مارمولك در گذر زمان
ابوالفضل نجيب
پخش فيلم سينمايي مارمولك بعد از گذشت بيش از دو دهه از شبكه چهار و در ماهي منتهي به تعطيلي گسترده در نيمي از استانهاي كشور به دليل آنچه ناترازي در انرژي و برودت هوا گفته شده، نسل من نوعي را به زمان اكران فيلم و حال و هوا و حوادث ريز و درشت ناشي از ساخت و نمايش فيلم نه تنها در تهران كه سراسر كشور برد. هر چند اين سومين نوبت نمايش فيلم بعد از نوروز سال 1401 است، اما به همان اندازه نمايش سال 1401 ميتواند حائز اهميت و توجه باشد. به گمانم مارمولك اولين فيلم اجتماعي روحاني محور در سينماي ايران و به يك معني دوران سينماي جمهوري اسلامي بود. اگرچه تا قبل از مارمولك نقش روحانيت حضوري كم و بيش در توليدات قبل و به خصوص بعد از انقلاب داشت، اما مارمولك تا آن زمان و حتي تا امروز در تاريخ سينماي ايران يك اتفاق بود و همچنان هست. اگرچه بعد از اتفاقات سال 82 اكران عمومي فيلم به كلي منتفي و به محاق فيلمهاي توقيف شده رفت، اما با ظهور ماهواره و رشد شبكههاي فارسيزبان پخش فيلم و به خصوص نسخه كامل آن به مناسبت و بيمناسبت ترجيعبند پخش فيلمهاي ايراني گرديد.
اما پخش غافلگيركننده فيلم بعد از بيست و اندي سال از شبكه چهار به خودي خود يك اتفاق محسوب ميشود، همسنگ و هماندازه ساخت فيلم. هر چند با سانسور پارهاي از شوخيهاي كلامي فيلم كه البته لطمه آنچناني به كل روايت وارد نكرد. تا آنجا كه به خاطر دارم در زمان اكران فيلم كمتر روحاني جسارت و جرات حمايت از فيلم را به خود داد.
جريان رسانهاي و به خصوص دلواپسان خياباني و رسانهاي حوزه فرهنگ و سينما آنچنان عرصه و فضا را تنگ و مسموم كرده بودند كه امكان گفتمانسازي و بحثهاي جدي حول محتوايي، پيام و تاثير فيلم بر مخاطب محدود و بعضا سلب شده بود.
در واقع در آن زمان آنچه در فهم نگاههاي سطحي و سادهانگار ميگنجيد در كليت به رفتن يك سارق در لباس روحانيت و در پرداخت فيلم به شوخيهاي كلامي و بعضا كنايهآميز فيلم محدود ميشد و بدتر اينكه نگاه مابهازا به رضا و اين همان پنداري شخصيت سارق فيلم با يك روحاني بيشترين سوءظن و سوءتفاهمها را باعث گرديد و آنچه ناديده گرفته ميشد حرمت و به تعبيري قداستي بود كه فيلمساز در قالب يك كمدي اجتماعي غافلگيركننده برايشان لباس روحانيت قائل و سعي در انتقال آن به مخاطب داشت.
همان نگاه و تحليلي كه در زمان اكران نصف و نيمه عمومي اغلب منتقدين و حتي برخي روحانيون درباره آن جسته و گريخته نوشتند، اما به گوش دلواپسان خياباني و رسانهاي نرفت تا امروز و امشبي كه فيلم از شبكه چهار پخش و به يقين در واكنش به اعتراض دلواپسان امروز همان پاسخي را خواهد داشت كه بيست و اندي سال پيش منتقدان در دفاع از فيلم رسانهاي كردند.
آنچه امروز و كماكان درباره فيلم ميتوان نوشت در واقع چيزي فراتر و افزون بر آنچه در زمان اكران گفته و نوشته شد، نخواهد بود. اما آنچه درباره نمايش اكنون فيلم در سيماي جمهوري اسلامي ميتوان اشاره كرد، اينكه پخش فيلمهاي ارزشمند سينماي قبل و حتي بعد از انقلاب همچنان بر پاشنه همان ذهنيتهاي بسته و سطحينگر ميچرخد.
با اين توضيح درباره دلايل نمايش مارمولك از شبكه چهار كه اساسا دخلي به تغيير نگرش كلي مديران رسانه ملي ندارد و در واقعيت امر آنچه ميتوان به دلايل و انگيزه پخش فيلم اشاره كرد، بيشتر معطوف به نگراني از بايكوت رسانه ملي از طرف مردم و در خوشبينانهترين حالت تغيير نگرش مديران فعلي نسبت به پيام فيلم و به تعبيري تلاش براي بازسازي اعتبار و اعتماد عمومي از روحانيت است كه در ذهنيت مردم به درست يا غلط مسبب معضلات و مشكلات و بحرانهاي ريز و درشت اجتماعي و سياسي ميدانند.
فراموش نكنيم ميشود از زاويه ديگري هم به گمانهزني درباره پخش مجدد مارمولك از رسانه ملي!! اشاره كرد و آنهم استفاده ابزاري با هدفهاي معلوم و نامعلوم است.
ادعايي مسبوق به سابقه در رابطه با كساني كه بهزعم خود و بسته به مقتضيات از هر امكاني ميشود براي جلب مخاطب استفاده كرد حتي به قيمت اصولي كه در گذشته به بهانه اصولي بودن مردم را از آن محروم ميكردند.
مارمولك تنها نمونه كجفهمي و بعضا سياستبازيهاي حاكم بر سينماي جناحي نيست، از نمونههاي دور ميگذرم و به مورد دم دست اين روزها در آستانه برگزاري جشنواره فجر اشاره ميكنم. «قاتل و وحشي» ساخته حميد نعمتالله كه در صورت عدم نمايش در جشنواره فجر، اولين قرباني جشنواره پيش رو تلقي ميشود و عليالقاعده اين سوال را به ذهن متبادر ميكند كه فيلمهاي جدي و اجتماعي سينماي ايران قرار است تا چه زماني قرباني سياستگذاريهاي يك بام و دو هواي سياستمداران سينمايي شوند. به محاق رفتن چنين فيلمهايي علاوه بر تحميل هزينههاي مالي بر پيكره سينما، تبعات و پيامدهاي جبرانناپذيري از جمله منفعل كردن سينماگران و همچنين سوق دادن آنها به سينماي زير زميني خواهد داشت. تجربه نشان داده بسياري از اين گونههاي توقيف يا سانسور شده، بعد از پخش از طريق شبكههاي فارسي زبان و ديگر رسانههاي جمعي در نهايت آقايان را مجاب به اجازه نمايش و اكران عمومي و چه بسا در رسانه ملي!!! نمايد. اين شيوه برخورد با اين گونه توليدات بيش از هر چيز تاوان همزمان خوردن پياز و شلاق و پرداختن جريمه نقدي را تداعي ميكند.