ميراث يك سياستمدار صلحطلب
مهردادحجتي
در روز سرد ۳۰ دي ۱۳۷۳ بود كه نخستين رييس دولت انقلاب، مهندس مهدي بازرگان درگذشت.آن سال هنوز تا دوم خرداد۱۳۷۶ سه سال فاصله بود. دولت سازندگي اكبرهاشميرفسنجاني بر سر كار بود و فضاي سياسي هنوز با رأي بيست ميليوني مردم، باز نشده بود. فضا بهدليل رويكرد دولت رفسنجاني براي پيشبرد برنامههاي اقتصادي، همچنان بسته بود و هيچ تغيير عمده سياسي در طول چند سال صدارت او در آن چهار سال رخ نداده بود. «بازرگان » سالها بود كه با ياران و پيروانش به انزوا رفته بود و مدتها از عرصه سياسي دور مانده بود. او با كارنامهاي پر به انقلاب ۵۷ رسيده بود. با رژيم گذشته سالها مبارزه كرده بود و پس از كودتاي ۳۲ هم چندسالي به زندان افتاده بود. او در شمار دولتمردان دولت مصدق بود و با حكم او به رياست نفت جنوب رسيده بود و فرمان «خلع يد » را به مورد اجرا گذاشته بود. او فردي «مليگرا » بود با پيشينه مذهبي. به همين خاطر هم با كسب اجازه از رهبر نهضت ملي، مصدق، حزب خود را با همفكران خود تأسيس كرده بود. او در مشي سياسي، همواره به همان رهبر وفادار مانده بود و تا پايان عمر هيچگاه از مشي او هرگز عدول نكرده بود. البته كه بارها چوب آن پيروي را خورده بود. آخرين بار پس از سخنراني تند تاريخي آيتالله خميني كه در ۲۵خرداد ۱۳۶۰ خطاب به مليون، رهبر سياسيشان را غيرمسلم دانسته بود. او در آن سخنراني گفته بود:
«بسيار غفلت ميخواهد و بسيار سادهانديشي ميخواهد كه - اين گروههايي كه با هم ائتلاف كردند و اين «جبهه ملي» كه بر ضد اسلام ميخواهد راهپيمايي راه بيندازند، و - مسلمانها هم همين بنشينند تماشا كنند كه به ضد اسلام مقاله بنويسند و سبّ اسلام بكنند و حكم ضروري اسلام را «غير انساني » بخوانند! بعد از اينكه من ميبينم ائتلاف شما با اينهاست [...]
خوب، من با اين جمعيت نمازخوان و متدين (اشاره به مهندس بازرگان و نهضت ملي آزادي تحت رهبري او) چه بكنم؟ من به اينها علاقه داشتم، حالا به بعضيشان هم باز علاقه دارم. با اينها ما تكليفمان چيست؟ خوب چرا حسابتان را جدا نميكنيد؟ من حالا باز عرض ميكنم به شماها حسابتان را جدا كنيد...خوب، «جبهه ملي » تكليفش معلوم است؛ آن صريحاً به ضد اسلام قيام كرده؛ اما شمايي كه مسلمان هستيد و هيچگاه نميخواهيد به ضد اسلام قيام كنيد چرا اينقدر هواهاي نفسانيه زياد شده است كه نميفهميد داريد چه ميكنيد؟ چرا اينقدر شيطان در نفس ماها سلطنت پيدا كرده است كه چشمهاي ما را كور كرده است و قلبهاي ما را وارونه كرده است؟ بياييد حساب خودتان را جدا كنيد. آيا «نهضت آزادي »هم قبول دارد آن حرفي را كه «جبهه ملي » ميگويد؟ آنها هم قبول دارند كه اين حكم - حكم قصاص - كه در قرآن كريم و ضروري بين همه مسلمين است، «غير انساني » است؟ آيا اين نماز شبخوانها اين را قبول دارند يا نه؟ شك ندارم كه قبول ندارند. خوب، اعلام كنيد. چرا ساكت نشستهايد. مگر نهي از منكر فقط بايد من را نهي كنيد؟... من از آن ريشههايش ميدانم .يك گروهي كه با اسلام و روحانيت اسلام سرسخت مخالف بودند. از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتي كه مرحوم آيتالله كاشاني ديد كه اينها خلاف دارند ميكنند و صحبت كرد، اينها [اين] كار كردند [كه] يك سگي را نزديك مجلس عينك به آن زدند و اسمش را «آيتالله» گذاشتند! اين در زمان آن بود كه اينها فخر ميكنند به وجود او. او هم مُسلِم نبود. (اشاره به مصدق). من در آن روز در منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم كه يك سگي را عينك زدهاند و به اسم «آيتالله » توي خيابانها ميگردانند. من به آن آقا عرض كردم كه اين ديگر مخالفت با شخص نيست؛ اين سيلي خواهد خورد. و طولي نكشيد كه سيلي را خورد. و اگر مانده بود سيلي بر اسلام ميزد. اينها تفالههاي آن جمعيت هستند كه حالا قصاص را، حكم ضروري اسلام را، «غير انساني »ميخوانند. ما تكليفمان با آنها خوب تا يك حدودي معلوم است. هر وقت هم مصلحت پيدا بشود، روشنش ميكنيم. اما با اين نمازخوانها بايد چه بكنيم؟ همين نمازخوانهايي كه حضرت امير - سلامالله عليه - من نميخواهم بگويم من حضرت امير، آنها خوارج. خير، من هم مثل شما يكي از افراد ملت هستم - اما اينها همان جمعيتهايي هستند كه حضرت امير در مقابل آنها فشل شد نتوانست كاري بكند.»
(صحيفه امام خميني، جلد۱۴، صفحه، ۴۵۵ ۴۵۶ و ۴۵۷)
مهندس بازرگان همان روز - پس از سخنراني آيتالله خميني - طي بيانيهاي از راهپيمايي عليه لايحه قصاص انصراف داده بود. هرچند كه پس از آن، بيش از پيش از انزوا رانده شده بود. البته مهندس بازرگان، دوسال پيش از اين سخنراني و فقط چندماه پس از پذيرش نخست وزيري دولت موقت، با ماجراي اشغال سفارت امريكا، به انزوا رانده شده بود. او هيچگاه با تندروي كنار نيامده بود.از همان ابتدا، ادامه انقلابيگري را هرگز نپسنديده بود و همه اين نظرها را در سخنرانيهاي تلويزيونياش بارها به زبان آورده بود.او انتظار داشت رهبران انقلاب، پس از پيروزي در ۲۲ بهمن ۵۷، انقلاب را پايان يافته اعلام كنند تا او بتواند، در مقام نخستوزير و رييس دولت، امور كشور را به روال عادي بازگرداند و كشور را بيش از پيش از هرج و مرج ناشي از بيقانوني نجات دهد. او با تداوم انقلابيگري موافق نبود. او معتقد به استقرار نظم و قانون بود. بيش از هر چيز نگران هرج و مرج در گوشه و كنار كشور بود. نگرانياش البته كه بيمورد نبود. در همان روزهاي نخست چند شورش در چند نقطه كشور رخ داده بود و گروههايي مسلح چند شهر را به آشوب كشيده بود. در گنبدكاووس، تبريز، خرمشهر، سنندج، مهاباد و پاوه درگيريهايي خونيني رخ داده بود و دولت او را با چالشي زود هنگام روبرو كرده بود. اما انتظار او از رهبران، چندان با پاسخي روشن روبهرو نشده بود. گروه با نفوذ رهبران در عمل، از رفتار انقلابي حمايت كرده بود. به همين دليل هنگامي هم كه گروهي دانشجوي انقلابي - دانشجويان مسلمان پيرو خط امام - سفارت امريكا را اشغال و همه كاركنان سفارت را گروگان گرفته بود، عملا او و دولتش به پايان خط رسيده بود. تلاش او براي متقاعد كردن گروه رهبران - شوراي انقلاب و خصوصا شخص آيتالله خميني - به نتيجه نرسيده بود و او فرداي اشغال سفارت در اعتراض به چنين اقدامي، از پست رياست دولت، استعفا داده بود. او هرچند هنوز به پايان راه سياسياش نرسيده بود اما به گمان خيليها، او از قطار انقلاب پياده شده بود! تعبيري كه بعدها توسط انقلابيون درباره او بارها بهكار برده شده بود. او پس از دوران نخستوزيري، با گروهي از همفكران، به مجلس راه يافته بود. اما در آنجا هم از گزند منتقدان تندرو در امان نمانده بود و مدام مورد انتقاد واقع شده بود. سال ۱۳۶۰، اما سال انزواي كامل او بود. سخنراني ۲۵ خرداد آن سال رهبر پر نفوذ انقلاب، تكليف انقلابيون را با مليون براي هميشه روشن كرده بود. حتي بيانيه انصراف او از راهپيمايي هم، مانع خشم انقلابيون عليه او و نهضت آزادي نشده بود و گروهي خشمگين راهي دفتر «نهضت آزادي » كرده بود.آن دفتر اشغال و آنجا در هم كوبيده شده بود! آيا بازرگان به پايان عمر سياسي خود رسيده بود؟ كسي كه خود از موسسان و بنيانگذاران اين جمهوري بود و نقشي كليدي براي به ثمر رسيدن انقلاب ايفا كرده بود، آيا حالا عمر سياسياش به پايان رسيده بود؟ او كه يكي از مهمترين چهرههاي انقلاب ۵۷ بود چرا انقلاب با او خوب تا نكرده بود؟! او مگر جز توجه به قانون و تذكر به قانونشكنان، چيز ديگري هم گفته بود؟ او اشغال سفارت را اقدامي غيرقانوني دانسته بود و آن را دهنكجي به دولت مستقر خود دانسته بود. او برخلاف ديگران، آن عمل را محكوم و خواهان خروجدانشجويان از سفارت و رعايت پروتكلهاي بينالمللي شده بود. اما به هر دليل - كه نياز به بررسي جداگانه در مجال و مقالي ديگر دارد - همه رهبران از آن اقدام انقلابي حمايت كرده بودند. بعد هم همان اقدام - اشغال سفارت و به گروگان گرفتن دهها ديپلمات - در روزها و هفتههاي بعد هم ادامه يافته بود و به يك اقدام طولاني مستمر ۴۴۴ روزه تبديل شده بود.
امروز اما با فاصله گرفتن از آن روز - ۱۳ آبان ۱۳۵۸ - ميتوان فهميد كه حق با مهندس مهدي بازرگان بوده است. آن هم به اعتراف بسياري از تحليلگران وحتي كارگزاران حكومت . حتي فراتر از آن، برخي از چهرههاي نزديك به همان گروه اشغالكننده سفارت، افرادي نظير سيدمصطفي تاجزاده كه در نقدي صريح و بيپرده نه تنها آن واقعه - اشغال سفارت - كه حتي چند واقعه تاريخي بعدي را هم نقد كرده بود. او در گفتوگويي تصويري كه در شبكههاي اجتماعي منتشر شده بود از چند واقعه به عنوان آسيبهاي جدي اين انقلاب ياد كرده بود . از جمله استمرار اشغال سفارت و استمرار جنگ پس از آزادسازي خرمشهر. مرتضي الويري هم در گفتوگويي تلويزيوني به اين دو مورد اشاره كرده بود و از اين دو «استمرار » به عنوان آسيبهايي قابل بررسي ياد كرده بود. در حقيقت اين دو چهره سياسي، در ادامه همان نظرگاهي سخن گفته بودند كه پيشتر مهندس بازرگان، در ماههاي ابتدايي انقلاب به زبان آورده بود . او تداوم انقلاب پس از پيروزي را به مصلحت ندانسته بود و هرگونه اقدام خارج از چارچوبهاي قانوني را، به ضرر كشور و آينده آن دانسته بود. همان اتفاقي كه چندي بعد با اشغال سفارت رخ داده بود و چهار دهه كشور را با مسالهاي بسيار پيچيده روبرو كرده بود. در پي همان ماجرا، يكسال بعد تهاجم ارتش عراق به مرزهاي غربي كشور رخ داده بود و ايران وارد جنگي هشت ساله شده بود و بسيار آسيبها كه در پي آن به اين كشور وارد شده بود. تجاوز ارتش صدام هرچند بهطور مستقيم به ماجراي اشغال سفارت ربط نداشت . اما چراغ سبز امريكا و قدرتهاي بزرگ جهاني را براي يك تهاجم گسترده دربر داشت. امريكا در پي در هم شكستن هميمنه ارتش بسيار مجهز باقي مانده از دوران شاه بود. او از تجهيزات بسيار مدرن و پيشرفتهاي كه در اختيار ارتش ايران گذاشته بود، مطلع بود . به همين خاطر نگران استفاده دولت انقلابي از آن تجهيزات اشغال سفارت امريكا در تهران، دولت دموكرات امريكا را بهشدت نگران كرده بود. به همين خاطر هم با سكوت در برابر حمله ارتش مكانيزه عراق به مرزهاي ايران، به شكلي از آن حمله حمايت كرده بود. غرب هم در پي امريكا، از حمله به خاك ايران حمايت كرده بود . ايران در طول سالهاي جنگ، كاملا به انزوا رانده شده بود و تحريمهاي فلجكنندهاي كه عليه اين كشور وضع شده بود.
حالا امروز در سي سالگي درگذشت زندهياد مهندس مهدي بازرگان، از او چند جلد كتاب و انبوهي سند باقي مانده است كه ميتوان با تورق آنها به انديشههاي صلحطلبانه او پي برد . از اينكه او قريب به نيم قرن پيش در خشت خام اين آينده را ديد!