داشت! چون بعد از پليس راه كرج، هوا باز شد؛ و اتوبان تهران - قزوين، مثل خلقمان صاف اما به خاطر خطوط سيماني خشك، و گربهروي بيگل و گياه وسط، بيشباهت به كرباس جرخورده نبود! اين تخيل خودآزار... ميبينين كه يك جور مرضه. به هرچه نگاه ميكنم، ترس و هول ميشه. البته اين به پارانوئيد مربوط نميشه. شايد بخشي از اين نمايشه. و برودتي كه از تنهايي، تا زير پوست آدم نفوذ ميكنه.» (طياري. 1388 (ب): 21و22و23) نويسنده در اين مونولوگ و مونولوگهاي مشابه، با زباني طنازانه به بسياري از مسائل مبتلابه اجتماعي و سياسي و تاريخي نقب زده و فضاي تاثيرگذار و تاملبرانگيزي آفريده است. قدر اين نمايشنامهها در دورههاي مختلف دانسته شده و اجراهاي پراكندهاي از آنها به روي صحنه رفته است؛ طياري خود در گفتوگو با ابوالحسن مختاباد، كه در پانزدهم بهمن در روزنامه همشهري منتشر شده است، با تفصيل بيشتري به اين نمايشنامهها و اجراهايشان اشاره كرده است: «نزديك به 10 نمايشنامه بلند و بيشتر از آن، نمايش تكپرده دارم. دو نمايش تكپرده من، تاريخ اسفند سال 1339 را پاي خود دارد، كه در كتابم «خانه فلزي»چاپ پاييز 1341 آمده. «گلبانگ» هم در چهار پرده، به سال 1340 نوشته شده است. بهطور پراكنده اجراهايي نيز داشتهام: «گلبانگ» در سال 1350، پس از اجرا، به كارگرداني امير ثابت، هنرمند ارزنده تئاتر گيلان در رشت، تا جشنواره يزد نيز رفته است. نمايشي كوتاه از من، با عنوان «پيامبر»در سال 1345 به وسيله گروه آتوسا، به كارگرداني انوش نصر و ابراهيم ضمير و بازي زندهياد احمد بدرطالعي، به همراه آن دو، در رشت و فومن به اجرا درآمده است. نمايش تكپرده «گوسفند دوخان» به كارگرداني حاج علي عسگري و اخيرا نمايش «پس گل من كو» در جشنواره تئاتر گيلان به كارگرداني صادق حسني اجرا شده است.» (طياري. 1388 (الف): 115 و 116) او در همين گفتوگو مهمترين اثر نمايشياش را «عروس زرهپوش» معرفي ميكند، يك تريلوژي با عناوين «مارنقره»، «گيسخاتون» و «عروس زرهپوش» كه نويسنده در توصيف محتواي آن و با اشاره به بخشهايي از ديالوگهاي آن ميگويد: «در اين سه اثر، از چيزي حرف زده ميشود كه اگر از دست رفت، ديگر نميشود يافتش. مثل زيبايي و درك زخم و غربت... يا به چيزي بها داده ميشود كه حريم و حرمت آن ازلي است. مثل جدايي: (-هزار ماديان سرخ را، به اسب سفيدي ميدهم، كه او را، سواره، به خانه بياورد!- او خواهد آمد-كي؟- امروز يا فردا - امروز از آن توست و به فردا نيز اعتمادي نيست!) در اين سه اثر از بالاترين ظرفيتهاي زبان استفاده شده.» (همو.117 و 118) نويسنده بعدتر با زباني انتقادي و طنازانه، شبيه مونولوگگوهاي قهار نمايشنامههايش، از بيتوجهي كارگردانان نسبت به نمايشنامههاي فارسي ياد ميكند و ميگويد: «كارگردانهاي اوناث و ذكور ما در حال ريختن خاك قبر «اوفليا» به سر «هاملت» با دستهاي خودند!» (همو. 121) در اين ميان نمايشنامه «اپراي پياز» طياري، به دليل ساختار نو و بديعش، زبان موجزش، طنز تلخ و تراژيكش، واژگان و لحظههاي درخشانش، و همچنين حال و هوا و فضا و غناي تجربي نهفته در بنمايهاش، برنده جايزه اول نخستين دوره انتخاب متون برتر ادبيات نمايشي ايران شده؛ نمايشنامهاي در سه پرده كه در سال 1387 منتشر شده است؛ موضوعي كه در اولين صفحات اين نمايشنامه جلوهنمايي ميكند، كوشش ناب و هنرمندانه نويسنده در طراحي صحنه است: «علاوه بر يك ميز و چهارصندلي پايه استيل، دو قفسه كوتاه فلزي با سه رديف كتاب با يك زاويه قائمه، چسبيده به هم و كتاب نقاشي كمالالملك، با دورنماي عمارت گلستان، سهكنج روي آن به چشم ميخورد. يك مبل راحتي، يك ماشين تحرير اپتيما، يك راديوپخش جيويسي، با صفحه كوچك تلويزيون، روي يك ميز دكوري با سطحي بافته از طناب، يك فرش طرح تركمن، يك گلدان سبز و چند خردهريز ديگر» (طياري. 1387: 11) و نكته جالب ديگر تعامل مستقيم نقشآفرينان نمايش است با مخاطب در همان آغاز: «مرد كه پيشبند فانتزي با طرح سيب بسته، در آشپزخانه پياز رنده ميكند در حالتي نزديك به گريه توي پذيرايي ميآيد. مرد (رو به تماشاچي): دارم گريه ميكنم؟ نه، نه. فكر نميكنم، براي ناهار كتلت آماده ميكردم، باز هم يادم رفت دوتا چوب كبريت لاي دندانهام بگذارم! (در موزيك، غرش ناگهاني يك هواپيما، مرد ترسيده و سريع به طرف پنجره ميرود. پس از نگاهي كنجكاو به آسمان، شانهاي به بالا داده برميگردد. مرد: ببخشين اما اين صدا رو اگه توضيح ندم، به فضاي نمايش لطمه ميخوره. اين غرش پيشبيني نشده است. اينجا نه تهرانه، و نه جنگ ادامه داره. اينجا... ماهي رو كه ديدين؟ اگه نخوردين! بله، شهر ماهيخورهاست! من از كلهماهي حرف نزدم، زدم؟ پس اتاق اديت دستش به من نميرسه!» (همو: 12) و اين مونولوگ خطاب به تماشاچي با طنزي قوي و انتقادي همچنان ادامه پيدا ميكند و مخاطب را با خودش به دل قصه ميكشاند تا به يادمان بياورد خالق اين نمايشنامه يك داستانپرداز چيرهدست كهنهكار است.
منابع:
قهرمان تا نويسنده. گفتوگو، نقد، نظر، يادمانها و سوگمانها. محمود طياري. انتشارات افراز. چاپ اول. تهران: 1388 (الف)
نمايشنامه مستر موش. محمود طياري. انتشارات افراز. چاپ اول. تهران: 1388 (ب)
اپراي پياز. محمود طياري. انتشارات افراز. چاپ اول. تهران: 1387